دلم در حد انفجاااار گرفتههه😭😖😓
دخترم یه ذره مونده شش ماهش شه ولی من همچنان با شرایط جدیدم نمیتونم کنار بیام با محدودیت ها رفت و آمد و ....
دلم برا قبلا های خودم خیلی تنگ میشه واس دوران شاغل بودنم دورانی که تنها دغدغه م کارکردن تو محیط بیرون و واس خوابیدن تو خونه بود با همسرم تا دیر وقت فیلم می‌دیدیم می‌گشتیم....ولی الان چی؟؟تفریحم شده فقط خونه موندن و دیدن فیلم‌های تکراری تلوزیون و چک کردن تب دخترم و یکسری کارهای یکنواخت دیگه...احساس میکنم دیگه هیچوقت قرار نیس من دلم واشه.....شما چیکار میکنین تو خونه که دلتون نگیره چجوری سرتون رو گرم میکنین؟؟؟

وای این حس امروز من بود
دیشب با شوهرم خواستیم مثل سابق فیلم ببینیم وسطش انقد استرس داشتم امروز بیخوابی اذیتم کنه گفتم من باید برم بخوابم حالا قبلا تا ۴صبح بیدار بودیم فیلم میدیدم روزا هم خواب بعدش بیرون
دلم حتی برا پیاده روی هام با موزیک تنگ شده 😩

انگار این تاپیک از دل من اومده ..دقیقاااا منم..منم دلم برای گذشته تنگ شده همش حس میکنم زود بچع دار شدم 🥲🥲😭😭

من حتی وقت نمیکنم فیلمهای تکراری تلویزیون رو ببینم چون دخترم اصلا نمی‌خوابه اونقدر کم خوابه که تا می‌خوابه منم غش میکنم

کلا اولش خیلی سخته ولی بعدش که بچت بزرگ میشه قشنگ میشه باهم میرین بیرون میایید 😍لباسای ست میپوشید خیلی خوبه ولی همیشه به چیزای خوب فکر کن

خیلی سخته خواهر اوضاع همه همینه ولی اینم می‌گذره غصه نخور دلت برای همین بودن هاش کنارتم تنگ میشه دختر

ماهم کلا خونه نشین هستیم من دلم لک میزنه یذره برم بیرون

منم همین حسو دارم
شاغل بودم و فعال
الان همش تو خونه و کارهای یکنواخت

چرا من این حسو ندارم😐

وای منم بخدا همین حسو دارم خیلی روزام خسته کننده س هفته هاس بجز دکتر رفتن پامو بیرون نزاشتم هیکلم بهم ریخته هیچ روتینی برا خودم ندارم یا دارم عاروق میگیرم یا شیر میدم یا ارومش میکنم

همین ک نی نی سالم بغلت خودش یه دنیا ارزش داره
همینکه سقف بالاسرته
همین ک بچت سالمه
و.....هزار یک چیز دیگر
یک روزی بچه ها بزرگ میشن و میرن و ما می‌مونیم و یک دنیا خاطره سعی کن لذت ببری از هر لحظه🙂

منم سر دخترم همین بودم یکی تو بهم میگفت میزدم زیر گریه اینقد داغون بودم ولی تا یکسالگی همه چی ب روال برمیگرده کم کم عادی میشه شرایطت من الان دخترم ۵ سالشه و الان ک فکر میکنم میگم کاش از نوزادی هاش بیشتر لذت میبردم سعی کن با نینی بری اینور اونور سخت نگیر خواهر شوهر من تو حاملگیش همه جا میرفت الانم با بچه دوماهه رفته کیش

واقعا سخته اما باید سعی کنی با بچه بتونی شاد باشی

واقعا سخته منم گاهی این حسو دارم لحظه شماری میکنم دخترم 9ماهش بشه برم سرکار
گاهی تاسه چهار روز بیرون درنمیام حتی ازپنجره بیرونو نگاه نمیکنم موقعه خاب خیلی حس بدی داری دوسدارم گریه کنم
اما الان ی مدته باهمسرم صبت کردم هفته ای دو روز روزایی ک خونس آرینا رونگهمیداره
میرم یکم بازار
ولی منم هنوز عادت نکردم گاهی حس میکنم خیلی خسته وداغونم

منم همینم عزیزم. تازه مادر و خواهری هم ندارم یه ذره کمکم کنه

ما هم تو همین وضعیتیم ولی انقدر دیگه سخت نیست 😅