سلام مامانا ممنون بابت دعاهاتون دیشب ساعت 9 کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان امیرالمومنین بستری شدم یک سانت بودم آمپول فشار با دوز کم زدن دردارم شروع شد. تا 6 صبح تا فول شدم و 7 زاییدم اما ب معنای واقعی درد کشیدم خیلی سخت بود اما جیغ نمیزدم و با تنفس کنترل میکنم خدا بهم رحم کرد بچه 5 دور بند ناف دور گردنش بود بستریش کردن تنفس‌ش سخته بود تازه مرخصش کردن خداروشکر اما سینم شیر نداره بچه گرسنشه نمیدونم چیکار کنم کلی چیزای مقوی خوردم
راجب بیمارستان امیرالمومنین از هر لحاظ عالی بود با اینکه ماما خصوصی نداشتم ما تا صب کنارم بودم و ورزشم میدادن و رفتیم ت وان آب داغ و گاز بی حسی زدن ک البته برام فایده ای نداشت اما حرکت سجده عالی بود و گذاشت سر بچه زودی بیات پایین اما در کل زایمان طبیعی سخته و تحمل میخات خداروشکر میکنم بخیر و خوشی گذشت 🥺🙏❤️

۲۵ پاسخ

پس الان همش برم سجده بچه بیاد پایین

مبارکه گلم🥰❤️ اره طبیعی اولش سخته اما همینکه سر بچه بیاد بیرون دیگه درد نداری .. با تجربه دو زایمان اینو میگم عزیزم

دکتر خودتت نیومد بالا سرت تو طبیعی ؟

مبارک باشه عزیزم خداروشکر الان تو و کوچولو خوبین

ای جان به سلامتی، مبارک باشه عزیزم خداروشکر دنیا امد به سلامتی بغلش کردی عزیزم خدا جفتتون رو برای هم‌نگهداره🥹😍خیلی برای ماهم دعا کن هفته های اخریم

نه گلم مامان محمدخواستم چنتاسوال ازش بپرسم درموردبیمارستان

بسلامتی عزیزم ایشاالله قدمش پرخیروبرکت باشه

مبارک باشه بلاخره عزیزم ازپسش براومدی خداروشکر
ازین ببعد دیگه سبک شدی
برا منم دعا کن عزیزم
زایمان راحتی داشته باشم

عزیزم درخواستموقبول کن کارت دارم بیاشخصی

بیمارستان امیرالمؤمنین شهرضا زایمان کردین؟؟؟میشه جواب بدین؟

عزیزم بسلامتی بیمارستان امیر المومنین هزینع چقد شد واست بابیمه؟

عزیزم من اگه برم بیمارستان امیرالمومنین خوبه یعنی دیگه مامانگیرم؟؟؟مثل ماماازت مراقبت کردن؟؟؟

خدارو شکر عزیزم‌
مبارک باشه

سلام عزیزم مبارکت باشه نشالله بسلامتی خوش قدم باشه ❤❤😍
هزینه بیمارستان امیر المومنین چقد بوده؟؟ازتون گرفتن

برای شیرت هم بزار خود نورادت مک بزنه هرچقد مک بزنه شیر میاد سینت و الان اغوزه شیر نیس و برای نوزاد کافیه و خیلی مهمه که بخوره تا ۳ روز اول فقط آغوز میاد نگران نباش

دیگه ب سختیش می ارزه.. بچت و بغل میکنی 🥹🫀

ب سلامتی عزیزم.. خوش قدم باشه 🫀😇

سلام عزیزدلم بسلامتی مبارک باشه قشنگم😍😍❤️❤️

قدم نو رسیده ات مبارک خداروشکر ک بخیر گذشت
برای شیر بری خونه دوش آب گرم بگیری زیر دوش ماساژ بدی شیر میاد
بعدش سعی کن بزاری بچه بمکه سینه رو ک شیر جریان پیدا کنه اگه شیر دوش داری استفاده کن

اگ مجبور شدی ب دادن شید خشک از شیشه شیر استفاده نکن بجاش با سرنگ بده تا شیر بیاد تووسیته
هزینه بيمارستان امير المؤمنين چقدر شد؟

خداروشکر گلم
قدم نورسیدت مبارک عزیزم برامون دعا کن این حسو تجربه کنیم

سلام عزیزم مبارکه براماهم دعاکن منم خیلی استرس دارم

خداروشکر عزیزم به سلامتی چند هفته بودی و وزن نی نی چقدر بود؟می ترسم وزن نی نی ام بالا باشه نتونم زایمان طبیعی کنم🥲

ای جان
بسلامتی عزیزم
خوش قدم باشه و زیر سایه پدر و مادر سالم و صالح بزرگ بشه ان شا...

خدارو ‌شکرر گلللم مبارکت باشه اره طبیعی خیلی سخته منم طبیعی زایمان کردم

به سلامتی

مقالات مرتبط

تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
آماده کردن ساک زایمان
آماده کردن ساک زایمان برای بیمارستان | لیست وسایل ساک زایم...
تجربه والدگری؛ روایت بدون فیلتر و خانوادگی
تجربه والدگری؛ روایت بدون فیلتر و خانوادگی
شروع درد زایمان
شروع درد زایمان | علائم و اقدامات فوری

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
تجربه زایمان
38 هفته و یک روز بود که دوروز قبلش ترشح داشتم کم بود به ماما گفتم گفت احتملا عفونته ولی برو زایشگاه تست کیسه اب بده رفتم ماما معاینه کرد گفت کیسه اب باز شده شب ساعت 10 بستری شدم ماما اومد بهم ورزش داد دهانه رحمم 3 سانت بود اما درد نداشتم ساعت 1 شب اپیدورال شدم اصلا درد نداشتم فقط حس فشار داشتم از ساعت 5 صبح دگه فشار تحمل نداشتم تا ساعت 9 ونیم که بچه بدنیا اومد از زایمان طبیعی خیلی راضی بودم سوالی داشتین درخدمتم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان گل پسری مامان گل پسری ۴ ماهگی
پارت ۳
روز بعد دوباره اومدن معاینه کردن دیدن هنوزم تغییر نکرده قرص داخل واژن گذاشتن بازم امپول له باسنم زدن که دهانه رحممو نرم کنه سرمم تموم شد بازم درد نداشتم دوباره یک سرم دیگه و یه آمپول فشار دیگه زدن دارو خواب اورم زدن که زیاد درد نکشم بازم دهانه رحمم هممن دو سانت و دونیم بود و تکون نخورد ساعت هفت شب بود اومدن کیسه ابمو پاره کردن خیلی اذبت شدم و دردام شروع شد تا ساعت یازده درد کشیدم یازده اومدن معاینه کردن گفتن هنوزم همون دو سانت و نیمی سر بچم نیومدن تو لگن تو نمیتونی طبیعی زایمان کنی دکترت گفته سزلرین بشی ساعت یازده سوند بهم وصل کردن و خیلی اذیت شدم تا یک درد کشیدم یک سزارین شدم
بعد زایمان بخاطر بی حسی خیلی درد داشتم سخت بود راه رفتن ولی الان شیش روزه گذشته و دارم بهتر میشم اما هنوز درد دارم اما کمتر
اینم از تجربه زایمان من سخت بود اما الان پسر کوچولوم سالم کنارمه به تمام سختی هاش می ارزه 🥺😍
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان سید هاکان مامان سید هاکان ۴ ماهگی
سلام بچه ها من زایمان کردم البته درد طبیعی کشیدم لگنم باز نشد اورژانسی سزارین شدم اولین تجربه بارداریم بد بود خیلی عذاب کشیدم کیسه ابمو پاره کردن بچه ۱۰ ساعت تو خشکی بود الان قسمت اطفال بستریه اما خداروشکر مشکلی نیست خودم تب کردم موقعی ک درد میکشیدم و لرز بخاطر پاره کردن کیسه ابم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جیگر مامانش🩷 مامان جیگر مامانش🩷 ۲ ماهگی
سلام ، منم بالاخره زایمان کردم . ساعت ۳ بدون درد بستری شدم ، ۲ سانت بودم ، ساعت ۴ آمپول فشار زدن درد ها قابل تحمل بود تا اینکه ساعت ۷ کیسه ابم رو پاره کردن و ساعت ۱۰ و ۵۵ دقیقه زایمان کردم . درد غیر قابل تحملم بعد از کیسه آب بود . مرگ رو به معنای واقعی چشیدم .
وان آب داغ خیلی برای تسکین دردها خوب بود ولی بعدش توش گرما زده شدم درومدم.
موقع زایمان مدفوع هم کردم اما دکترم برای اینکه خجالت نکشم همش می‌گفت نکردی ولی من قشنگ خروجشو حس کردم .خلاصه من برای بار دوم طبیعی نمیشم . یا سزارین یا هیچی🤣 البته آدم به آدم فرق داره بودن کسایی که از من دیرتر اومدن و زودتر رفتن.
ولی یه چیز امیدبخش اینکه از ۵ ۶ سانت یهو فول شدم و همه ریختن سرم غیر منتظره بود
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان گل پسری🥹🩵 مامان گل پسری🥹🩵 ۱ ماهگی
مامانا پسرم به دنیا اومد با اینکه زایمانم طبیعی بود تا 6 سانت دهانه رحمم باز شد اما کیسه آبم پاره شد بچه مدفوع کرد منو بردن سزارین سلام خاله هااا خوش اومدم به این دنیا😜😁
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۳
خلاصه ساعت ۳ بعدظهر دردای شبیه پریودی شروع شد ، پرستار توپ اورد و چند تا ورزش بهم داد و ... تا اینکه دردام شروع شد ، درد داشتم اما هی میومدن معاینه و میگفتن هنوز ۱ سانتی و هیچ پیشرفتی نداری ، تا ساعتای ۸ شب درد کشیدم اما دهانه رحمم باز نشد که دیگ ۸ شب دکترم ناامید شد و گرفت بچه بدون اب خطرناکه منو بردن اتاق عمل
رفتم اتاق عمل حالم خیلی بد بود ۲۴ ساعت کامل با امپول فشار بستری بودم و ۵ ساعتم درد کشیدم ، البته دردی در حد ۴ سانت ، روحیمو کامل باخته بودم ، اما خوشحال بودم ک دیگ داره تموم میش ، تو اتاق عمل همش میگفتن این چرا اینقدر بیحاله...
امپول بی حسی رو زدن و دستامو بستن و.. ک حالم بد شدم بی قرار شدم دستامو تکون میدادم و دعوام میکردن تکون نده ، دست خودم نبود ، نفسم به شدت بند اومده بود اما دستگاه چیز بدی نشون نمیداد ، خودشون تعجب کرده بودن ،نمتونستم نفش بکشم و همش میگفتم مردم مردم ، خلاصه خیلی بد بود احساس خفگی ک هیچ دیگ واقعا خودمو خقه میدونستم اما تا بچه در اومد نفسم برگشت و کم کم بهتر شدم همونجا ک بی حس بودم چندین بار شکممو فشار دادم یکی هم قشنگ دستشو کرده بود توم 😁
اینقدر حالم بد بود که بچه رو دراوردن گفتم میخای ببینیش گفتم ن
رقتم ریکاوری و ... و دراخر بخش ... در کل الان بعد ۱۴ روز میگم سزارین واقعا سخته اتاق عملش هم سخت بود برام خییلی ، اما بازم پشیمون نشدم چون اون صحنه هایی ک توی طبیعی دیده یودم برام خیلی وحشتناک یود و درد هم ک کشیدم ، درهرصورت هردو خیلی سخته باید خودتونو قوی بگیرید ، اما بازم تا به اینجای کار از سزارین پشیمون نشدم ...
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان هلیا و نادیا مامان هلیا و نادیا ۲ ماهگی
سلاااام
منم امروزساعت ۷.۴۵ دقیقه فارق شدم ،و گل دخترم بدنیا اومد
ساعت ۱۱ بستریشدم بیمارستان رازی
زایمان طبیعی بودم ،
نمیگم سخت نبود اما آسون هم نبود
خدا کمک کرد
با ۳ سانت بستری شدم اصلا درد نداشتم پيشرفت باز شدن دهانه رحمم عالی بود اما واژن و هانه رحمم ورم داشت ،سر بچه فیکس نشده بود بخاطر همون اونقدر طول کشید
خلاصه خوب بود🩷
خدا رو شکر از این مرحله هم عبور کردیم🌻
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
#تجربه زایمان
خب من امروز ۲۸اسفند توی۳۹هفته و ۲ روز رفتم بیمارستان برای زایمان طبیعی
چون دخترمم تکوناش کم شده بود دکتر ختم بارداری داد
ساعت۷ونیم امپول فشار زدن تا ۱۰که یکم دردام شروع شد اما رحمم۲سانت بیشتر نشده بود
کیسه ابمم پاره کرد دکتر
اما یهو ضربان قلب بچم افت کرد و در عرض۵ دقیقه امادم کردن برای سزارین
بااینکه روز قبل سونو داده بودم اما نشون نداده بود که بند ناف سه دور پیچیده بود خود دکترمم کلی تعجب کرده بود دیگه سریع بچمو بردن چون اصلا گریه نمیکرد بماند که چقد گریه کردم تا بعد از عمل
اما خداروشکر بچم الان سالمه
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نیلماه🥰 مامان نیلماه🥰 ۳ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمانمو بنویسم.
من چند روزی بود دلپیچه کمی داشتم اصلا نمیدونستم علاعم شروع زایمان هست تا اینکه شوهرم اومد خونه گفتم بریم نوار قلب بگیریم خیالم راحت بشع ساعت 9 شب رفتیم درمانگاه برا نوار قلب گفتن تو انقد انقباض داری تا صبح زایمان میکنی معاینه کردن دوسانت بودم بعد اومدم وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستانی ک میخاستم زایمان کنم چون دیگه انقباض داشتم ضربان قلب جنین زیاد بود بستری کردن ساعت 2 شب کیسه ابمو پاره کردن بعدش دردام شروع شد از دوسانت شدم سه سانت ساعت 5 شدم 5 تا 6 سانت ساعت 7 صبح یهو شد 8 سانت اومدن وسایل اینا آوردن آماده‌شدن ک زایمان کنم یکم بعد دیدن بچه اصلا سرش تو لگن نیومده گفتن باید ورزش کنی منم ک نمیتونستم خیلی دردام شدید بود یعنی در حد مرگ بودم بااون وضع کمک کردن حالت سجده برم راه برم تا بچه بیاد پایین بلاخره بعد اونهمه سختی دیدن سر بچه تو کانال زایمان گیر کرده انقد زور زدم ولی نمیومد تا اینکه آخر با دستگاه دهانه رحمم باز کردن تا مقعد برش زدن بچه اومد و اینکه زایمانم خیلی سخت بود ولی خداروشکر بچم سالم پیشمه می ارزه ولی برگردم عقب همه چیمو می‌فروشم ولی سز بدنیا میارم البته بدن با بدن فرق میکنه همه مثل هم نیستن به من ن امپول فشار زدن ن اپیدورال وصل کردن گفتن دردات خوبه خودت زایمان کن شاید بخاطر همین سخت شد برام
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان Roz مامان Roz ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با آمپول فشار 1
چهل هفته و سه روز شد بستری شدم اول یک سانت بودم ساعت یازده و نیم سوزن فشار رو زدن نیم ساعت بعد دردام شروع شد تا ساعت چهار بردنش رو 60 قطره خیلی درد داشتم نمی‌تونستم تحمل کنم ساعت 7 عصر شدم تازه سه سانت
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
خب تا اونجا تعریف کردم که ساعت ۳ شد و دردها شدت گرفت. به هر سختی بود ورزشهایی که ماما می‌گفت انجام میدادم. شد 3.5 دیگه تحمل درد خیلی سخت بود.. دیگه صدام در اومد. ماما معاینه کرد گفت خوبه 7 سانتی. سر بچه اومده لگن. بریم تخت زایمان.... تا رفتیم روی تخت شد ۸ سانت. یک ربع آخر دیگه فقط داد میزدم... چهار درد بود. فول بودم و منتظر دکتر. دکتر اومد و بچه به دنیا اومد... انگار تمام دردها رفت یهو.. من بودم و حس قشنگ بغل کردن پسرم...
خداروشکر که سال
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ایلیا و صدرا مامان ایلیا و صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب اول از همه بگم که زایمان دومم بود و از اول خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون زایمان اولم اذیت شدم و کلی بخیه خوردم .طبق تاریخ آن تی برام ۱۴اسفند زده بودن روز ۱۳ام صب زود بیدار شدم یکم احساس درد داشتم گفتم بزار اگه بیشتر شد میرم بیمارستان که رفتم دستشویی حس کردم بجز ادرار یه آب داغ داره میاد پاشدم که دیدم آره کیسه ابمه خلاصه آماده شدیم رفتیم بیمارستان ک در طول راه هی ازم آب می‌رفت دیگه رفتیم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه آب پاره شده و ۲سانت بازم دیگه تا بستری شدم و برام سرم زدن شد ساعت ۱۰ونیم ولی درد زیادی نداشتم کم کم دردام شروع شدن ولی زیاد نبودن و با نفس عمیق رد میکردم ساعت ۱۲دکتر معاینه کرد ۳سانت بودم و قرار بود برسم به ۵سانت برام بی حسی بزنن یهو ساعت ۱حس کردم داره بهم فشار میاد ماما رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد ک اومد معاینه کرد دید آره فول شدم دیگه رفتیم رو بخت زایمان و با چند تا زور پسرم ساعت ۱:۱۵دقیقه بدون برش و بخیه با وزن ۳۳۰۰بدنیا اومد
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان نورا و زهرا مامان نورا و زهرا ۱ ماهگی
سلام مامانای عزیز میخام تجربه ام رو راجع به بیمارستان البرز کرج بگم شاید به دردتون بخوره من ۹ اسفند زایمان کردم چهل هفته بودم و انقباض نامنظم داشتم ساعت 12معاینه شدم ۳ سانت باز بودم و گفتن بستری ولی برگشتم خونه ورزش کردم و ساعت ۶ اینطورا رفتم بیمارستان البرز و بستری شدم از لحاظ رسیدگی و رفتارشون میتونم بگم عالی بودن من 6ونیم بستری شدم و ساعت هفت و ربع بود آمپول بی حسی زدن بهم و دیگه دردی حس نکردم تا فول شدم و بردنم اتاق زایمان آمپول بی حسی واقعا تجربه خوبی بود و معاینه ای که میکردن دیگه درد نداشتم خیلی خوب بود برای من و خدایی بیمارستان خوبی بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان یسنا مامان یسنا ۴ ماهگی
سلام خانوما
دلم خواست از تجربه زایمان سزارین شدم با شما خواهرای گلم به اشتراک بذارم
من تو هفته های اخر آبان ماه رفتم پیش دکترم برای معاینه که دکترم دید گفت 1سانت دهانه رحمم بازه و تا هفته آینده که آذر میشه زایمان میکنم بهم گفت طبیعی زایمان میکنم وباید منتظر باشم تا کیسه آبم پاره بشه هفته آینده شد من دردام شروع شده بود شبا از درد شکم لگن نمتونستم بخوابم پهلوهام درد میکردن واژنم همش تیر میکشید چهارشنبه ظهر ساعت 1نیم 7اذر بود ک میخواستم دوش بگیرم وقتی میخواستم برم زیره دوش که کیسه ابم پاره شد اصلان درد نداشتم خیلی تعجب کردم سری زنگ زدم به شوهرم اونم سری از سرکار اومد و منم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی زایشگاه که رفتم بستریم کردن گفتن بخاطره اینکه درد نداری باید بستری بشی خلاصه اون شب رو با کلی امپول فشار دردام شروع شدن اما دهانه رحمم فقط 5سانت باز شده بود سره بچه تو واژنم نبود دکتر گفت لگنم برای طبیعی کوچیکه باید سزارین بشم صبح پنجشنبه 8اذر ساعت 8صبح من اماده شدم تا برم اتاق عمل بهم امپول زدن درد نداشتم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون ساعت 9نیم بود بعد از تموم شدن امپول بی حسی درد داشتم اما قابل تحمل بود میومدن شکمم فشار میدادن دکترا واقعا درد داشت جیغ میزدم خلاصه با گذشت همه اینا من 12روزه جای بخیم خوب شد رفتم بخیمو در اوردم راحت شدم الان به همه کارام میرسم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر