#تجربه زایمان
خب من امروز ۲۸اسفند توی۳۹هفته و ۲ روز رفتم بیمارستان برای زایمان طبیعی
چون دخترمم تکوناش کم شده بود دکتر ختم بارداری داد
ساعت۷ونیم امپول فشار زدن تا ۱۰که یکم دردام شروع شد اما رحمم۲سانت بیشتر نشده بود
کیسه ابمم پاره کرد دکتر
اما یهو ضربان قلب بچم افت کرد و در عرض۵ دقیقه امادم کردن برای سزارین
بااینکه روز قبل سونو داده بودم اما نشون نداده بود که بند ناف سه دور پیچیده بود خود دکترمم کلی تعجب کرده بود دیگه سریع بچمو بردن چون اصلا گریه نمیکرد بماند که چقد گریه کردم تا بعد از عمل
اما خداروشکر بچم الان سالمه

۷ پاسخ

مباارک باشه مامانی قدمش مبااارک

عزیزم مهم اینه که سالمه خداروشکر

خداروشکرعزیزم😘😘😘💚

خداروشکر مبارک باشه قدمش خیر باشه براتون انشالله😌

خدا رو شکر عزیزم

چ سخت و چ شیرین

خدا حفظش کنه مبارکت باشه عزیزم

مقالات مرتبط

تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند
نظرات کسانی که کاشت مو انجام داده اند
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان

سوال های مرتبط

مامان آریان مامان آریان روزهای ابتدایی تولد
باورتون میشه شاید ۳۰ بار سونو رفتم و بهم نگفتن بند ناف دور گردن بچس. وقتی دم زایمان بودم افت ضربان قلب پیدا کرد پسرم و وقتی به دنیا اومد ۵ دور بند ناف دور گردنش بود😩😓😭
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آدرین مامان آدرین ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم
با کلی درد و فشار زیاد بعد ۶ ساعت بسیار سخت بود زایمانم و بچم موقع به دنیا آمدن یکم بی حال بود چون زیاد فشار آوردم هم به خودم هم به بچه ،بچم بی حال بود من خیلی ترسیدم چون بچه گریه نکرد و از پیشم بردن خلاصه تا مونو بخیه میزدن من فقط حال بچم برام مهم بود و گریه می کردم نه از درد ترسیدم چون بچه اصلا گریه نکرد بی حال بود ،بعد صدای بچم و شنیدم از اتاق دیگه یکم خیالم راحت شد ،و وقتی بچم و آوردن کنارم که شیر بدم گریه کردم از خوش حالی ،برای تمام مامان ها هم دعا کردم که به سلامتی زایمان کنن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان جانان وآیهان مامان جانان وآیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
دو روز بود که معاینه تحریکی شده بودم و دردام یکم بیشتر شده بود ولی منظم نبود روز دوم از ساعت ۴ صبح دیگه منظم شد و هر ۲۰ دقیقه یکبار زیردلم و کمرم میگرفت ولی خیلی درد معمولی بود
منم شروع کردم به راه رفتن و پله رفتن تا ساعت ۱۲ و نیم که فاصله دردا ده دقیقه شد و لکه بینی شروع شد
بعد تا رسیدم بیمارستان و بستری شدم ساعت ۲ و نیم بود و دردا هم قابل تحمل و کم بود
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 روزهای ابتدایی تولد
دیروز رفتم سونو وزن بچم ۱.۷۰۰ برای ۳۱ هفته بود وزن نینی های شما چند بود؟یک بارم بند ناف بدون فشار دور گردنش پیچیده
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان آرتا دخت مامان آرتا دخت ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
چهل هفته شده بودم خبری از درد زایمان نبود از 34هفته دهانه رحمم یک سانت باز بود باکلی ورزش پیاده روی بازم خبری از درد باز شدن دهانه رحمم نبود رفتم بیمارستان بهم گفت باید تا 41هفته صبر کنی ولی هرروز برای چکاپ بیای تا اینکه منم روز چهارشنبه شب رفتم برای چاپ ضربان قلب بچه تکوناش خوب بود برام سونو بیوفیزیکال نوشت گفت برو انجام بده منم پنجشنبه ساعت 4نوبت گرفته بودم رفتم اونجا که رفتم دکتر بهم گفت بند ناف دور گردن بچه پیچیده منم خیلی حالم بد شد رفتم بیمارستان سونو نشون دادم ازم ان اس تی گرفت گفت حرکت ضربان قلبش خوبه برو خونه منم قبول نکردم هرچی گفتم می گفت دو دور بند ناف مشکل ندارد بعضی ها چهار دور دارن با کلی حذف زدن راضی نشدن منم رفتم ی بیمارستان دیگه که اصلا دلم نمی خواست اونجا زایمان کنم چون بعد زایمان هم ملاقاتی نمی زاشتن منم دلم می خواست خانواده و شوهرم حداقل بعد زایمان کنارم باشن ولی شد من رفتم اونجا تا رسیدم سونو نشون دادم معاینه کرد2سانت بودم گفت 40هفته 2روزت بند ناف زیاد محکم نیست می تونی بااین شرایط زایمان طبیعی داشته باشی منم قبول کردم دیگه بستریم کردن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
رفتیم بیمارستان گفتم کیسه ابم ترکیده گفت بخواب معاینم کرد گفت نشتی داره فوری باید بستری بشی
ساعت ۲ بود که بستریم کردم یه سرم بهم وصل کردن که امپول فشار زدن توش
بعد نیم ساعت دردام خفیف شروع شد
میگرفت یک دقیقه اما پنج دقیقه ول میکرد خیلیم خفیف و اروم بود البته
دکتر اومد گفت دردات شروع شد گفتم بله‌
ساعت ۲ و نیم معاینم کرد گفت دو سانت و نیمی
دیگه کسی نیومد برای معاینه تا ساعت شیش صبح شیفت عوض شد دکتر جدید اومد بالاسرم‌ حالمو پرسید گفتم دردام خیلی خفیفه معاینم کرد گفت پیشرفتی نداشتی دو سانت و نیمی رفت بعد چند دقیقه باز اومد موقع معاینه خودش کیسه ابمو پاره کرد یهو اب گرم زیادی ازم ریخت گفت دردات کم کم اوج میگیره به ماما گفت یه امپول فشار دیگه بهش بزنید منم از ترس فقط حرفاشونو میشنیدم اصلا توی باغ نبودم....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان لیانا...❤️ مامان لیانا...❤️ ۳ ماهگی
پارت ۲🦋
دردام بیشتر شده بود رفتم بیمارستان معاینه شدم گفت سه سانتی تا اینجا باز قابل تحمل بود یکم ت خود بیمارستان پیاده رویی میکردم کیسه ابمم‌ فک کنم واقعا سوراخ شده بود چون تند تند ازم آب خون میومد منم همش بهم فشار میومد ادرارم‌ می‌گرفت دیگه دردام شده بود پنج دقیقه ای نصف شب هم بود خوابمم می‌ومد پنج دقیقه می‌خوابیدم یهو درد بدی می‌گرفتم داد میزدم مامان بیاااا‌ کمرمو ماساژ بده اینم بگم از اول تا آخر مامانم بود ک کمرمو ماساژ میداد ک خیلیییی کمک می‌کنه دردام سریع تر از بین میرفتن‌
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان رادوین👶🧿 مامان رادوین👶🧿 ۲ ماهگی
خب خب بریم برای تجربه ی زایمان طبیعی....

من تقریبا سه روز پیش شب بخاطر فشار بالا اعزام شدم زایشگاه چون دو هفته پیش هم بخاطر فشار بالا دو روز بستری بودم و این دفه هم فکر کردم دو روزی بستری میشم و بعد مرخص میشم فشارمم رو ۱۵ بود هواستون باشه اگه یوقت فقط سردرد هم داشتین پشت گوش نندازین و برین فشارتونو چک کنید چون فشار بالا واسه مادر و بچه خطر داره خلاصه وقتی رسیدم رایشگاه معاینم کردن گفتن یه سانتی و منو بستری کردن بعد فهمیدم که ختم بارداری دادن و اینکه من هیچ دردی نداشتم شب تا صب زیر نظر بودم بلاخره ساعت هشت صبح بهم امپول فشار زدن یساعت بعدش یعنی ساعت ۹ کیسه ابم پاره شد و کم کم دردام شروع شد اول از کمرم شروع شد ولی زیاد نبود حالت پریودی بود و اینکه منو بعد پاره شدن کیسه آبم دوباره معاینه کردن هنوز همون یه سانت بودم کم کم دردام شدت میگرفت ولی چند ساعت اول خوب بود قبل تحمل بود دردامو با نفس عمیق و ورزش کردن کنترل میکردم دخترا فقط اینو بگم نفس عمیییق خیلیی خوبه و بهتون کمک میکنه و یکی دیگه اسکات زدن من دردام دو سه دقیقه یبار شده بود رفتم سرویس و موقع درد اسکات میزدم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان 👶🌱🩷🤰 مامان 👶🌱🩷🤰 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵
گفت چند تا زور بزن تا جفت هم بیاد بیرون جفت اومد بیرون بچم چون از شب ک کیسه ابم پاره شد تا صبح تو خشکی بود و بخاطر فشار های زایمان ۲ ساعت زیر اکسیژن بود کبود کبود بود وقتی دنیا اومد توی ۳۷ هفته با وزن ۳ و ۲۰۰ ساعت ۸ و ۳۵ دقیقه صبح دنیا اومد جفت ک اومد بیرون شکمم رو کلی فشار دادن و دکتر شروع ب بخیه زدن زد با لیدکائین بی حس کرد بخیه زدنش خیلی کم حس کردم و بعد منو بردن سرویس بهداشتی با آب تمیزم کردن و لباسام و اینا عوض کردن و بردن اتاق دیگه بچمم بعد از ۲ ساعت اوردن ک شیر بدم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان الا مامان الا روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان محمد💙🧸 مامان محمد💙🧸 ۲ ماهگی
سلام مامانا ممنون بابت دعاهاتون دیشب ساعت 9 کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان امیرالمومنین بستری شدم یک سانت بودم آمپول فشار با دوز کم زدن دردارم شروع شد. تا 6 صبح تا فول شدم و 7 زاییدم اما ب معنای واقعی درد کشیدم خیلی سخت بود اما جیغ نمیزدم و با تنفس کنترل میکنم خدا بهم رحم کرد بچه 5 دور بند ناف دور گردنش بود بستریش کردن تنفس‌ش سخته بود تازه مرخصش کردن خداروشکر اما سینم شیر نداره بچه گرسنشه نمیدونم چیکار کنم کلی چیزای مقوی خوردم
راجب بیمارستان امیرالمومنین از هر لحاظ عالی بود با اینکه ماما خصوصی نداشتم ما تا صب کنارم بودم و ورزشم میدادن و رفتیم ت وان آب داغ و گاز بی حسی زدن ک البته برام فایده ای نداشت اما حرکت سجده عالی بود و گذاشت سر بچه زودی بیات پایین اما در کل زایمان طبیعی سخته و تحمل میخات خداروشکر میکنم بخیر و خوشی گذشت 🥺🙏❤️
مشاهده ۲۴ پاسخ دیگر
مامان fandogh مامان fandogh ۱ ماهگی
سلام تو سونو۲۶ هفته بند ناف شل پیچیده بود الان هفته ۳۱ از شب تکوناش کم شده میخاستم ده روز دیگه برم سونو زودتر برم؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان گل پسری مامان گل پسری ۴ ماهگی
پارت ۲
صبح ماما اومد بالای سرم دوباره برام شیاف داخل واژن گذاشت و رفت بعد دکتر اومد گفت دوباره باید امروز سوند داخل رحمو بزاریم این دکتر تونست بزاره دوازده ساعت سوند داخل رحمم بود فقط یک سانت دیگه رحمم باز شد یعنی شد دو سانت خلاصه اون روز تا شب هی قزص داخل واژن کذلشتن قرص زیر زبون دادن امپول زدن اما دریغ از باز شدن رحم دکترمم اومد بالا سرم معاینه کرد دید هنوز باز نشده شب سونو از داخل رحمم برداشتن و امپول فشارو شروع کردن اما هیچ دردی نداشتم دردام فقط مقه درد پریودی بود درد زایمان نبود شب تا صبح یه سرم وصل کردن امدول فشار زدن داخلش که کم کم وارد بدنم بشه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان گل پسرا مامان گل پسرا ۲ ماهگی
مامانا انشاالله ۲۰ روز دیگه زایمانمه
چون بچم iugr هس ۳۸ هفته دکتر ختم بارداری داده
خیلی میترسم زایمان قبلیم طبیعی بود سه روز طول کشید با آمپول فشار
کسی تجربه داشته برا زایمان دوم که راحتتر هس یا نه؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۳ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مشاهده ۴ پاسخ دیگر