تجربه زایمان پارت ۵
بعد از ده پانزده دقیقه مادرم‌و مادرشوهرم اومدن پیشم بادیدن اونا باز گریه افتادم سعی کردن ارومم‌کنن ولی من این حرفا حالیم نبود من شاید میتونستم دردو‌بکشم که اونم مطمعنم‌نمیتونستم ولی فوبیای معاینه داشتم یکم که گذشت پرستار اومد و گفت سریع حاظر شو باید بهت سوند وصل کنیم دکترت داره میاد باید سزارین بشی
منو میگی از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم گفتم‌چظور ممکنه گفت ازمایشت دفع پروتیین نشون داده فشارتم بالاس خطرناکه خلاصه من مادرم مادرشوهرم هممچن خوشحال داشتم دیوونه میشدم
مادرم اینا بیرون رفتن و پرشتاره اومد سوند وصل کنه و بازم همون ماجرا😑😑😑دعوام کرد گفت بزار وصلش کنم و نمیزاشتم خلاصه آخرش وصلش کرد و با هم رفتیم اتاق عمل
یه چند دقیقه منتظر وایسادم تا دکترم اومد ولی اونم دعوام کرد که چرادیر اومدی بیمارستان این موقع شب نیرو ندارم عملت کنم و یکم غر زد منم گفتم خب فرداصبح عملم کن گفت فشارت بالاس ممکنه تشنج‌ کنی

۲ پاسخ

فشارت چند بوده ؟؟

عزیزم میشه بگی سوند رو دقیقا چطور وصل میکنن؟

سوال های مرتبط

مامان aylin🎀 مامان aylin🎀 ۱ ماهگی
مامان دیاکو❤️ مامان دیاکو❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت۳
رسیدم سیو هشت هفته و چند روز و رفتم‌پیش دکترم و بهم یه نامه داد گفت شنبه برو بیمارستان ببینم قبول میکنن بستری شی و دباره معاینه م کرد و گفت دهانه رحمت بسته س خلاصه من برگشتم خونه و خیلی استرس داشتم ولی مطمعن‌نبودم که بیمارستان قبولم میکنن یا نه گذشت و شد شنبه و من و شوهرم ساعت شیش و نیم اینای غروب رفتیم بیمارستان و گفتن برو‌ شام و نوشابه بخور بیا ان اس تی بگیریم منم گفتم ینی بستریم میکنین گفتن اره چرا نکنیم منم برگشتم پیش شوهرم و افتادم گریه گفتم‌قبولم میکنن
رفتیم شام خوردیم و برگشتم و ان اس تی گرفتن بعد نیم ساعت یه پرستار اومد و گفت باید معاینه ت کنم گفتم‌باشه فقط اروم‌من واژینسیموس داشتم نمیتونم گف اگه داشتی چرااومدی طبیعی گفتم‌خوب جایی قبول نکرد برای سزارین خلاصه اومد معاینه م کرد و من همش خودمو جمع میکردم نمیزاشتم اونم هی میگفت خودتو سفت نکنپبزار کارمو بکنم باید به‌دکترت بگم‌ولی من‌واقعا دست خودم نبود و نمیزاشتم پرستارم کلافه شد و رفت