۲ پاسخ

منم واژینسیموس دارم رابطه اولمم با ترس خیلی بدی بود گولم زد اینجوری رابطه اولمون برقرار شد دوماه دوباره نتونستم رابطه داشته باشم کلی سختی کشیدم تووحاملگی هم از ترس معاینه اینا رفتم سزارین یعنی تن بدنم میلرزه اسمشم میاد حتی سرکلاژی بودم فکر کردم قراره با بی حسی باز کنن سرکلاژم وقتی بدون بی حسی بود و من انقدر اذیت شدم. درد کشیدم واژنم از داخل زخم شد فشارم افتاد من الانم هنوز نمی تونم یه رابطه درستی برقرار کنم 😪همش با ترس و درده

ولی زدی سزارین شدی ۳ روز پیش که
بعد چجوری میخای طببعی رو تعریف کنی

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
پارت ۱
خب بسم الله الرحمن الرحیم بعداز یکماه تونستم الان تجربه زایمانمو بنویسم
همانطور که از زایمان طبیعی میترسیدم مجبور شدم سزارین اختیاری انجام بدم تو خرم‌آباد بیمارستان دولتی سزارین اختیاری شکم اول انجام نمیده فقط بیمارستان خصوصی ۲ آبان وفتی رفتم ناممو از دکتر بگیرم گفت ۱۴ ام باید بری واسه تشکیل پرونده که ۱۵ ام بیام عملت کنم خلاصه منم خیلی خوشحال وقتی که شد ۱۰ آبان رفتم بیمارستانی که خودش گفت اسمش شجاع بود رفتم واسه هزینه سوال بپرسم گفتن دوروزه که بیمارستان سزارین اختیاری ممنون ع شده دیگه انجام نمیدیم خیلی حالم بد شد کلی استرس داشتم
رفتم پیش دکتر نامه داد واسه یه بیمارستان دیگه
خلاصه تحمل نداشتم تا ۱۵ ام خودم تاریخ نامه رو عوض کردم زدم ۱۳ ام
وقتی ۱۳ ام رفتم واسه تشکیل پرونده گفت بعداظهر انجام میدیم خوشحال شدم که انجام میدن ولی خب بازم استرس گرفتم که نکنه بعداظهر انجام ندن خلاصه اومدم خونه خونه رو تر تمیز کردم وسایل نی نی آماده کردم یه گوشه گزاشتم گفتم بعداظهر برم تشکیل پرونده بدم بعدش بیام باخیال راحت دوش بگیرم شیو کنم
زهی خیال باطل
مامان mahlin مامان mahlin روزهای ابتدایی تولد
#زایمان طبیعی😭 پارت اول
سلام من اومدم تجربه زایمان و بزارم
من یکشنبه حدود ساعت ۱۵درد زیر شکم وکمر گرفتم ک نتونستم راست بشم ..ومجبور شدم برگشتم خونه گفتم ممکنه تا شب دردات بیشتر شه و یا هم صبح اومدم خونه کلی ورزش کردم توی تشت آب نشستم تشت آب گرم رابطه اسکات زدم و کلی ورزش‌های لگنی دیگه انجام دادم و ساعت ۲ شب من باز دردام شدید شد و رفتم بیمارستان که معاینه شدم و گفتم ۲ سانت و نیم باز شدی بمون تا ساعت ۶ باز معاینه ما نشی معاینه شدم ساعت ۶ و گفتم ۲ سانت و نیم هستی ولی خونریزی داری که مجبور به بستری کردن بستری که شدم ساعت ۷ اومدن برام آمپول فشار زدن با زدن آمپول فشار برام که هر یک ساعت بیشتر می‌شد با زدن آمپول فشار از درد خود آدم بیشتر و اینکه هی داد می‌زدم تو رو خدا تحمل ندارم یعنی روزی سختی بود اونقدر گریه کردم هیچی نمی‌تونستم بخورم می‌گفتن خرما بخور فشارت افتاده قندت افتاده شربت بخور نمی‌تونستم بخورم ولی به زور چند تا دونه خرما اونم بهم داد همراه با کمی شربت منو پیاده کردن دستگاه انستی هم که بهم وصل بود و اصلاً رش نمی‌آوردن کمی که اومدم از تخت اومدم پایین گفتم ورزش کن ولی دردام به حدی زیاد بود که اصلاً نمی‌تونستم ورزش کنم جوری بود که داشتم احساس فشار زیاد و بیش از حد داشتم فقط کیسه آب گرم حتماً حتماً همراه خودتون داشته باشین کیسه آب گرمو که می‌ذاشتم پشتم و مادرم کمرمو ماساژ می‌داد کمی از دردام آروم می‌شد حتماً حتماً این روش انجام بدین ولی باز غیر قابل تحمل بود دردا من جیغ داد می‌کردم یعنی به قدری دردم زیاد بود غلط کردن افتاده بودم خلاصه اینو بهتون بگم هر نیم ساعت یک و نیم تا دو سانت باز می‌شدم ی
مامان مامان هانا مامان مامان هانا روزهای ابتدایی تولد
مامان قند عسلم🫀 مامان قند عسلم🫀 ۲ ماهگی
#تجربه #سزارین میگم اگه واقعا میتونید برید سزارین بشید دریغ نکنید من هیچ درکی از زایمان نداشتم و حس میکردم همش زایمان طبیعی سخت تره من تمام تلاشمو کردم که سزارین اختیاری بشم و چند تا دکتر عوض کردم تااینکه بالاخره توی ۳۶هفته ۳روز ی دکتر پیدا کردم و قبول کرد که من رو سزارین کنه دقیقا ۳۷هفته و ۶روز بودم که داشتم اشپزی میکردم یهو حس کردم ی چیزی ازم ریخت به اندازه یه مشت اب سفید بود متوجه شدم کیسه ابه ولی مطمئن نبودم زنگ زدم شوهرم تا سریع خودشو برسونه دفع دوم هم این اتفاق افتاد ولی دفعه سوم یکمی بیشتر شد دیگه مطمئن شدم که خودشه زنگ زدم مامانم و گفتم سریع حاضر شو تا بریم بیمارستان دیگه رفتیمو کارامو انجام دادیم رو تخت دراز کشیدم و تمام تخت پر از اب شده بود چون دیگه کامل کیسه ابم انگار تخلیه شد من هیچ دردی نداشتم ساعت ۶ونیم که رفتیم بیمارستان تازه ساعت ۸دردای من شرو شد وای نگم براتون که چقدررررر دردناک و وحشتناک بودن اون دردها اصلا داشتم از حال میرفتم خلاصه خیلی زجر اور و قابل تحمل بود تااینکه دکترم ساعت ۹ونیم اومد و من رو بردن اتاق عمل
مامان نیکان

🩵 مامان نیکان 🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من🥲
لطفا کسی دوس نداره نخونه که نیاد بگه اره‌چرا ترس میدی توی دل بقیه
بدن با بدن فرق میکنه برای من اینطوری بود🥲
من تا هفته ۳۶ میگفتم طبیعی میخوام یهو مادر دانش آموزم زنگ زد برام که طبیعی خوب نیست و خیلییی بده و برو سزارین😏من نمیدونم چم شده بود که بااینکه خیلیا گفته بودن برو سزارین مقاومت میکردم و راضی نشدم این خانمه که زنگ زد انگاری مثل شیطان بود و منم درجا قبول کردم😐شوهرم و مادرم خیلی گفتن نه ولی من یه ترس خیلییییی زیادی اومد توی وجودم که گفتم فقط سزارین اصلا طبیعی نمیتونم🥲
مامانم چون خودش سزارینی بود میگفت اشتباه میکنی بعد زایمان باید سرپا باشی به بچه برسی ولی سزارین نمیتونی سخته اذیت میشی🥲
من یه دنده شدم فقط گفتم سزارین
دو شب قبلش انقباض هم داشتم که حس میکردم یه چیزی از واژنم داره میاد بیرون ،شب قبل زایمان رفتم سونو که گفت بچه خیلییی اومده توی لگنت که اگه فردا سزارین داری امشب استراحت نکنی یهو درد طبیعی میگیره و بچه بدنیا میاد🥲من بااین موضوع بازم‌میگفتم سزارین☹️
خلاصه چون دکترمو عوض کرده بودم یه دکتر دیگه گفت ۱۲ باید زیر میزی بدی با کلی خواهش چون آشنامون ماماش بود راضی شد بیمه رو قبول کنه
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
پارت دوم:🌱

تا قبل از اینکه دکتر معاینه تحریکی بکنه قرار شده بود که سه شنبه برم بیمارستان بستری بشم و ختم بارداری بگیرم..
خلاصه دیشب ساعت ۸ رفتم بیمارستان، از شانس خوبم ماما همراهم شیفت خودش بود و کلا بلوک خیلی خلوت بود. قشنگ از روی فرصت برام معاینه تحریکی انجام داد که خب واقعا تنفس عمیق شکمی موقع معاینه تحریکی کلی از درد رو کم می‌کنه و واقعا میزان درد رو خیلی میاره پایین.
بعدش که معاینه کرد و گل مغربی گذاشت دوباره ان اس تی گرفت و من هنوز ۲ سانت بودم. زنگ زد به دکترم، دکترم گفت برم خونه وقتی دردام زیاد شد بیام اگرم دردم زیاد نشد سه شنبه بیام برای ختم بارداری.
ماما همراهم دوباره یه معاینه تحریکی انجام داد و گفت برم خونه ورزش کنم و بعدش یه شام توپ بخورم و بعدشم برم حمام و اسکات بزنم.
منم تمام کارایی که گفته بود انجام دادم . ۲ ساعت ورزش کردم،‌گربه رفتم، سجده طولانی ، پروانه، تاب لگنی و خب آخریش هم اسکات داخل حمام بود.
ساعت ۱۲.۵ رفتم که بخوابم اما دیدم وووووو. دردم داره زیاد می‌شه در حدی که نمی‌تونستم بخوابم