زایمان لپووووی من 1
سلام خوشگلا
امشب بالاخره اومدم تجربه زایمانمو واستون بنویسم از دوستانی که گفته بودن بزارم و دیر گذاشتم عذر میخوام ❤️
روز شنبه ۶بهمن ماه بود با درد ریز پریودی که تقریبا یک هفته داشتم از خواب بیدار شدم با این تفاوت که شبش خواب دیدم که زایمان کردم، از اونجایی که خواب دیده بودم دلم گواهی میداد امروز من زایمان میکنم
چون سر پسرمم خواب دیدم زایمان کردم و فرداش زاییدم😂
به مامانم زنگ زدم که کاراتو بکن و اماده باش من امروز زایمان میکنم و میخندیدم اونم باور نمی‌کرد
اینم بگم من تازه تصمیم داشتم از فرداش که میشدم ۳۸هفته ۳روز برم پیاده روی و ورزش کنم، و نزدیکی و... تو کل ۹ماه خیلی مراعات کرده بودم همش میگفتم زایمانم ایندفعه خیلی سخت میشه
دردای ریزمم داشتم تو طول روز شب قبلشم تصمیم داشتم فردا صبحش برم ان اس تی اما خودم انگار مایل نبودم هی بهانه جور میکردم، ظهر پسرمو راهی مدرسه کردم دخترم که از مدرسه اومد خیالم راحتتر شد و بهش گوشزد کردم اگه من بیمارستان بودم چه کار ها کنه و مراقب داداشش باشه
دلم آرومتر شد
همه کارامو کرده بودم بجز پاک کردن دیوارها
نهار دادم دخترم و شروع کردم به تمیز کردن
ی جارو هم کشیدم دیدم انگار یکم دردم بیشتر شده هم دلم میخواست دوش بگیرم هم بخوابم
دیدم واقعا توان ندارم رفتم ی یکساعت گرفتم خوابیدم
نزدیکای ۴بود بیدارشدم
گفتم بزار برم ی دوش بگیرم برم ی ان اس تی بدم خیال خودمو راحت کنم

تصویر
۵ پاسخ

ادامه ش کی میذاری

بە سلامتی انشاللە منم مثل شما بەراحتی زایمان کنم 💜💜💜

آبجی برامنم دعاکن شوهرم فعلابچه ننیخادخودم خیلی دوس دارم حامله شم شوهرم توراه نمیاددعاکن رام شه 😢

اخی چ نازه خدا حفظش کنه❤️برای ماهم ک چشم انتظار شرو دردامونیم دعا کن زایمان راحتی داشته باشیم🥹

درخواست بده اجی دمت‌گرم من‌پرم

سوال های مرتبط

مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و دومین زایمانم
پارت ۲
۳۸ و سه روز بودم که صب ساعت ۸ بود دردام شرو شدن و چون زایمان دومم بود و از زایمان اولم تجربه هایی داشتم فهمیدم که بله این درد درد زایمانه واقعا بعد ولی خیلی راحت میتونستم کنترلش کنم بعد هر یه ربع یا ده دقیقه یبار میمومد میگرف و خفیف بود پاشدم با شوهرم صبحونه خوردیم بعد اون رف منم تنهایی خونه بودم پسرمم فرستاده بودم مدرسه شرو کردم به تمیز کردن خونه بعد خونه رو برق انداختم همه کارامو کردم بعدش رفتم پیاده روی یه ساعتی پیاده روی کردم موقع پیاده روی هم دردام میومدن ولی من خیلی راحت کنترلش میکردم میتونستم تحمل کنم دردامم همزمان از کمرم و شکم میگرف تیر میکشید بدجوری بعد از پشت بهم زور میومد و تیر میکشید مقعدم بعدش احساس کردم یچیز گرمی ازم اومد رفتم دسشویی دیدم یچیز کشدار و خیلی بلند ترشح بود به رنگ شیری و کرمی همراه با رگه های خونی اومد ازم خیلی بلند بود ولی اولین بار بود میدیدم چون زایمان اولم از این ترشح نیومد ازم بعدش رفتم حموم یه نیم ساعتی با اب داغ حموم کردم اسکات زدم بعد کل بدنمو تمیز کردم با ژیلت🙈😅خلاصه اومدم اماده شدم ساک بچم و خودمو برداشتم که قبلا اماده کرده بودم به شوهرم زنگ زدم اومد و...
مامان لپوووو💖💙💖 مامان لپوووو💖💙💖 ۱ ماهگی
زایمان لپووووی من 2
رفتم ی دوشم گرفتم و تا جایی که میشد شیو کردم
دیگه اومدم بیرون لباس پوشیدیم زنگ زدم شوهرم گفت میام تا نیمساعت دیگه
دخترمم همش میگفت مامان رفتی با نی نی برگردیاا...
شوهرم اومد ی شوخی بد باهام کرد جلوی برادر شوهرم از اونجایی که منم حساس شده بودم دلم حسابی گرفت و خودمو سفت گرفتم فقط نزنم زیر گریه، دلم میخواست پسرمم ببینم و برم که خداروشکر دم در از سرویس پیاده شد بغلش کردم و بوسش کردم گفتم میرم دکتر و میام، دخترمم همش میگفت مامان ساکتم ببر من دلم نمیخواست انگار قبول کنم وقت زایمانمه،بهش گفتم مامان من بر میگردم ساک نیازی نیست، هیچی دیگه رفتیم تو ماشين همین که نشستم نتونستم کنترل کنم خودمو و ی عالمه گریه کردم شوهرمم اینطوری شد😳
گفت پس چته چرا گریه میکنی مگه من چی گفتم منم داد زدم اصلا حرف نزن که اعصابم ازت داغونه🤣 بنده خدا ساکت شد تو راه ی ابمیوه و کیک خوردم و با قهر از شوهرم جدا شدم که برم پیاده روی یکم
حدود ۷،۸دقیقه بیشتر هم پیاده روی نکردم اصلا رفتم سمت زایشگاه شرایطمو گفتم
گفتم شلوارتو در بیار معاینت کنم 😐
منم دودل موندم چه کنم دیگه دلو زدم دریا معاینه کرد گفت دو سانتی برو بخواب ان اس تی بگیرم
ان اس تی هم انقباض نشون داد اما من دردم زیاد نبود گفت بزار یبار دیگه بگیرم دفعه دومم درد نشون داد ولی من ی درد خیلی ملایم و کم داشتم فقط
از اونجایی زایمان های قبلیم خیلی بد بود میخواستم برای این زایمانم برم خصوصی
مسئول زایشگاه گفت باید بستری بشی منم میگفتم خوبم گفت نه نمیشه بری و مسئولیت داره واسم ی زنگ بزن دکترت اگه هست برو بیمارستان خودت
منم زنگ زدم دکترم، دکترمم گفت من دارم میرم تهران تا فردا نیستم و کلی دعوا کرد که چرا از صبح نیومدی اگه درد داشتی
مامان امیرماهان مامان امیرماهان ۲ ماهگی
مامان جانان👼🏻🍼 مامان جانان👼🏻🍼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین(اورژانسی)🚑🤱🏻
پارت1️⃣

۴۰هفته و ۱روز بودم که صب با درد پریودی از خواب بیدار شدم کمردرد و دل درد با فاصله یکی دو ساعته هی میگرفت و ول میکرد بی توحه بهش به کارام رسیدم و ورزشهایی که ماما خوصوصیم گفته بود رو انجام میدادم از بعد از ظهر فاصله دردها نزدیک تر میشد جوری که با خودم گفتم مطمعنم امشب زایمانمه حس میکردم وقتشه با اینکه هم با ماما هم پزشکم که صحبت کرده بودم گفتن تا ۴۰هفته و ۶روز وقت داری برای زایمان طبیعی خلاصه این دردا ادامه داشت تا ساعت ۶عصر که هم یکم بیشتر درد داشتم هم فاصله انقباضا به نیم ساعت رسیده بود برای شام خونه مامانم اینا رفتم و ساعت ۹دردام یک ربع به یک ربع شده بود و شدید تر جوری ک به مامانم گفتم اماده شو بریم خونمون اومدیم و من همچنان دردارو داشتم و ما بینش ک اروم میشد انگار نه انگار با خودم میگفتم نکنه بیخودی مامانمو اوردم دو روز دیگه هم وقتش نباشه اما اینم بگم ساعت ۹شب با ماماهمراهم تماس گرفتم و بهش ساعت انقباظا رو گفتم گفت برو دوش ابگرم بگیر پهلوهاتو گرم کن اگه اروم شد باید صبر کنی وقتش نشده من ۱۲شب دوش گرفتم و کلی اسکات زدم زیر دوش و اومدم بیرون یه ۲۰دیقه ای ورزشارو انجام دادم که حس کردم خیلی وقته تکون نخورده انگار سر شب حس میکردم لگداشو ولی اخر شب نه فوری اماده شدیم رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه نوار قلب گرفتن و اوکی بود معاینه کرد ۲سانت بودم و گفت لگنت خیلی خوبه
گفت دیگه باید ختم بارداری بخوری احتیاج نیست بچه بمونه تو شکمت لباسامو عوض کردم و با مامانم خداحافظی کردم و منو بردن اتاق مخصوص زایمان ولی خیلی میترسیدم ینی فوبیا داشتم از زایمان طبیعی ولی سعی میکردم به خودم تلقین نکنم و همش بگم از پسش برمیام

ادامه دارد..........
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مامان ♥️♥️ مامان ♥️♥️ ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان ۱
اول از این که مامانا بچمو بردن برای زردیش بستری کردن براش دعا کنید فردا زردیش بره و مرخصش کنن الانم تجریمو میگم:
من ۴روز‌پیش بخاطر کم حرکتی بچم با خواهرشوهرم اومدم بیمارستان که ان اس تی بدم بعد از گرفتن ان اس تی بهم گفتن ضربان قلبش بالاست و باید بستری بشم و خلاصه کارامو انجام دادم و رفتم زایشگاه و بستری شدم و دکتر و پرستار‌ک اومدن شرح حال بگیرن گفتم دهانه ی رحمم ۱سانت بازه و معاینه کردن و رفتن و همون شب یکی تو زایشگاه قسمت درمان درد زایمان داشت هی آه و ناله میکرد بعد این ک دهانه ی رحمش فول شد و بردنش اتاق زایمان من دردای پریودی گرفتم و بهم القای زایمان شد انگار اونشب من با درد خوابیدم صبحش دردام برطرف شد طرفای شب بود که دردای شدیدتر از قبلی اومد سراغم و دکتر اومد بالاسرم و معاینه کرد و گفت دهانه ی رحمت ۲سانته پیشرفت کردی و اگر ورزش کنی زودتر زایمان میکنی من اونشب تا صبح درد داشتم و ورزش هم میکردم و چون درد زایمان بود هی میومدن و معاینه میکردن ببینن پیشرفت کردم یا نه ک دریغ از یزره پیشرفت
مامان مهدا👼 مامان مهدا👼 ۲ ماهگی
سلام مامان گلیا..بعد از یه هفته اومدم با تجربه زایمانم..
من ۲۴ ام آذر معاینه شدم پیش ماماهمراهم با دهانه رحم ضخیم و دوفینگر..
از۲۵ ام بعداز ظهر حرکتای گل دخترم کم و ضعیف شده بود و من منتظر موندم تا فردا صبحش که برم بیمارستان و ان اس تی بدم،،هیچ انقباض و دردی هم نداشتم،خلاصه صبح روز ۲۶ ام رفتم بیمارستان شهدا که نزدیک خونمون بود و با توجه به اینکه متفورمینی بودم و ۳۸هفته و ۴روز شده بودم گفتم میخوام ان اس تی بدم،گفتن به چه علت،منم علتشو گفتم و سریع فرستادنم بلوک زایمان،اونجا بلافاصله معاینه کردن و گفتن دوسانتی و باید بستری بشی چون احتمال داره بچه خفه بشه تو دوهفته آخر..منم که ترس کل وجودمو گرفته بود زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم اینجا دارن برام تشکیل پرونده میدن و میگن باید بستری بشی،ایشونم با توجه به اینکه میخواستم گلپایگانی زایمان کنم گفتن با رضایت شخصیت از بیمارستان بیا بیرون و برو گلپایگانی ان اس تی بده، ماهم راهی گلپایگانی شدیم و اونجا ازم نوار قلب جنین گرفتن و باتوجه به کاهش حرکت جنین دستور بستری دادن تا زایمان کنم،،،خیلی برام سخت بود که با دهانه رحم دو سانت و بدون درد و انقباض مجبور بودم به روش القایی زایمان کنم اونم طبیعی..خلاصه از ساعت ۲ بعدازظهر با سرم فشار دردام شروع شد و تا ۱۰ و نیم شب تو دوسانت گیر کرده بودم😓
مامان ایلیا کوچولو مامان ایلیا کوچولو ۳ ماهگی
#تجربه زایمان (پارت۵)

آروم آروم خودم یه شیاف گذاشتم و تازه داشتم شرو میکردم خوردن مایعات رو. با نسکافه و چای خیلی کمرنگ شرو کردم. پرستار هم همش میومد و میگف پاشو قدم بزن که واقعا انگار بهم فحش میداد. آروم از تخت پایین اومدم که فک کنم حدود ۱ساعت طول کشید. اولین بار خیلی سخت بود. بار دوم یکم سخت بود و بار سوم دیگه داشتم تو سالن قدم میزدم. روز بعدش ظهر مرخص شدم و نشستن و پا شدن سخت بود. روز سوم رفتم حموم و پانسمان رو درآوردم و در حد چند دقیقه دوش گرفتم. دکتر گفته بود از روز سوم تا دهم، هر روز دوش بگیرم و با کف شامپو بچه، بخیمو بشورم و بعدش با باد سشوار خشکش کنم. روز چهارم دیگه خوب شده بودمو خودم لباسامو عوض میکردم. البته اینم بگم بچه همش بغلم بود و همش شیرمیدادم بازی می‌کردم باهاش جاشو عوض میکردم. و اینکه خیلی زود سرپا شدم اصلا استرس نکشین. درد فقط برا دو روز اوله که اونم با شیاف قابل تحمله واقعا. منو که خیلی ترسونده بودن. فقط خودتونو به سرما ندین و کار سنگین نکنین و به تغذیتون برسین. الانم بچه شیر میخاد برم که کلی کار دارم😄
اینم از تجربه من ☺️❤️