بقران به لحظه حس کردم قلبم نمیزنه 🥺🥺





داشتم ظرفارو میشستم همینجورم با مامانم حرف میزدم امیر داشت با توپاش بازی میکرد خلاصه گرم کار بودم
یهو دیدم صدای امیر خفه میاد گریه می‌کنه اما صداش خفه میاد
دیگه نفهمیدم چیشد ...رفتم تو حال نبود
رفتم تو اتاق نبود گفتم شاید رفته تو حموم افتاده رفتم نبود
دوباره برگشتم تو حال نگو رفته زیر مبل فقط پاهاش بیرون بود
بچم چون ارتفاع پایه های مبل با زمین خیلی کمه گیر کرده بود
سرشو با دستم نگه داشتم رو زمین آروم کشیدمش بیرون 🥺
واییی اینقدر هول کردم از دومی فراموش کردم
بسرعت میدوییدم دنبالش

دختر من از وقتی فهمیده نینی تو راهی داریم هی قایم میشه منو میترسونه بعدم غش غش می‌خنده پدر سوخته البته عادت کردم دیگ نمی‌ترسم فقط وانمود میکنم ک ترسیدم

عزیزم یه طلایی چیزی بنداز تو اب
ابشو بخور
من فک میکردم خرافاته و الکی ولی شوهرم هربار میترسم تاکید میکنه
دیگه از شر تبخال راحت شدم ی تاثیرایی داره واقعا =*)

تو بارداری مصیبته ها هیچ قرصیم نمیتونه بخوره ادم ک زود خوب شه😑

ای خدا🥺
انشالله خدا نگهدار جفتشون باشه...🤲🌱

الهی🥹😅خداروشکرکه خوبه
یاد داداشم افتادم بچه بودیم کله شو به زور دوتایی کردیم زیر شیشه میز عسلی🫠😂😭
وای چقدر بد بود مامانم به گریه افتاد از دستمون
نمیدونم چرااینکارارو میکردیم🫠😂

الهی بگردم عزیزم انشاالله هردو بچه هات همیشه سالم و سلامت باشن 🥰🥰🥰🥰

وروجکو ببین چقد رودار شده مامانشو میترسونه.پسر ماهم همینه عزیزم واقعا پسربچه شیطونه.ایشاالله گل دخترت آروم و نازه

خدا جفتشون رو حفظ کنه، یه کم بشین آب بخور آروم شی