ننیدونم این دیگه چه مدلشه.. فکر میکردم روزی که از شیر بگیرمش خوشحال‌ترین ادم دنیام اما این سه شب بچم که میخوابه تازه بیقراریم شروع میشه.. اختیار اشکم دستم نیست کاش از شیر نمیگرفتمش چه حس بدیه
چشای دخترم غم داره دوست ندارم تو چشاش نگاه کنم غمشو ببینم.. دمغه.. شور و شوق قبلا رو نداره.. حال خودم بدتر از اون.. نمیفهمم چمه.. منی که انقدر واسه از شیرگرفتنش عجله داشتم حالا این گریه‌ها چیه این غم تو دلم چیه هر لحظه بازی کردنش با جی‌جی جلو چشامه یادم‌میاد و غم دلم هزاربرار میشه.. چرا اینجوری شدم ای خدا خودت کمکم کن💔😭😭😭😭😭

عزیزم وقتی بند ناف بچه رو هنگام تولد میزنن ناراحت بودی؟ مسلما نه چون میدونستی داره وارد مرحله جدیدی از زندگیش شده. حالا این هم یه مرحله از زندگی هستکه همه باید پشت سر بزارن. عوضش مستقل شدنش رو میبینی. این حس و حالت برای اینکه فک میکنی که مهدا به کل ازت جدا شده در صورتی که هیچ فرزندی مادرش رو فراموش نمیکنه. به این فک کن که ان شاءالله میخاد بزرگتر بشه و چیزای جدیدتر یاد بگیره و تجربه کنه. 😉

عزیزم این دلتنگی که هست همیشه من خودم تا مهدا نبود همیشه دلم تنگ میشد واسه شیر خوردن مهدیار
ولی خب باید بگیریم دیگه
اگه میتونی ببریمش بیرون خانه بازی جایی که حواسش پرت شه این چند روز نخوره حل میشه فقط باید زیاد جلو چشمش نباشی

امشب همه ی گهواره پر شده از اینکه بچه هاشونو از شیر میگیرن
خدایی حق دارین فکر کردنم بهش جون آدمو به لب میرسونه واقعا واقعا از ته دل دارم میگم خدا انشاءالله هم به خودتون هم بچه هاتون صبر عظیم بده
با خوندن تاپیکاتون یاد خودم می افتم که چند ماه دیگه به امید خدا باید همین بساطا رو داشته باشم
حقیقتا اصلا به خاطر اینکه حالا شیر میخوره و یه کوچولو بهم وابستس اصلا دوس ندارم از شیر بگیرمش

واااااای نگو که منم جیگرم کبابه همش میگم کاش روش تدریجی رو باز امتحان میکردم گرچه رو دخترمن جواب نمیداد،فقط از خدا می‌خوام زودتر حالشون خوب بشه دختر من که امروز بازم دمق و بهونه گیر بود به شدت و همش گریه میکرد

با همه جونم درکت میکنم چون خودم نابودم با حس عذاب وجدان 😭😭😭امروز پناه و بردیم شهربازی اصلا نخندید با یه غمی نگاه میکرد جیگرم کبابه برا بچم

عزیزم منم این حس رو داشتم همه مادرها دارن چ زود چ دیر باید میگرفتی

آخیی الهی زود ارامش بگیری بالاخره دیر یا زود باید اینکار انجام بشه.منم غصم شد ایناروگفتی.واقعا دلم‌تنگ میشه وقتی شیر میخوره تو چشام نگاه میکنه پاهاشم میاره بالا ک بوسش کنم🥺

وای منمممم

قدیمیا میگن بعد ۳روز شب سوم توخواب باید بزاری دهنش ۲تاش که کامل بخوره بگی هم شیرم حلالت همه سینه درد خوب میشه هم بی قراری مادروبچه

حالتومیفهمم منم وقتی. ازشیرگرفتمش هی صدام میزد میگفت ماما دست میزد روسینه خودش میگفت ممه دلم کباب میشد اشک می‌ریختم زود میرفتم شیرخشک درست میکردم بهش میدادم هنوز ازشیرخشک نگرفتمش ۱۵ همین مامیشه ۲سالش دیگه اونم میگیرم

دنت بهش بده وقتی شیرخواست

عزیزم دیر یا زود باید این کارو میکردی به نفع خودشه
اصلا تا چند روز دیگه کلا یادش میره
غصه نخور

منم مطمئنم‌همچین‌حسی رو خواهم داشت هرموقع بهش فکر میکنم چشمام پر میشه سخترین مرحله بچه داری همین از شیر گرفتنشه
تا وقتی شیر میدی انگار یه روحین تو دوتاجسم ولی ازشیر میگیری برای همیشه از هم جدامیشین 😔😔

خب الان چ مشکلی بودازشیرگرفتین واسه اشتها؟تا۲سالو۲ماهگی وقت بودعزیزم