۶ پاسخ

مبارکه عزیزم دکترت کی بود و بیمارستان هزینش چقدره شد

مبارک عزیز دلم

عزیزم مبارکه
هزینه بیمارستان چند شد؟؟؟
سزارین اختیاری شدین؟؟؟ میگن اخه قبول نمیکنن معاینه میکنن لگن رو ببینن شرایطتت اوکی هست میگن برو طبیعی🥲💔 دکتر من گفته مینویسم تنگی لگن ، ولی باز معاینه ات میکنن ، بیمارستان شفا میخام برم

باز برعکس من دلم میخواست ی روز دیگه سوند داشته باشم ولی نگن از جان بلند شو.مردم تا بار اول بلند شدم

خیلی خوبه سوند نزاشتن برات من اونجا حاضر بودم دوبار عمل کنم اون سوند رو نزارن خیلی بد بود مردم و زنده شدم 🫨🥴

اخه نبستن سوند هم ریسکه.
اگه مثانه موقع عمل پر بشه احتمال پاره شدنش هست

سوال های مرتبط

مامان اِلارا🎀 مامان اِلارا🎀 ۳ ماهگی
مامان کیانا مامان کیانا ۱ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۲
بعد از نوار قلب نوبت رسید به کابوس شب هام یعنی نگم براتون که چقدر درد کشیدم سر این سوند لامصب پرستار هی میگفت شل کن خودتو منم بدتر سفت میکردم و اون هی فشار میداد، خلاصه از من سفت کردن و از اون فشار دادن تا اینکه به زور تونست بکنه توش🤣 وای خیلی بد بود بعدش همش حس دستشویی داشتم ولی نمیومد، تا برم تو اتاق عمل و بی حسی رو بزنن این لعنتی اذیتم میکرد همش
گذشت و گذشت دکترم ساعت هشت اومد بیمارستان منم که اماده بودم گفتن اول منو میفرستن، تا این جمله رو گفتن دست و پاهام یخ شدن و استرسام شروع شدن
کمکم کردن نشستم روی ویلچر بعد از جواب دادن به سوالای تکراری و مزخرفشون راهی اتاق عمل شدم، از زایشگاه اومدیم بیرون تا مامانمو دیدم بغض گلومو خفه کرد انگار داشتم میرفتم قتلگاه
رسیدیم پشت در اتاق عمل از رو ویلچر خوابوندنم روی برانکارد ( انقدر جا به جا شدن با سوند سخت بود واسم که نگم براتون) هی میگفتم تروخدا سوند رو مواظب باشید کشیده نشه😂 از شانس بدی هم که داشتم پرستاری که منو اینور اونور میکرد یه پسر جوون بود
رفتیم اتاق عمل و باز دوباره جا به جایی داشتم دیگه حالم داشت بهم میخورد، از رو برانکارد به زوور سر خوردم روی تخت اتاق عمل و بلافاصله دکتر بیهوشی اومد
مامان نی نی 🩷 مامان نی نی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۱ ماهگی
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۴

معاینه کرد گفت ی فینگر بازی و ۴۰ درصد دهانه رحمت نرم شدم…زنگ زدن دکترم گفت بستریش کنید دوساعت دیگه میرسم عملش میکنم من اون لحظه از ترس ریده بودم ب خودم با لباس مهمونی بدون هیچ وسیله ای بستریم کردن خداروشکر کلید خونمونو گذاشته بودم خونه مامانم زنگ زدم برید ساک خودمو بچه رو بردارید دارم میرم زایمان…روز جمعه بود دکترمم وسط مهمونی بود بنده خدا با لباس مهمونی پاشد اومد…خلاصه ۳۷ هفته کامل بودم بستری شدم و خواستن سوند بزنن ب دکترم گفتم میشه تو اتاق عمل بزنید گفت باشه…منو بردن اتاق عمل و امپول بیحسی زدن ک اصلا درد نداشت و سوند هم تو بی حسی زدن ک هیچی نفهمیدم و عمل شروع شد و لحظه ای ک بچه رو برداشتن رو فهمیدم چون قشششنگ سبک شد شکمم.. بعد یهو دیدم دکترم گفت این خون‌ش جمع نمیشه خیلی شل‌ه فلان امپولو براش بزنید زدن گفت دهنت تلخ میشه و شد..دوباره دکترم گفت خیلی شله هرچی از فلان امپول داریم براش بزن من سکته داشتم میکردم اخه شب قبلشم انوکسامو زده بودم و کلی امپول زد و بالاخره درست شد و عملم تموم شد
مامان ایلیا کوچولو مامان ایلیا کوچولو ۳ ماهگی
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
من تجربه سزارینمو بگم .من ساعت یک ظهر اب وکیک خوردم اخه قرار نبود عمل بشم .که یهو گفتن نه باید عمل بشی به دکتر گفنم کیگ خوردم گفت اشکال نداره دو سه ساعته دیگه میام تاعملت کنم .منو بردن توبخش تا ساعت ۳ بعدش بردن سوند وصل کنن که خیلی برام درد داشت پرستاره گفت خانوم این کاراچیه میکنی به زور فشار داد متو با ترس و درد نازاحتی بردن اتاق عمل .رفتم تو اتاق عمل پرستارا گفتن چرا رفتی گیک واب خوردی باید بی حسی بشی منم گفنم دیسک کمر دارم باید بیهدش بشم گفتن بیهوشی خفه میشی توعمل منم ترسیدم که یهو دکترم اومد .ازترس داشتم سکته میکردم به دکترم گفتم خبلی میترسم .من دکتر بیهوشی رو ندیدم بالای سرم بود .دکترم دید که ترسیدم اشاره کرد بهش یهو دیدم لامپای اتاق عمل دارن گم نور میشن .بعد چشمامو باز کردم دیدم دخترم به سینمه تو بخش داره تتد تند شیر میخوره .پرستارا مبومدن شکممو فشار میدادن منم گیج بودم . .شبم تا ۱۲ ناشتا بودم بعدش راه رفتم .در کل سزارین خیلی راحتی اگه برگردم بازم میرم سزارین
مامان nini مامان nini ۳ ماهگی
پارت۲
خلاصه ساعت۱۱ شروع کردن و من مدام وسط عمل حالت تهوع داشتم هی به اون پسر میگفتم اونم نمیدونم چی تزریق میکرد بهتر میشدم ساعت۱۱:۱۰دلانا خانوم من به دنیا اومد تا صدای گریش اومد منم گریم گرف چون من از اول بارداری واقعاااا حس نداشتم گفتم دکتر سالمه گف اره دخترمو اوردن صورتشو گذاشتن رو صورتم یکم اروم شد بعد سریع بردن و مشغول بخیه زدن ولی اون حس گرمی و تنگی نفس مزخرفو داشتم،منو بردن یه سالن که هرکی از اتاق عمل درمیشد نوزادشو میاوردن میزاشتن روسینش دخترمنم اوردن ولی برعکس بقیه بچه ها گریم میکرد هی سرشو تکون میداد طفلی گرسنه بود همش دهنش دنبال سینه میگشت فقط حداخدا میکردم ببرنمون بخش زودتر مامانو ببینم و بچه رو اروم کنه چن بارم شکممو فشار دادن که دردشو متوجه نشدم خلاصه بعد دوساعت منو بردن بخش و مامانم و همسرم و خواهرشوهرم اومدن داخل ....یواش یواش بی حسیم رف و سوندمو دراوردن اولین بار که از تخت اومدم پایین حس سنگینی داشتم رو صورتم و چشمام قدم برداشتن سخت بود ولی قابل تحمل بود......درد سزارین اونقدرام که فکر میکردم غول بزرگ نبود درد شکمم مثل درد پریودی بود منتها یکم بیشتر تو اتاق عمل هم پرسیدم پمپ درد بگیرم گف خودت میدونی ولی با شیافم قابل تحمله و واقعا هم قابل تحمل بود...شبو که پدرم دراومد فقط گریه میکرد خداخدا میکردم برم خونه صبش مرخص شدیم رفتیم و شروع داستانا😂