۱۲ پاسخ

کسی حق بی احترامی به تورونداره چون درک داریم مادری خسته ایی کم میاری انسانی ادمی وطبیعیه چون همه بارسخت رودوش مادره خونس ماهممون مادرای گهواره ایی گاها کم میاریم ودلیل بر مادرخوب نبودن نیس عسلم میگذره عیب نداره بچس امامتلسفانه مااعصابامون کم شده وگرنه ن بچه نه مادرتقصیری ندارن
ازخدابرات صبوری و طاقت وتحمل میخوام 🤲🍀

وای که چقدر بچای ای روزا بد شدن

درسته زدن بچه کار درستی نیس ولی درک میکنم منم پسرم خیلی لجبازو قلدره تا مرز جنون میرسونه کنترل میکنم خودمو نزنمش ولی تا حد مرگ جیغ میکشم از دستش اکثر بچه ها اینجورین فقط باید صبوری کنیم من دیگ ولش کردم رسمن یکم کاراش کمتر شده ولی گاهیم به مرز جنون میرسونه سعی کن تشویقش کنی کار بدی کرد توجه نکن بهش قلدری میکنه لجبازی میکنه توجه نکن پسر منم اینجوری میکنه پاهاشو میکوبه زمین یکی دوبار بی توجهی کردم وقتی میکوبید پاهاشو زمین الان کمتر شده ولی پسر منم اخلاقش نتیجه دخالت و درست رفتار نکردن بقیه اس وگرنه با من رفتاراش خیلی خوبه وای به روزی مهمونی برم یا کسی بیاد یا وقتایی ک باباش خونس رسمن جنگ جهانیه خونمون🤦🏻‍♀️

منم همینجور بعضی وقتا واقعا دیگه کم میارم میزنم

شبا نزنش و بخوابونش خوب نیست نمیتونم بگم چرا زدی و قضاوتت کنم ولی باور کن اون غیر تو کسی و نداره

بهم درخوایت بده عزیز

من دخترم یدونس امروز کاری کرد نفسم بالا نمیومد چقد مادربودن سخته یعنی من گوه بخورم اگ یکی دیگه بیارم

ما ی بچه هم دیوونمون کرده چ برسه ب شما ک دوتا داری
خدا صبرتو زیاد کنه انشالله

پسر من ۶ سال و نیمه اشه به مرز جنون رسونده منو اصن انگار کره نمیشنوه من چی میگم به قول تو قلدری کردنشم‌که زیاد شده
من همش میترسونم‌یا دادمیزنم‌
ولی ممکنه توروزم‌یکی دوبار بزنمش
انگار مسکنشه تا نخوره نمیشینه

اعصابت ضعیف شده عزیزم یه کم دارو گیاهی بخور

عزیزم بچس عقلش نمیکشه ک
ما ک بزرگیم عقلمون میکشه کلی خطا میکنیم اونکه بچس و خصوصا همش تو اپارتمانن و جایی نمیرن مث قدیما ما ک انرژیشون خالی کنن اینطوری خدشو خالی میکنه نزنش گناه داره یادش میره
عذاب وجدان نگیر دگ تجربه بشه دیگ نزنی بچه ها مظلومن گناهی ندارن

لامپ خاموش میکنم روشن میکنه جیق میزنه همش دعوا داره پسر اولم اصن اینطور نیس
واقعا دیگه نمیدونم چطور کنترلش کنم خودم مشکل اعصاب پیدا کردم چون دغدغه کار بیرون از خونه هم دارم وفتی هم میام خونه اینا ب سرم میدن کاشکی میتونستم جلو خودم بگیرم نزنمش
ولی زبون خوش حالیش نیس

سوال های مرتبط

مامان محمدامین مامان محمدامین ۳ سالگی
سلام دوستان اگر کسی تجربه مشابه داره لطفا راهنمایی کنه....
من پسر بزرگم فوق العاده باهوش ودرسخون وبه شدت منظم هست ولی خیلی درونگراست. یه جوریه که فقط وقتی ازش چیزی میپرسی جواب میده اونم با بله ونه... مثلا اگر تو مدرسه جشن یا اردو باشه من ازطریق کانال مدرسه متوجه میشم اصلا درموردش صحبت نمیکنه حتی ازش میپرسم اردو چه طور بود فقط میگه خوب بود. اصلا اهل تعریف کردن نیست. خیلی باکسی دوست نمیشه.
برعکسش پسر دومم فوق العاده فوق العاده برونگراست خیلی راحت باهمه قاطی میشه اونقدرعجیب حرف میزنه خودمم میمونم، خیلی میتونه همه رو جذب کنه حالا مشکلم اینجاست که هر جا میریم همه میگن دومیه خیلی بهتر از اولیه یا حرفایی که همش دومیه را بهتر نشون میده یا بیشتر تحویلش میگیرن براش چیز میخرن اونم جلو پسر بزرگم واقعا اعصاب من خورد میشه. باعث شده پسر بزرگم از برادرش بدش بیاد همیشه میگه کاش امین بمیره یا من از این خونه میرم. دائم دعوا میکنن هرچقدر خوبیاشو جلو همه بزرگ میکنم میگم درسش خوبه و... فایده نداره. واقعا هم پسر خوبیه خیلی درکش بالاست. احساس کم بودن میکنه نسبت به برادر کوچکترش درصورتی که خیلی توانمندتره. به نظرتون من با این وضع چی کارکنم اعصابم نمیکشه از دعواهاشون. بامشاوره صحبت کردم میگه درونگراست باید بپذیرید ولی اطرافیانمون نمیپذرین انگار حتی پدرمادر خودمم میگن دومیه یه چیزی میشه نمیدونم چرا اینجوری میگن و فکر میکنن
مامان عروسک قشنگم🫀 مامان عروسک قشنگم🫀 هفته هشتم بارداری
هر دفعه با خودم میگم فردا مادر بهتری میشم،صبور تر میشم،بیشتر تحمل میکنم،کمتر کنترلم رو از دست میدم و….
اما به همون خدایی که این فرشته رو به زندگیمون بخشید واااقعا خیلی لجبازی میکنه و کفر آدمو در میاره
میگم برو دستشویی انگار به دیوارم،خودش میره ها ولی اگه هیچیش نگم سااااعت ها میخواد بازیگوشی کنه و نره،وقتیم بگم انگار ن‌ انگار
میخوایم بیرون بریم لباساشو میارم میگم پاشو شورت و شلوار و ایناش که میتونی رو بپوش تا منم آماده شم و بیام بقیه کاراتو بکنم
من میرم تو اتاق ی رب بیست دقیقه کارامو میکنم میام بیرون میبینم یا داره بلزی میکنه یا تلویزیون میبینه و هیییییچی نپوشیده
میگم بیا کفشاتو بپوش میگه تو بپوشون
صبحانه ناهار شام مطلقا نمیخوره اگه با دلخوری و دعوا و داد و بیداد هم بشینه سر سفره یه قاشق میخوره پامیشه میره دو ساعت بعد میاد یه قاشق دیگه،یعنی اصصصصصصلا نمیدونه غذای گرم چیه
میگه ماکارانی بپز پیتزا بپز مرغ بپز ولی بقرآن دریغ از ذره ایش که قشنگ بشینه بخوره
داروهاش شکستنیه میخاد برداره بیاره بازی کنم با خوبی میگم‌نمیشه فایده نداره با بدی میگم صداش در میاد
دیگه وا من رد دادم موندم چیکار کنم