خسته ام از بچه داری خیلی زیاااااااد 😔😔😔 دعا میکنم بمیرم به حدی خستم که دیگه نمیکشم,بچم زیاد شر نیست اما نق میزنه کل روز بهونه میگیره باهیچییییی بازی نمیکنه هر وسیله بازی براش بگیرم فقط همون روز اول دوسش داره بعدش میاد میچسبه بهم نق میزنه بهونه میگیره میبرمش بیرون مثلا میره خونه مامان بزرگش اونجا باز شروع میکنه نق زدن حوصلش سر میره ،باباش چقد از کارش میزنه میریم شهربازی ،بهش محبت میکنیم همچی واسش فراهم اماااااان از بدقلقی ننگ بودنش.با هیچ بچه ای بازی نمیکنه بچها فامیل همسن میان خونمون نمیزاره با وسایلش بازی کنن چقد براش داستان میگم جایزه بهش میدم اگ با دوستات بازی کنی اگ فلان کار خوب انجام بدی، اصلا گوشبحرف نمیده بدتراز اینه که از هیشکی نمیترسه مثلا نه از من نه باباش من خودم گاهی دیگ‌لبریز میشم یه کتک کوچولو میزنم باباش طرفداریش میکنه ،بین تمام بچه های که دیدم بچه من علاوه بود از نوزادیش که کولیک داشت چقد بعدشم گریه میکرد توروخدا نیاید بگید ناشکری نکن فلان من واقعا دیگ عصابم نمیکشه ۲۴سال سن قلبم درد میکنه چقد قرص عصاب مصرف میکردم و میکنم اروم نمیشم خیلی عصابم خراب شده فقط دعا میکنم بمیرم 😭

۱۶ پاسخ

من درکت میکنم دختر منم کولیک و رفلاکس داشت انقد بهم سخت گذشت که الان که باردارم بهش فکر میکنم اگه خداینکرده دومی هم اینجوری باشه تنم میلرزه
هیشکی درکم نمی‌کرد تا میگفتم بهم میگفتن همه بچه ها گریه میکنن ولی من به چشمم دیدم بچه ای که صداشم درنمیاد

فقط کسی درکت میکنه که بچش مثل بچه خودت باشه و سختی کشیده باشه

عزیزم حق داری من درکت میکنم ولی بازی های دست ورزی رو امتحان کن ببین جواب میده. مثلا رنگ انگشتی براش بگیر بره تو حمام بازی کنه یا شن بازی و خمیر و اسلایم و گل رس. اینا خیلی به پسر من آرامش میده و تایم طولانی بازی می‌کنه باهاش

سلام عزیزم
اول ب گفته بقیه مامانا ، ببر آزمایش ، یه چکاپ بگیرن ازش
بعدم حتما ببر مشاور کودک
ایشالله درست میشه ، میگذره این روزا 🤍

اگه میدونی ویتامینی چیزی کم نداره،مهد کودک امتحان کن،خودت هم اولاش بمون همونجا،تا کم کم عادت کنه،خیلی تاثیر داره،و هم اینکه حداقل روزی سه ساعت واس خودت وقت داری

اول یه چکاپ ازش بگیر بعد ببر مشاور کودک

حتما ببرش مشاوره کودک
این چیزایی ک میگی نزدیک ب پسر منه
ببر بزار اونا کمکت کنن
خیلییی خوب میشه اگه ببری تاثیر دلره

با هم همدردیم،من دو تا دختر بزرگ کردم اینقده سختی نکشیدم که این پسر منو به جون رسونده،فقط از خدا میخوام بهمون صبر زیااااد و اعصاب فولادین بده

پس من چی بگم بچم بیشفعاله دیوونم کرده خسته ام داغونم دلم مرگ میخواد

دقیقا عین شمام،هم خودم هم دخترم

من خودم دوتا دارم از دستشون رسیدم دیشب راهی بیمارستان شدم بهم آرامبخش زدن . حالا من بچه هام از من میترسن

بیا تو گروه من اگه واتساپ داری گروه مامانا همیشه از روزمرگی خستگیامون حرف میزنیم

مهد کودک رو امتحان کن ببین چجوری میره نمیره اگه بره مهد خیلی رفتاراش تغییر میکنه.

یک همبازی میخواد بچه منم تنهاست

عزیزم درکت میکنم خیلییییی سخته
ولی به این فکر کن این دوره هم میگذره
خوبی دنیا اینه که زودگذره
دختر منم خیلی بد شده سر یه چیز الکی کلی جیغ میزنه و گریه میکنه شاید نیم ساعت فقط باید سرش جیغ بزنم تا آروم بشه خیلی درموندم 😢

یه کلاسی مهدکودکی چیزی بفرستش

سلام عزیزم
از عمق وجودم درکت میکنم،ولی قدر سلامتیت رو بدون
یکم بیخیال باش،من آرزومه زمان برگرده عقب بیشتر از هرچیزی به فکر سلامتیم باشم
الان تو این سن دچار بیماری پارکینسون شدم
به عنوان یه خواهر بهت توصیه میکنم به جای غصه خوردن به فکر چاره باشی
به خدا آرزو دارم فقط خوب شم و تمام وقتم رو با پسرم باشم،دیگه هیچ انگیزه ای ندارم و این ماهیت مریضیمه که جسم و روحم رو درگیر کرده
امیدوارم خیلی زود حالت بهتر شه🙏🏻

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۴ سالگی
سلام مامانا دختر من ۴سال و سه ماهشه
به شدت باهوشه جوری که اصلا هیچ‌وقت نتونستم گولش بزنم یا یه عادتو ازش ترک بدم مگر اینکه خودش تصمبم گزقته باشه یه عادتو ترک بده
حتی الان کارایی که یه سالش بوده انجام داده همه رو یادشه و میگه
یه بار همدان رفتیم و‌بستنی براش خریدیم سال بعدش دوباره رفتیم همون خیابون هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم گفت اینجا بستنی داره در این حد ماشالله حافظش قویه
بعد عید امسال یه دفعه پرخاشگر شد شروع میکرد به جیغ زدن و گریه و‌خودزنی منو باباشم کار بدی کردیم بدتر سرش داد میزدیم و حتی گاهی میزدیمش گذشت کم کم تا دیگه انجامش نداد
تابستون اومدیم کرج برای زندگی و الان یه مدته دوباره پرخاشگر شده
سر یه چیز کوچیک لج میکنه و گریه شدید و تا یه ساعت به حدی جیغ میزنه و گریه میکنه و خودشو میزنه که واقعا میترسم بلایی سرش بیاد
میدونم تنها شده از مادربزرگش دور شده چون وابستش بود از فامسل خونه بازی هاش
ولی اینجام من خیلی باهاش بازی میکنم بیرون میبریمش
باشگاه بردمش دارم سعی میکنم دلبستگی های جدیدی براش ایجاد کنم
ولی اصلا فایده نداره اون لحظه ای که عصبی میشه کل صورتش از عصبانیت قرمز میشه خودشو میزنه با یه حرصی دستاشو مشت میکنه منو میزنه جوری که اصلا جرعت نمیکنم بیرون از خونه برم
چون بیرون کنترلش سحت تره
اینقد هم باهوشه حواسشو نمیشه پرت کنی
خودشم میدونه کار اشتباهیه ولی باز انجام میده
بعد اروم بشه میاد میگه ببخشی کار اشنباه بود😔واقعا نمیدونم چیکار کنم
ببخشید متنم زیاد شد