خیلی کلافه ام😮‍💨😮‍💨

از وقتی امیرعلی به دنیا امده ،امیررضا خیلی دیر میخابه ساعت ۲ یا ۳
امیرعلی ام که بیدار🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
علت بیدار بودن امیرعلی رعایت نکردن خودم تو بارداری بود
و بخاطر اینکه بچه ها دیر میخابن منم لنگ ظهر از خواب بیدار میشم و روز از ساعت ۱۱ ،۱۲ برای ما شروع میشه که به هیچکاریم نمیرسم
خیلی ناراحتم بخاطر خواب بچه😪😪
میدونم باید صبح امیررصا رو زودتر بیدار کنم اما هم کلافه میشه و هم اذیت میکنه
توروخدا یکی یه راه بزار جلو پام که زندگی از دستم در رفته🫠
خونه به شدت نامرتب و حتی یه چوب کبریت جابه جا نکردم با اینکه کمکی هر هفته یه روز میاد اما به واسطه مهمون داشتن همه چیز خونه جابه جا شده که باید خودم مرتب کنم
و خونه منم اینجوری که شاید مثلا دایی هام خونه مامانم نرن ولی برای عید حتما خونه من میان
از الان غصه ام گرفته که از کجا شروع کنم
اتاق پر از کتاب📚
یا اتاق پر از اسباب بازی و لباس🛍
یا آشپزخونه و کابینت های منفجر شده😨
یا سالن 🥱

تصویر
۱۱ پاسخ

از اتاقا شروع کن تابرسی به آشپزخونه

خانواده نزدیکتون نیستن؟ بزرگه رو روزی ۲ساعت بفرستین پیش خانواده تون که باهاش وقت بگذرونن و بازی کنن 'شماهم کوچیکه رو بخوابونین و مشغول کار شین تاعید حتما کاراتون همینطور خرد خرد تموم میشه

نمیشه کلا خونه تکونی رو بیخیال شی؟😬
هرکی هم اومد خب میدونه شرایطت چقد وخیمه فعلا

من پسر بزرگم دوسال ۵ماه شد
پسر کوچیکم یه ماه شد
ببین از بعد زایمان سرجمع ۴ ساعت پشت هم نخوابیدم
اوضاعم خیلی بیریخته تا همین دو روز پیش درگیر سرما خوردگی بودیم هر ۴تامون
بعد از نظر خواب امیرعلی پسربزرگه با مسیح تا ۲یا ۳ بیداره بعد به زور میخوابونیمش بعد صبح زیر ۱۲ اصلا بیدار نمیشه من که مجبورم به خاطر گریه‌های فراوان مسیح بیدار شم بعد امیرعلی ۱۲ بیدار میشه سرشار از انرژی بعدازظهرم نمی‌خوابه تا ۲ شب پدر ما رو در میاره

با دوتا بچه که یکیشون یک ماهشه اصلا به خودت سخت نگیر
همینکه همتون سالمید کافیه فعلا
برای خواب پسر بزرگت میتونی در حد یک ربع زودتر بیدارش کنی، بعد که عادت کردید باز یک ربع زودتر
اینجوری به هیچ کدومتون فشار نمیاد

من تا یسالگی بچم زندگیم رو هوا بود اصلا دست به سیاه سفید نمیزدم یعنی وقت نمیکردم یادمه اون سال خونه تکونی نکردم خب از ظاهر خونم مشخص بود زن داییم عید میگف خونه تکونی نکردی مشخصه.
گفتم بدرک بگو هرچی میخوای.
وقتی نمیتونستم.
تو هم سخت نگیر

دقیقا مشکل ما هم همینه

بنظرم کتبینت هارو بیخیال شو
فعلا فقط ظاهر خونه رو اگه تونستی مرتب کن
همون کمکی ک میاد بهش بگو با نظارت خودت جابه جا کنه و مرتب کنه اتاق هارو
برای خواب بچه هاهم ک نینی رو نمیشه کاریش کرد🫠
بزرگه هم بنظرم با عمویی دایی ی نفر معتمد بفرس پارکی شهربازی جایی خسته بشه شب زود بخابه
ی شب زود بخابه و صبح زود بیدار بشه تنظیم میشه دیگه

بعدشم تازه زاییدی طبیعی من تازه خودمو جمع وجور کردم
هفته ای یکبار بزور گردگیری کنم🤔🤔🤔🤔بچه مهمتره

تیکه تیکه دست بگیر شبا کار کن خوب روز خوابی

ساعت بیداریش رو روزی نیم ساعت بکش جلوتر ،بعدش صبحانه موردعلاقه شو بیار یل بازی ای که دوس داره رو باهاش بازی کن که لج نکنه بخاطر این نیم ساعت زودتر بیدلرشدنه 'البته من نمیدونم پسربزرگتون چندسالشه

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه
مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۲ ماهگی
شب خونه برادرشوهر مهمون بودیم
موقع برگشت تو راه خوابید کلا نیم ساعت بعدش تا ساعت ۴:۳۰ صبح بیدار بود
گریه و دلپیچه و شیر و آروغ و پوشک 😬
هیچ کدوم سخت نیست خیلیم شیرینه تا وقتی از دلپیچه گریه نکرده البته
اون موقع انگار زیر خروار خاکم و بدنم سنگینه
قلبم میخواد وایسه از ناراحتی
با همسر دوتایی نوبتی میچرخونیمش و تلاش میکنیم واسه اروم کردنش
صبح ساعت ۸ تا ۱۰ بیدار بود تو بغلم بعد خوابیدیم و ۱۱:۳۰ به زور بیدار شدم
خونه منفجر شده
میز غذاخوری که قبلا جزو وسایل خونه بود الان شده پر از لباس و دارو 😐
فدای سرش ولی بهم ریختگی کلافه ام میکنه
دوس دارم همه جا مرتب باشه😬
آشپزخونه با اینکه خونه نبودم پر از لیوانه😬همه اش هم خودم هی چای و نوشیدنی خوردم
یه عالمه لباس و پتو و دورپیچ و خشک کن و همین الان خیس کردم که برم بشورم🙄 منتظرم بخوابه پسری
دلم یه سوپ گرم میخواد😐
سه هفته اس دارم میشینم سرحوصله شیر دوش سفارش بدم واسه خودم هنوز وقت نکردم🥹
همه اینا جزو زندگی جدیده و غر نیست
حال روحیم به لطف خدا و همراهی همسرم و اطرافیانم عالیه
فقط از خدا میخوام زودتر دل درد و بالا آوردنای پسرم خوب بشه که با هر بار گریه منو میکنن تو گور و در میارن اینقدر که دلم برای چشمای خوشگلش که موقع گریه مظلوم میشه میسوزه
کوچولوی من بعد بارداری این چالش های جدید با تو همه جوره اش خوبه
چون تو اومدی و زندگیمونو روشنتر و گرم تر از قبل کردی
عشق و آرامش تو خونمون بود تو اومدی بیشتر از قبل شده و خداروشکر میکنم بخاطرت


آخیش☺️
حالا برم کارامو بکنم