۶ پاسخ

اومد درو بازنکن بگو نیستیم بزار برگردن
با اینکه مادرته ونباید اینکارو کرد
اما ایشون مادری نکردن در حق شما
الانم بزار بزرگترشه پسرت از همه اشون معذرت خواهی کن

به اونا هم بگو شوهرت راست میگه اگه بده هیچ کس نیاد حتی خانواده خودت

بعد مامانم من هرکار کنم یا هرچی بشه هرچی بگیم پیش همه جار میزنه میگه همشم در گشت و گذاره هرروز خونه همسایه خونه فامیل اینا بعد میگه خداروشکر مریض نیستم..
بعد میاد خونمون لباس اضافه هاشو تو یه نایلون میزاره رو زمین نمیزاره انگار خونمون کثیفه بعد منو میگی؟؟
روزی‌دوبار جارو برقی میکشم و گردگیری میکنم دستام نابود شده از بس نظافت کردم..

بگو نیاین بخدا اصلا مامانتو درک نمیکنم

خب نزار سیگار بکشن دو بار بهشون بگی ک اینجا سیگار نکشین برا بچه ام ضررداره ،دفه سوم نمیان بزار ناراحت بشن ،دختر برادر من ریه هاش حساس هست دوروبریا قیلون سیگار میکشیدن ،الان 9ماهش هست یکسر مریض هست ،دورازجون بچه ات هنوز اولش هست نزار بمونه خدانکرده کهنه بشه دردش گناه داره،بزار خانواده خودتم ناراحت بشن

خب به اونا هم بگو نیان

سوال های مرتبط

مامان آیلین و رادین🐣 مامان آیلین و رادین🐣 ۱ ماهگی
مامانا من سراینکه همش مهمون میومد خونمون و پسرم سرما خورد ریه هاش درگیر شد ۵ ۶ روز بیمارستان بود خودمم هنوز ۴۰ روز نشده بود زایمان کرده بودم از روزی ک زایمان کردم استراحت نداشتم ب خواهرشوهرا برادرشوهرا مادرم همههه فامیل گفتم هیچکس دیگه نیاد خونمون شوهرم میگه همشون ناراحت شدن و تو خیلی بد گفتی ولی من واقعا دیگه بریده بودم از خستگی از مریضی بچم آب شدم بخدا الان ۴۰ کیلوم فک نکنم باشم از بس جون تو تنم نمونده بنظرتون حق با من نبود؟
حالا انقد شوهرم گفتا خجالت میکشم از خانوادش اخه خیلی زحمت کشیدن واسم این چندروز ک ای سی یو بود بچم همش میومدن واسم چیز میز میاوردن زنگ ک نگم مدااام حال پسرم پرسیدن چیکارکنم بنظرتون..
مادرم ک اصلا گوش نداد دیروز پا شد اومد تا عصر کارامو کرد و رفت گفت تو گفتی نیاین ولی من میام واقعا من خودم خوشم نمیاد کسی بیاد اخه بچمو مریض کردن میترسم دیگه..
حق با من مادر خسته نیست؟
امشب ب شوهرم دعوای بدی کردیم سر اینکه میخواد از کارش بیاد بیرون من خیلی غر زدم و گفتم ک همه چی ازش نخواستم تاحالا ولی ازین ب بعد میخوام امیدوارم بفهمه ..
گفتم بچه هارو میبرم لباس و وسیله میخرم واسه عیدشون اخه پسرم لباساش همه کوچیک اونم لباسای نوزادی دخترمن دیگه باید واسش بخرم گفت تو ک گفتی کسی نیاد پس بیرون نبر گفتم افسردگی گرفتم از بس چشمم بیرونو ندیده میبرمش والا حسابی میپوشونم رو صورتشم میپوشونم میبرم بازار یکم خودتم بیا ک آیلینو بگیری..
راهنمایی کنین حالا چجور از دلشون دربیارم
مامان آیلین و رادین🐣 مامان آیلین و رادین🐣 ۱ ماهگی
مامانا من خیلی ذوق داشتم بچه دوم اوردم خیلی روحیم عالی شده بود خنده هام از تههه قلبم بود واقعا شاد شدم روحیم عالی بود
پسرم زردی گرفت دستگاه اوردم خونه طول کشید ک خوب شد دوران سختی بود واسم..
بعد ک گذشت بازم خیلی حالم خوب بود
تااینکه پسرم مریض شد بستری شد ۶ روز ۵ روز آی سی یو انقد اذیت شد بچم..
بعد ک مرخص شد حالم همش بده همش خواب اون روزا میبینم همش استرس دارم نکنه چیزی بشه همش ناراحتم نمیدونم چ مرگم شده میشینم تنفس شکمیشو میشمارم عین اون روزا ک بیمارستان بودیم اگه توخواب یهو گریه کنه واقعا وحشت میکنم امروز نمیدونم چش شده بود نمیتونست بخوابه بیدار میشد یهو گریه میکرد دفعشم زیاد تر از دیروز بود وحشت کرده بودم واقعا چیکارکنم حالم خوب بشه یکم بهتر شم عصر خواهرشوهرم اومد خونمون خودش طفلی چندروزه درگیر بیمارستانه مشکوکه ب لخته شدن خون تو ریه و پلاکت خون پایینه..اومده بود ک حالش مثلا عوض بشه کمتر گریه کنه اومد پیشم طفلی میگفت نگووو اینجور همش بهم دلداری میداد..
دلم گریه شدید میخواد نمیتونم گریه کنم گلوم درد میگیره ولی اصلا گریه نمیکنم قبلا شرشر اشک میریختما اما الان..