❌ نمونه هایی از پرتکرارترین آسیب های دوران کودکی در اتاق درمان:

1⃣ من نمیتونم وجود احساساتی مثل خشم و غم رو بپذیرم و یا در موردشون صحبت کنم چون توی خانواده ما صحبت از این احساسات ممنوع بود و انکار میشد .
2⃣ هیچوقت نمی تونم قاطعانه حرفم رو بزنم آخه هر وقت میخواستم چیزی بگم والدینم واکنش منفی نشون دادن و ساکتم کردن.
3⃣ من همیشه فکر میکنم همسرم قراره ترکم کنه ، یادم میاد هر بار اشتباهی ازم سر میزد مادرم منو تهدید به ترک می‌کرد.
4⃣ می دونم خودم رو با دیگران مقایسه میکنم و احساس میکنم ازشون عقبم،چون والدینم همیشه منو با دیگران مقایسه میکردن و میگفتن اونا از تو بهترن .
5⃣ من خیلی خجالتی ام و نمی تونم توی جمع حرف بزنم ،دلیلش اینکه تو بچگی همیشه خجالتی بودنم رو بعنوان صفت مثبت تقویت کردن و میگفتن به به ! چه بچه خوب و آرومی.
6⃣ من اغلب کارهام رو نصفه نیمه رها میکنم ،آخه بچه که بودم والدینم نمیذاشتن کاری که شروع کردم رو خودم تموم کنم ،همیشه وسط کار از من میگرفتن و خودشون انجام میدادن.

✅ برخی از مشکلاتی که در بزرگسالی تجربه میکنیم ،ریشه شون به تجارب دردناک کودکیمون می رسه .
درسته که کنترلی روی گذشته نداریم اما امروز با آگاهی میتونیم در راستای بهبود قدم برداریم.

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان دوفرشته‌ مامان دوفرشته‌ ۴ سالگی
پنج موقعیت که باید از فرزندت دفاع کنی...

1🔸 به فرزند شما میگن:
چقدر تو خجالتی هستی!
✅دفاع درست والدین←بچه ما
دوست داره اولموقعیت و آدمها رو
بشناسه و بعد به آرومی ارتباط میگیره
اتفاقا ما این ویژگیش رو دوست داریم

2🔸 به زور بوسش میکنن و بغلش میکنن
✅ دفاع درست والدین←میدونم این
نشونه‌ی محبت شماست،
ولی مهسا دوست نداره بغل بشه
به جاش میتونید بزنید قدش ..

3🔸 اعضای خانواده به جای شما
فرزندتون رو تربیت میکنن
✅دفاع درست والدین← من اینجام
و دیدم چه اتفاقی افتاد،
شما از مهمانی لذت ببرید
تربیت سارا رو بسپرید به من
بهش رسیدگی میکنم

4🔸 در مورد ظاهر فرزندتون شوخی میکنن
✅دفاع درست والدین← اعتقاد
خانواده ما اینه هرکسی با هر ظاهری
دوست داشتنیه و کسی اجازه نداره
در این مورد باهاش شوخی کنه

5🔸 دیگران اطلاعات خصوصی
فرزندتون رو تو جمع بیان میکنند
✅دفاع درست والدین←خیلی برای
من مهمه که به حریم خصوصی فرزندم
احترام بگذارید پس بهتره در مورد
موضوع دیگه ای صحبت کنیم ..
.
یادمون باشه بچه ها مخصوصا
زیر سن مدرسه توانایی دفاع از
خودشون رو ندارن و این وظیفه
شماست که ازشون دفاع کنید
و مرز گذاری سالم رو بهشون یاد بدید
و اگر این اتفاق نیفته، شوخی های
دیگران و رفتار اشتباه آنها می‌تونه
تبدیل به بخشی از صدای درونی
آنها بشه که به عزت نفس و
اعتماد به نفسشون آسیب بزنه🌱
مامان زندگیم ایلیا❤ مامان زندگیم ایلیا❤ ۴ سالگی
💕💕#کودک_عزت_نفس

🔴 چی میشه که اعتماد به نفس بچه‌ها آسیب میبینه؟

🔹️ به‌جای دیدن اون و کارهاش، بیشترین توجه رو به موبایلمون داریم!
🔹️ لحنی که باهاش صحبت می‌کنیم پر از تحقیر کردنه.
🔹️ وقتی کار اشتباهی انجام میده، حمایتمون رو ازش می‌گیریم و با داد و توهین حس ناکافی بودن بهش میدیم.
🔹️ با جمله تو نمی‌تونی یا هنوز بچه‌ای، استقلال رو ازش می‌گیریم!
🔹️ برای نقاشی‌ و کاردستی‌هاش ارزش قائل نمی‌شیم.
🔹️ ناخودآگاه با بقیه مقایسش می‌کنیم و مدام مورد انتقاد قرار می‌گیره.
🔹️ جو خونه اونقدر متشنجه که فرزندمون احساس امنیت نمی‌کنه.

✨️ شکل‌گیری اعتماد به نفس یه فرآیند تکاملیه! از نوزادی و با تامین درست نیازهای اولیه شروع میشه و توی نوجوونی به اوج خودش میرسه!

❌️ کودکانی که اعتماد‌به‌نفس ندارن:
- در بزرگسالی بیشتر به دام مواد مخدر میفتن
- ازدواج‌های احساسی و ناموفق دارن
- برای بودن در جمع به آدم‌ها باج میدن و بیش از حد انعطاف پذیر هستن

🌱 پس تا دیر نشده، نحوه برخورد با فرزندتون رو اصلاح کنید و در صورت نیاز، از یک مشاور کمک بگیرید.
مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
دیشب برای من شبِ خیلی سختی بود ...
پسرم برای خواب ظهر مقاومت میکرد و بخاطر این فصل از سال فکر کنم طبیعی باشه اما شب ها رو برای من تبدیل به کابوسی واقعی میکنه !

بعد از خوردن ی کوچولو شام بد قلقی هاش شروع شد؛ بهانه های مختلف که من تا جای ممکن باهاش کنار اومدم ، از اینکه میخواد شامپوی جدیدی که غروب خریده رو توی حموم امتحان کنه (درصورتی که ظهر حمومش داده بودم) تا درست کردن پوره ی کدو حلواییِ دارچینی به جای شام و این اواخر خوندن بارها و بااارها کتاب های مختلف و جواب دادن به سوالهای بی پایانش ....
در تمام این مدت داداش کوچولوش یا توی بغلم بود یا روی پام ..‌موقع حموم بردن پسر بزرگم به عمه ش زنگ زدم و اومد داداشش روسرگرم کرد تا ما بعد از کلی بازی از حموم برگشتیم .

ساعت ۱۰ شب شد و پسرم رو بسختی خوابوندم . حالا هر دو خواب بودن و سکوتی دلچسب به خونمون حاکم شده بود . همین که چایی اوردم که با همسرم بخوریم (تازه رسیده بود ) که پسر کوچیکترم بیدار شد و بیقراری هاش شروع شد در حدی جیغ میزد که داداشش رو هم بیدار کرد و این بیداری تا ساعت ۳ صبح ادامه داشت و خوابش نمیبرد اصلا ...و من با اینکه پریود بودم و خونریزی زیادی داشتم در تمام این مدت بازهم کتاب خوندم بازی کردم و وووو....
مابقی اش پایین
مامان زندگیم ایلیا❤ مامان زندگیم ایلیا❤ ۴ سالگی
۵ اشتباه رایج که عزت‌نفس بچه‌هارو نابود می‌کنه!

خیلی وقتا خودمون بدون اینکه حواسمون باشه، عزت‌نفس بچه‌مونو کم می‌کنیم. ببین این ۵ مورد رو تا حالا انجام دادی یا نه؟

❌ ۱. مقایسه کردن
🔹 «ببین دخترخاله‌ت چقدر زرنگه، تو چرا اینطوری نیستی؟»
🔹 این جمله یعنی: «تو به اندازه‌ی بقیه خوب نیستی!»

❌ ۲. سخت‌گیری زیاد
🔹 «تو همیشه باید بهترین باشی!»
🔹 این جمله باعث می‌شه بچه فکر کنه اگه اشتباه کنه، دیگه ارزش نداره.

❌ ۳. مسخره کردن یا سرزنش کردن
🔹 «آخه اینم نقاشیه؟ دست چپم از تو بهتر می‌کشه!»
🔹 این جمله‌ها عزت‌نفس بچه رو له می‌کنه.

❌ ۴. نادیده گرفتن احساساتش
🔹 «گریه نکن، چیز مهمی نیست!»
🔹 این باعث می‌شه بچه فکر کنه احساساتش مهم نیست و نباید درباره‌شون حرف بزنه.

❌ ۵. انجام دادن همه‌ی کارها به‌جای بچه
🔹 «برو کنار، خودم زودتر انجام می‌دم!»
🔹 این جمله یعنی: «تو نمی‌تونی!» و باعث می‌شه بچه حس بی‌عرضگی پیدا کنه.

💡 کدوم یکی از اینا رو تا حالا گفتی؟ یا کدومش رو تو رفتار بقیه دیدی؟ برامون بنویس!
مامان کارن مامان کارن ۴ سالگی
سلام مامانا‌.اینجا دیدم بعضی از مامانا از سپاسگزاری های روزانه شان مینویسند.گفتم من هم تجربه ام رو توی این زمینه بگم.من قبلا خیلی فکر آشفته ای داشتم و درون خودم آروم نبودم.هر کلاس یا مشاوره ای هم میرفتم منو تاکید به دیدن خوبی های زندگی میکردن.در صورتی که من اصلا نمیتونستم و اینقدر درگیر افکارم بودم نمیشد.تا اینکه با سپاسگزاری و مراقبه آشنا شدم‌.یک دفتر مخصوص برایش تهیه کردم و هر شب قبل خواب ده تا سپاسگزاری مخصوص اون روز رو مینویسم.یک روز تشکر از موهبتها ، یک روز تشکر از آدمها ، یک روز اعضای بدن و ...یک دعای مخصوص برای آخر سپاسگزاری هست که اگه وقت نکردید ، فقط این رو بنویسید هم خیلی خوبه‌( داخل تاپیکها میگذارم).بیشترین تاثیری که ازش دیدم اینه که سپاسگزاری برام مثل یک عادت شده  و باعث شد هر اتفاقی که توی روز توی زندگیم بیفته به حالت خوب ببینیم و انرژی ببشتری داشته باشم.چون سپاسگزاری و عشق بالاترین سطح انرژی رو دارند.و به صورت ناخودآگاه با ترسهام رو به رو شدم.چون دیگه اون رو عضو جدایی از خودم میبینم و تونستم کارهایی انجام بدهم که قبلا فقط حرفش رو میزدم.البته هنوز هم درگیر به هم ریختگی میشم.ولی چون دیگه میدونم دلیلش چیه و اون رو یک نشونه میبینم راحت تر حلش میکنم.کتاب شفای ژندگی هم اگه تونستید تهیه کنید و بخونید و همینطور مراقبه کنید.
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
مادرای عزیز من هر وقت سوال میپرسم خیلی کم پاسخ میدین ولی اگه امکانش هست به این سوالم(اگه تجربه ای دارین)جواب بدین، دخترم جدیدا خیلی به من وابسته شده در حدی که اصلا ازم جدا نمیشه اوایل خیلی بهتر بود با باباش میرفت خونه مادر شوهرم و چند ساعتی میموند یا اینکه خیلی وابسته مادرم بود خونه اونا تنهایی میموند و من و مادرم و خواهرم تو یه ساختمونیم صب که از خواب بیدار میشد میرفت خونه خواهرم و با بچه هاش بازی می‌کرد حتی برا شام و ناهار هم صداش میکردیم دوست نداشت بیاد بعضی وقتا شبا با گریه می‌آوردمش خونه الان اصلا بدون من بالا نمیره خونشون نمیمونه حتی دیروز با همسرم بیرون برا خرید میوه هم نرفت گفت اگه مامان بیاد منم میام،یه هفته بردمش مهد ولی اصلا ازم جدا نشد با اینکه خیلی دوست داشت با بچه بازی کنه ولی از کنار من جم نمی‌خورد فقط با حسرت بچه هارد نگا میکرد خیلی خجالتی و اعتماد به نفسش پایینه اگه کسی کنارش با صدای بلند حرف بزنه اگه با اینم نباشه زود گریه میکنه البته این اخلاقا رو از اول داشت ولی وابسته به من نبود الان خیلی وابسته شده نمیدونم چیکار کنم
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا من امروز پیش مشاور بچه ها تو مهدشون بودم می گفت فقط به آپوزش اینجا اکتفا نکن خودتم تو خونه با بچه ها کار کن گفت به خصوص کتاب های حواستو جمع کن از همش بهتره باهاشون کار کن گفت باید از الان به فکر سنجش به ورود به مدرسشون باشی گفت من شاگردی داشتم که رد شده تو سنجش هیچی بلد نبوده خواستم اینا به بعضی از مامانای اینجا بگم که بچه هاشون نه مهد میرن نه پیش ۱ و نه حتی کلاسی یا تو خونه هم اصلا باهاشون کار نمی کنند اینا خیلی خیلی مهمه می گفت یکی از تستهاشون نسبت های فامیلیه مثلا خواهر بابات کی تو میشه ؟؟اعداد رو بتونه از ۱ تا ۱۰ هم بنویسه هم بگه هم برعکس هم بتونه بگه حیوونارو اهلی و وحشی و غذاشون و پرنده ها هپه رو کامل باید بلد باشن اشکال هندسی و خیلی چیزای دیگه البته من که خیلی راضی ام نوشتم پیش ۱ الان بچه هام رنگارو کامل بلدن البته بیشترشو خودم یادشون دادم از ۱ تا ۵ می تونند بشمارنو حیوونا و غذاهاشون رو هم کامل بلدن اشکال هندسی و دوسه تا شعر فقط نسبت ها باهاشون کار نکردم که باید یادشون بدم مفهوم های سنگین و سبک و لاغر و چاق و دست چپ و راست اینا رو هم باید بلد باشن بچه های منم کامل بلدن ببین مشاورشون به من گفت فقط به آموزش اینجا اکتفا نکن با اینکه من تو خونه هم روزی یکی دوساعت باهاشون کار می کنم ولی خواستم به شماها هم بگم از الان با بچه هاتون کار کنید تو سنجش دچار مشکل نشید
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند