اونایی ک. دوقلو دارید بیاید کارتون دارم تاحالا شده از اطرافیان بهتون بگن بین بچه هاتون فرق میزارید؟بچه ها من یکی قلام ب شدت سرکشه یکیش گوش ب حرفه وقت غذا میشینه پیشم غذاشو میدم بهش میخوره وقت بازی بازی میکنه باهام تو هر موضوعی ک فکرشو بکنید یکیشون خیلی بهتره چیزی ک هست و دارم میگم اون یکی قلم اصلا حرف گوش نمیده اذیت میکنه شیطون تره حتی لباساشم میخام عوض کنم یا میخایم بریم بیرون منو ب حد جنون میرسونه بخداوندیه خدا من دوتاشونو زاییدم دوتاشون بچه هامن تو ی روز دنیا اومدن چیکار کنم من وقتی یکیشون گوش میده غذاشو باعشق پیش من میاره بهش میدم ولی اون یکی باید مدام بدوعم پشت سرش دهنش کنم خیلی بچه کلافه امروز داشتم ناهارمیدادم بهشون دیگه گفتم نمیرم سراغ اون یکی خودش بیاد بشینه غذاشوبخوره چنددفه صداش زدم نیومد منم‌نرفتم ک عادت نکنه یجوری عادتش شده منو زجر بده نشستم ب اون یکی غذا دادم از چندروزقبلشم خانواده همسرم میگفتن فرق میزاری بینشون نمیدونم ب اون غذا میدی ب اون نمیدی گفتم بابا چیکارکنم ک یکیشون گوش حرف کنه یکیشون سرکش این یکی اندازه ده تابچه ازم میکشه منم‌میخام تربیتش کنم امروز بدجوری دعوام شده باهاشون من چیکارکنم چجوری بفهمونم بابا خودش نمیخاد منم اندازه اون دل میسوزونم براش حتی میدوعم پشت سرش غذاشو میدم تاحالا ی بار نزاشتم یکیشون بدون غذا از بخوابه ولی دیگه دارم اذیت میشم چیکارکنم شمابگید

۴ پاسخ

رها کنین هیچکس اندازه ی مادر دلسوز بچه هاش نیست

من دیدم تو دوقلوها اصولا یک کدومشون ارومه یه کدومشون ناارومتره به نظره من همین الان که داری توصیفشون میکنی که مثلا یکیشون به حد جنون میرسونتت یکیشون ارومه دیگه جلو کسی این توصیفو نکن همین باعث میشه که برا همه سو تفاهم درست بشه الان همه اونایی که یه بچه دارن مشابه قله نا ارومه شما هستن

منم دقیقا بچه هام مث شما دخترم کلا آرومه بدقلقی خودشم داره اما پسرم ازشب تولد بهونه گیررررر تا الان همه میگن دخترت رو کمتر دوست داری

به کسی ربطی نداره یه مادر خودش می‌دونه که بخادم نمیتونه بین بچه هاس فرق بزاره

سوال های مرتبط

مامان یزدان مامان یزدان ۲ سالگی
سلام مامان ها عزیز پسر من تقریبا ۳ سالشه و من بهش یی بازی رو یادش میدم ک با خودش بازی کنه ولی متاسفانه اصلا نمیتونه با خودش مشغول باشه همش دنبال من و حتی میبرمش پارک با اینکه بلد دوچرخه سواری اصلا نمیخاد برونه میخاد من کلا کنترش باشم و کل توجم ب اون باشه همین ک توجهمو میکشم بازی نمیکنه تو خونه هم من اشپزی میکنم یا گریه میکنه یا وسایل اشپزخونه رو خراب میکنه از لجش منم اعصبی میشم تو بیرونم یکی رو میبنه دیگه فکرش کاملا میره سمت اون و بعضی وقتا وقتی یی نفر ک زیاد ندیده یکم باهاش حرف میزنه اگ بره یا کلی گریه میکنه پش سرش ک منم میرم و یا میره و باهم دعوا میکنیم وقتی جایی میرین میخاد لباس بپوش کلی اذیت میکنه من و بعد پوشیدن هم کلا نمیخاد بیاد وقتی هم بهش توجه نمیشه کلا لج میکنه یا میپره سر و صورتمون یا کارهای ک گفتیم نکن میکنه یا میزنه میشکنه هرکاری میخام بکنم خستم میکنه و یا پشیمونم میکنه ۳ سالشه هنوز یبار م ارایشگاه نرفته چون میگه از موزر میترسم حموم رفتنی جیغ داد نمیزاره اصل بدنشو بشورم اصلا متوجه نیست ک وقتی میره بیرون وسط خیابون نره کاراش دیونم کرده منم خیلی خسته میشم و سرش عصبی میشم وپدرش میگم ک بریم روانشناس من برم یا بچه میگه ن و ناراحت و نگران خاطرات ک باهاش میسازم هستم لطفا اگ کسی اگاهی داره راهنمایی داره ب خاطر بچم ک روحیش خراب نشه راهنمایم کنه ممنونم
مامان ریحانه ♥️ مامان ریحانه ♥️ ۲ سالگی
اومدم ی کم درد و دل کنم
واقعا من با این ی بچه قد صد سال پیر شدم
اومد دنیا تا پنج ماهگی ی ور رو نگاه می‌کرد
هر کاری میکردم ولی فایده نداشت ی سمت سرش تخت شده بود
اون یکی سمت برآمده
رفتم براش کلاه فرم دهی گرفتم هر ماه می‌کوبیدیم میرفتیم اصفهان بخاطر اصلاح سرش
از اونور تا دو سالگی یبوست شدید داشت هر سری بخاطرش باید میرفتم دکتر
بی‌خوابیش از اینور بهم فشار میاورد
قبل اینکه چهار دست و پا بشه ی کارایی می‌کرد فک کردم داره زور میزنه دستشویی میکنه بزرگ تر ک شد ادامه داد به ی جایی خیره میشد و عرق بود ک میریخت و عی با خودش ور میرفت
باز دکتر رفتن شروع شد دکترا میگفتن اون چیزی ک تو فک میکنی نیست یادش میره
روانشناس ها میگفتن هست و بهش محبت کن بغلش کن
من خییییلی بهش محبت میکنم
هی چپ و راست میرم قربون صدقش میرم
میدونم اون حسی ک توی ما بزرگترها هست با بچه فرق داره
ولی به هر حال از این کار لذت میبره
چند ماهی بود ترک کرده بود ولی دو هفته هست به طرز وحشتناکی شروع کرده اون لحظه هرچی صداش میزنم ک حواسشو پرت کنم جوابمو نمیده حتی بازی میکنم میره ی جا شروع میکنه انجام میده
مجبورم از این حالت بلندش کنم
میبینم میره جایی دیگه جلو چشم نباشه انجام میده
خییییلی خسته م واقعا
از اینور هم حرف نزدنش
باز فردا نوبت مشاوره گرفتم ولی حس میکنم بازم قراره ی سری حرف تکراری بشنوم
شما اطرافتون این مورد رو دیدید؟؟
مامان سیاوش‌وکیارش مامان سیاوش‌وکیارش ۲ سالگی
سلام مامانا خوب هستین عزیزای دل ی راهنمایی می‌خوام ازتون
من اونموقع ک ازدواج کردم مادر شوهرم سکته کرده بود نمیتونست راه بره بخاطر همین بعد اینکه من عروسی کردم من خونشون پخت‌وپز و آب جارو میکردم
قبل من هم جاریم بود
بعد اومد بعد چهار سال من باردار شدم با اینکه دوقلو بودم و لکه بینی داشتم ولی باز رفتم تا یکی دو هفته قبل زایمانم ک هم لکه بینی گرفتم هم سنگین شده بودم دیگه نتونستم برم یکی دوروز جاریم رفت بعد اون قهرمرد رفت خونه مامانش گفت من ی وعده میام براتون غذا درست کنم پدرشومینا هم گفتن شام بیا خلاصه این فقط شبا واسه شام درست کردن میرفت منم واقعا وجدانم قبول نکرد پیرزن پیرمرد ناهار نداشته باشم یا غذای مونده شبو بخورن خونه ناهار درست میکردم می‌بردم براشون یجورایی مثل ناهار شد با من شام با اون تا اینکه بچه‌هام ب دنیا اومدن بعد زایمان هم همینطور باز من ناهار میزاشتم اون شام بچه‌های من ک هفت هشت ماهشون شد رفتم ب جاریم گفتم بیا نوبتی کنیم یروز تو برو یروز من یمدت هم اینجوری کردیم ک خانم هوس بارداری کرد ک دوتا دختر داره پسر نداره رفت دکتر واسه ای یو ای بعد اون رفت نمیدونم چی رحم عمل کرد یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعدش اومد مادر شوهرم فوت کرد تو مراسم مادرشوهر آپاندیس جاریم ترکید رفت عمل باز یکی دوماه نیومد من رفتم جاش بعد اونم رفتiuiکرد یمدت اومد باز افتاد ب لکه بینی دیگه تا الان ک بچه‌هاش نزدیک یکسالشونه نیومده من رفتم