۱۱ پاسخ

چاره ای نیست..کوچیکه رو بسپار به شوهرت بالاخره بهش عادت میکنه .
اونم قلقلش دستش میاد

عزیزم...
سخته...ولی چندسال بعد رو تصور کن...دوتا خواهر که چون سناشون به هم نزدیکه همدیگه رو درک میکنن و حسااابی رفیقن باهم....روزی رو ببین که دوتا دختر نوجوون میشن همه چی همدیگه😍 اونوقت تو میبینیشون و قندتو دلت آب میشه و شکرخدا رو میکنی برای دیدن ثمره های زندگیتون و نتیجه صبرت🌺

عزیزم چقد شرایطتتون سختهه
کسی نیست بیاد کمکت؟؟
من دخترم سه سال و نیمشه اونم همینطوره دیگ میزارمش پیش باباش بخوابه ولی نورا هنوز کوچیکه

بازخداروشکر همسرت پیشته منوچی میگی تک وتنهام
فردانوبت واکسن نوراست حتی کسی روندارم ک پیشم بمونه شوهرمم رانندست یه هفته هست یه ماه نیست

وای چقدر دلم گرفت.اینکه نورا پشت سرت میادو تصور کردم چقدر سخته بتونی هر دورو آروم کنی.
انشالله خیلی زود هر دو تاشون بزرگ میشن و این سختی ها کمتر میشه براتون

عزیزم😔

الهی.نوشته هاتو که میخونم به مامانم فکر میکنم دور از خانوادش تمام ایندوزارو گذرونده🥲

ببین اتاقاشون و‌نمیشه جداکنی؟خیلی واقعا ناراحت شدم بغضم‌گرفت پیش روی خودمم هستا ولی خب الان خیلی ناراحت توم
ببین محیا بذار تو ی اتاق دیگه خودت پیشش نورا بخابون جدا خابش برد همسرت بمونه پیشش پاشد نهایت پیش باباشم نموند میایی کنارش خودت ولی لااقل از گریه محیا پانمیشه

شیرخودتومیدی یا شیرخشک؟ توحاملگی رب وپیاز سبزی زیاد خوردی ؟

برای بالا اوردن و بیقراریش ببر دکتر شیرخشکشو عوض کن
ارامش میگیری
بچه منم اینجوری بود تا میومد بخوابه بالا میاورد
تا لباسشو عووض میکردم خوابش میپرید
بعد چون همه رو بالا اورده بود گشنش میشد
الان شیرخشک رو عوض کردم سیر میشه اروغشو میگیرم میخوابه

عزیزم🥲
کاش همسرت بیش تر همراهی کنه محیا رو نگه داره

سوال های مرتبط

مامان محیا مامان محیا ۲ ماهگی
یه شب سخت دیگه گذشت
تا ۱ هر دو بیدار بودن
بعد اول محیا خوابید و بعد حوالی ۱ و نیم نورا
نمیدونم کی خوابم برد ، ساعت ۳ با نق های محیا بیدار شدم
شیر دادم ویه ساعت بعد خوابید
۴ و نیم دوباره بیدار شد
بردم تو اتاق پوشکشو عوض کنم ک با صداش نورا بیدار نشه ک متاسفانه نورا مامان مامان گویان در حالی ک جیغ و داد و گریه رو همزمان داشت ، بیدار شد

حالا هر دو بیدار بودن🙂 تا ساعت ۶ نورا رو دادم باباش محیا رو گرفتم
محیا رو دادم نورا رو گرفتم
محیا رو ۶ تونستم بخوابونم

نورا هی جیغ
هی بهونه
رو پا میخوابم ، پیش بابا میخوابم ، تو اتاق ، رو تحت ..‌‌
تهشم نیم ساعت سرپا گردوندم تا خواب رفت

تا انداختم سر جاااش محیا باز بیدار شد
دقیقا تا ۷ و نیم با محیا بودم
داشتم اروغشو میگرفتم ک بندازم تو گهواره بخوابه ک نورا بیدار شد🫠
بیدار هم ک میشه بغل میخواد
محیا رو گذاشتم
نورا رو برداشتم
نیم ساعت بعد خوابید
با کلی خدا خدا کردن ک دیگ بیدار نشن ، اومدم بخوابم
خوابیدم
حوابیدم
خوابیدم
ساعت ۹ محیا بیدار شد 😒

جاش خشک بود ، شکمش سیر بود ، اروغشم زد
اما نق زد تا ۱۱ بیدار بود
همین ک خوابید نورا بیدار شد
به شوهرم گفتم پاشو بچه هاتو ببر ی وری ، دیگ تحمل ندارم
هیچی دیگه
نورا رو پوشوندم تا خواستن برن ، محیا بیدار سد

الان اونا رفتن و من دارم شیر میدم

شب تا صبح فقط ۶ بار پوشک عوض کردم
نمیدونم چرا محیا شبا هر یه ساعت بیدار میشه
اوووووف نورا نورا
خواب راحت نداره همش با جیغ بیداره
مامان محیا مامان محیا ۲ ماهگی
با توجه ب تجربه شیردهی قبلیم
از قبل زایمان دغدغه ام شیر دادن ب محیا بود اینکه شیرم کافی باشه براش
۱۵ روز اول مامانم کنارم بود و من هرروز و هر لحظه درگیر شیردهی بودم غذا ها و شیرافزا ها و ...

بعد از ۱۵ روز تنها شدم، من و دو تا دختر کوچیک
وقتی میخوام به محیا ممه بدم ، نورا میاد پیشم، گاهی شیر میخواد ، گاهی بازی، گاهی با محیا ور میره و گاهی بی قرار و ناراحت...
مجبور میشم بیخیال ممه دادن بشم
چون ممه دادن زمان برهد، شیرم کمه و بی کیفبت ، گاهی به ساعت محیا زیر سینه هست و همچنان گرسنه هست و خواب نمیره
پس بیخیال ممه میشم و شیر خشک میدم ب بچه که نورا هم کمتر نق بزنه

هرروز شیرم داره کمتر میشه
۵ ساعت شیر ندم ، بعدش میاد ۵ دقیقه مک میرنه ، سینم خالی میشه کلا

خواستم شیر دوش دستی بگیرم ک وقتی نورا مجال نمیده که محیا زیر سینه باشه ، بدوشم شیرمو ،

اما انقد بد گفتین از شیر دوش دستی ها ک هنوز رغبت نکردم بخرم

ولی خب
دیگ مثل قبل حرص و جوش نمیخورم باید اینکه شیرم کمه
چون الان دیگه واقعا نمیتونم بشینم و محیا زیر سینه باشه 🙃