۹ پاسخ

اخ اخ نگووو که منم همینطور یاد دوران بی دغدغه مجردی بخیر خیلی دلتنگ اون روزام

منم دقیقا همینم،با این تفاوت که مامانم ازم دور نیست،مادرشوهر هم یه خیابون فاصله داره،اما هشت ماهه دخترمو دست تنها بزرگ کردم،فقط شوهرم میاد از سرکار کمکم میکنه،دلم مسافرتای دونفره مونو میخواد،خوراکیهایی که میخوردم بدون ترس از تاثیر گذاشتن روی شیردهی، هیکل قبلمو میخوام،آزادی و شغلمو میخوام،تا الان سخت یا آسون گذشته بقیشم میگذره.

عزیزم چرا اینقدر خودتو با این حرفا اذیت می‌کنی مگه شده نتونی از پسش بر نیایی

ناراحت نباش.میگذره.منم مثل تو ام ..همش با خستگی و دلشوره میخابم.تازه به خودم میگفتم مگه میشه بچه دوم بیارم....الان دومی رو دارم😂🤐

آخ ک منم هیچوقت فکر نمیکردم بچه داری اینقدر سخت باشه و دیگه وقت سرخاروندن نداشته باشم خیلی خسته ام جون ندارم راه برم

منم گاهی کم میارم مثل شما

چرا میخای بری شهرستان؟

خیلی زیاد درکت میکنم عزیزم
من روزهایی میشه که فحش میدم خودم و برای این وضعیتی که برا خودم درست کردم
بعدش میگم ناشکری نکن
چرا باید بری شهرستان؟

عزیزما میگذره همش نی نی هم بزرگ میشه
اونقدر قوی میشی ک فکرشم نمیکنی
ی روز میشه ب حال امشبت میخندی

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی 🐥 مامان جوجه طلایی 🐥 ۹ ماهگی
دیشب رفتم خونه خواهرم پسرم دو شب بود دلدرد داشت خوب نمیخوابید
دیشبم که مهمونی بودم موقع شام گریه اش شروع شد شوهرم بچه رو برده جلو پنجره پنجره رو باز کرده نه این بچه گرمشه اومدم میگم بچه رو از جای گرم یهو نبر تو جای سرد اینجوری مریض میشه گوش نمیده که
حالا بقیه اومدن که بچه رو بده بغل ما
هی میگم من میدونم چشه من مادرشم من باید ساکتش کنم اون دلش درد میکنه
مامانم اومده میگه نه بده بغل من بلد نیستی با بچه چجوری رفتار کنی
منم انقدر عصبانی شدم گفتم حرف مفت نزنید
به خدا پسرم دستشو سمت من دراز کرده بود میخواست بیاد بغل من ولی نمیدادن به من
چقدر بی فرهنگی بیداد میکنه
من دردمو به کی بگم
موقع شب بیداری ها من پیششم من میدونم چشه من تو بدنم پرورشش دادم
حتی باباشم شبا نمیومد پیش ما بخوابه که یه مدت خوابش بهم نخورده من میدونم درد بچم چیه ولی میان میگن تو حالیت نیست تو بلد نیستی با بچه چجوری رفتار کنی بچه رو اذیت کردی
مامانم هی میگفت معلوم نیست با بچه چجوری رفتار کردی بچه داره گریه میکنه
این حرفا انقدر برام سنگین تموم شد
انقدر زجر کشیدم بچم داره گریه میکنه داره دستاش میلرزه از گریه ولی بچه رو بغل من نمیدن
😭😭😭😭😭😭
مامان آرکان مامان آرکان ۷ ماهگی
خانما من تو بارداری شکمم زیاد بزرگ نشده بود و وضعیتم طوری بود که با اینکه ویار شدید و کمردرد داشتم ولی پیش کسی اصلا بروز نمی‌دادم یه نفر از اعضای مهم خانواده ما هر سری منو میدید می‌گفت تو خوبی من ال میشدم با میشدم میفتادم زمین میموندم از این حرفا..... یا بعضی وقت ها اصلا چیزی نمی‌گفت ولی من بعد دیدنش تا چند روز مریض میشدم .... این توضیحات رو میدم که بگم الان همین شخص در مورد آرکان هم همینطوره هر سری میبیندش این بچه از این رو به این رو میشه مثلا بچه خودش با اینکه خیلی هم برام عزیزه ۱۸ ماهشه ولی خیلی شیطونه همش در حال بدو بدو هست بخاطر اون لاغر هست خب طبیعی هم هست تو سن اون بعد مستقیم جلو چشمم میگه آرکان چقد بزرگ شده اصلا بدون ماشاالله یا چیزی هاااا میگه کم موند به بچه ما برسه واقعا نمی‌دونم چه رفتاری نشون بدم عملا هم حرف های مهمی نیستن هااا حتی چون میگم از اعضای مهم خانواده هست شاید مامانمم این حرفا به چشمش نیاد یا من پیشش بگم حساسیت نشون بده بهش بربخوره ولی با این حال خودم چندین و چندین بار خودم احساس کردم که من این آدم رو میبینم انرژی منفی فوق العاده ای بهم میده که یجوری از خودم یا بچم تغییر رفتار رو متوجه میشم