سوال های مرتبط

مامان مهرسا مامان مهرسا ۴ ماهگی
خاطرات زایمان_سزارین
پارت اول🥰
سلام بچه ها منم طبق رسم همیشگی گهواره میخوام خاطره ی زایمان سزارینمو براتون بگم ....
از اونجایی که رحمم دوشاخه بود و زایمان طبیعی برام خیلی سخت بود زایمان اولم با کلی رشوه و زیر میزی سزارین شد و این هم باز چون سزارین قبلی بودم باید سزارین میشدم و تو بیمارستان دولتی باید سزارین میشدم ولی از اونجایی ک من خیلی بد شانسم پیش همه ی دکترای بیمارستان دولتی رفتم ویزیت شرم و هیچ کدوم قبول نکردن منو سزارین کنن چنتاشون میگفت من عمل رحم دوشاخه برام خیلی سخته یعنی تابحال عمل نکردم تجربه نداریم یکیش میگفت بیمار کم خونه بیمارستان دولتی امکان انتقال خون رو نداره و هززززاااااررررر تا بهونه ی دیگه ......
تا بالاخره ب دکتر خودم رسیدم دکترمم گفت کلا سزارین نمیکنم دیگه اشکم درومده بود پیش منشیش گریه کردم گفتم الان چیکار کنم گفت ببین ی مقداری پول برام بزن تا راضیش کنم دیگه ما پولو زدیم و پیام داد ک دکترو راضی کردم بیا نامه‌ ی سزارینتو بگیر ...
رفتم و گفت ۱۳م برو بیمارستان نیمه دولتی رفتم و گفت شب بیا و بستری شو‌....

تا قسمت بعد .....
مامان ارشا مامان ارشا ۲ ماهگی
رفتیم طبقه ۵ زایشگاه گفتن همراه نمیزاریم همسر بیاد قایمکی رفتیم تو😂 تا شوهرم بیاد رفتم داخل زایشگاه دیدم همکار دکترم اونجاست گفت سزارینی گفتم اره گفت مدارک بده برو لباس بپوشونم لباس داد فشارم گرفت شکمم نگاه کرد اوکی بود باز ژیلت کشید برام گفت محض اطمینان دیدم شوهرم اومد تو مدارک داد گفتن بچه اول چی بوده گفت طبیعی گفت سونو اخرم طبیعی ک زنت چرا گفت سزارین😐موندم چی بگم دکتر سپرده بود نگی😂گفتم ک نگفتم سزارینم گفت پس همکارم چی میگه همکارشم موند چی بگه😐گفت پرسیدم بچه اولت چیه گفت سزارین منم گفتم من متوجه حرفت نشدم😂 خرتو خرشد بدجور چون دیراومدم دکتر حای من یکی دیگه عمل کرده بود رفته بود هی زنگ میزنن دکتر بیاد تکلیفمو روشن کنه نمیاد😂😐اخر منو بردن معاینه کردن گفتن بازم ک نیستی اقا پرونده تشکیل نده بستری نیست باز لباس عمل دراوردن از تنم فشارمو گرفت گفت چرا پایینه کفتم ناشتام کفت صایقه فشار نداری گقتم ن همیشه پایینه گقت برو براچی اومدی گقتم دکتر گفت امروز بیام. گفت طبعی یا سزارین گقتم نمیدونم بیین نامه چی زده😂😂گفت نامه زده بستری هیچی نزده😐😂گفتم با دکتر حرف بزنید
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
سلام خانومها من اومدم از تجربه زایمانم بگم
سزارین (1)
من از ۳۲ هفته بچم بریچ بود گفتن احتمال ۸۰ درصد میچرخه من ورزش میکردم ماما گرفتم ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن هنوزم بریچه رفتم پیش دکتر گفت خیلی احتمال کمه بچرخه .باید بری برا سزارین .خیلی ترسیدم همش میگفتم سزارین کنم نمیتونم دیگه آدم قبل بشم خیلی سخته و باید برم اتاق عمل و اینا .با همین استرس و ترس رفتم بهداشت فشارمو گرفت گفت ۱۴ گفت زیاده .و بچت هم که بریچه یه نامه بهت میدم پیاز داغشو زیاد میکنم برو بردار بچه رو راحت بشی دیگه وقتی نمیچرخه .
من برگه رو گرفتم عصر رفتم بیمارستان نشون دادم و فشارمو گرفتن و هرچی گفتم بچم بریچه گوش نداد گفت باید معاینت کنم گفتم وقتی سزارینم چرا معاینه گفت نه باید معاینه بشی .بعد که معاینه ‌کرد گفت بشین فشارتو بگیرم فشارمو گرفت ۱۵ رو ۱۰ بود .گفت باید بستری بشی .منم استرس ‌کل وجودمو گرفت و گریه میکردم .دیگه لباس دادن تنم کردم و رو ویلچر نشستم بعد ازم شرح حال پرسیدن و پروندمو دادن و من و فرستادن بلوک زایمان .رفتم بلوک و دکتر من و دید و پروندمو نگاه کرد گفت برو اون اتاق دراز بکش تا فشار و اینارو چک کنن .دیگه فشارمو چک کردن بازم بالا بود دیگه دراز کشیدم رو تخت و هی فشار و چک میکردن
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
از هفته ۳۰بارداری تصمیم گرفتم ک زایمان طبیعی کنم ورزشا لگنی و پیاده روی و تنفس شکمی رو شروع کردم هر روز انجام دادن .وقتی ۳۳هفته رفتم سونو وزن بهم گفت بند ناف یع دور دور گردن بچه اس .دکترم گفت ک مربوط ب حرکت بچه اس و ربطی ب حرکات مادر نداره ولی من ک یه جورایی استرس داشتم ورزشا رو دیگ انجام ندادم ..مجدد ۳۶هفته رفتم سونو گفت ک وزن بچه ۲۵۵۰و بندناف هنوز دور گردنشه .خیلی دو دل بودم برا زایمان طبیعی.اول هفته ۳۸رفتم معاینه لگن ک دکتر زنان بهم گفت ک سپتوم واژینال دارم و معاینه لگنم نه خوبه نه بد ولی با توجه ب این ک وزنش کمه بند ناف دور گردنشه و سپتوم دارم زایمان طبیعی ام با خون ریزی زیاد و سختی میشه .بهم گفت میتونم زایمان طبیعی کنم ولی خیلی اذیت میشیم ممکنه برا نی نی هم خطرناک باشه .
دیگ منم ک حسابی ترسیده بودم گفتم من اصراری ندارم اگ سزارین برا منو بچم خوبه پس ب من نامه بده .یه قانون هم دارن تو شهر ما اول میفرستن دردا زایمان طبیعی بکشی اگ نشد بعد سزارین مگر اینک ب پزشک پول بدی .منم هزینه دکتر بهش دادم و نامه بستری رو بهم داد و همون شب بستری شدم ...