۹ پاسخ

عزیزم خیلی واضحه دلیلش
۱.اعتماد ب نفس نداره یعنی زیاد کمبود هاش ب رخ کشیده شده و نقاط قوتش گفته نشده بخاطر لکنتش با هیچ کسی نمیتونه راحت ارتباط بگیره
۲.چون دعواش میکنی ترسداز جدایی گرفته و میترسه تنها پناهش ک تو باشی بری
۳.جیش هم میزنه چون بازم میترسه و از ترس اینطور میشه
۴.احتمالا ناخون هاشو هم میجوه

راهکار
۱.خونسرد باش مخصوصا وقتی خرابکاری میکنه چون هیچی مهم تر ازون نیس
۲.ببرش مهد کم کم عادت میکنه
۳.نقاط قوتش هی بهش بگو و بگو ک دیوانه وار دوستش داری و هیچی مانع دوس داشتنت نمیشه
۴.اصلا دعواش نکن ک چرا بهت چسبیده
۵.باهاش بازی کن و تو بازی و داستان هایی ک میگی بگو ک راه دوست پیدا کردن چطوریه و چقدر بده کسی نتونه دوس پیدا کنع و تنها میمونه(مستقیم نگو تووبازی و ایرادات دیگش هم تو بازی و داستان بگو ن مستقیم)
۶.اون تایمی ک اون مهد هس یاپیش پرستاری کسی گذاشتی ب تفریح مورد علاقت شنا یا پیاده روی یا سینما یا باشگاه بپرداز خودتم روحی داغون شدی و احساس میکنی کار بیهوده میکنی هر روز و عمرت تلف شده تا انرژی بگیری و ب خانوادت برسی

اضطراب جدایی نداره؟

ناراحت نشیا وای چقدر از دست دخترت مینالی / دخترت چرا اینقدر حرص میخوری بچه هست کوچک عقلش نمیرسه بابا بیخیال کم خودت و بچه ات اذیت کن / من پسرم از نوزادی اینقدر وابسته ام هست که یه حمام یا دستشوی نمیتونستم برم پشت سرم گریه میکرد دم در دستشوی یا حمام میگرفت / از پله تا پایین نمیتونم برم / از ماشین که پیاده میشم باید حتما پیاده بشه بیاد همرام پیش باباش نمی مونه /شب بخواد بخوابه تا صبح سرش رو بالشت من وچسبیده به من اگر من بلندشم سریع بیدار میشه میاد همراهم / اینا را گفتم که بدونی ما هم این مشکلات داریم ولی اصلا یبار هم شاکی نبودم اذیتش نکرد سرش غر نزدم چون بچه هست

چون تنهاس وسرگرمی دیگه ای نداره منم دوتا دارم دوتاشون بهم وابسته هستن شدیدا نمیشه کاری کرد بزرگ میشن درست میشه

وابستگی زیاد به خودت میخوای واسه مدرسش به مشکل نخوری هرچی زودتر کم کم ازخودت جداش کن بره تواجتماع حالا مهدمیذاری کلاس بره هرچی

اگه خواهر یا برادر داشت غیراز ضرورت سمتت نمیومد
بچه تنهاس خب طفلی

پسر من هم جدیدا اینطوری شده،قبلا اینطور نبود.تو مهد راحت میموند ولی الان هیچ جا بدون من نمیمونه.از مشاوره وقت گرفتم ببرمش

عزیزم سنش هست
دخترم منم اینطوری هست
کافیه ببینه نیستم چنان جیغ و دادی راه میندازه ک بیا وببین

ببرش مهدیه مدت یاخونه بازی

سوال های مرتبط

مامان گل پسری🌹🌹🌹 مامان گل پسری🌹🌹🌹 ۵ سالگی
مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت