۶ پاسخ

خوشبحالتون من مردم و زنده شدم هر یکساعت رحمم و ماساژ میدادن یعنی دادم میرفت هوا بعد آمدم پایین پاهام میلرزید بسختی باخونریزی فراوون تونستم یکم راه برم خلاصه ک خوشحالم از عملت راضی بودی قسمت همه بشه عمل راحت و خاطره خوب

عزیزم مونده به سلامتی خودت هم یکی هست که تا از اتاق عمل میاریش صداش توی بیمارستان پیچیده یکی هم هست که انگار نه انگار عمل شده
خود من خیلییی درد داشتم ولی همون روز یه دختر دیگه رو اوردن داشت شکمشو فشار میداد انگار نه انگار که عمل شده بود (مونده به سلامتی خود ادم)

عزیزم به سلامتی ❤️
کدوم بیمارستان بودی ؟

عزیزم میشه اسم دکترتو بگی ؟

عزیزم بعد اولین راه رفتن
تونستی وایسی؟
مثلا سرپا باشی عکس اینا بگیری؟

همه اینا به دست دکترم هست

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۱ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۳
چون توضیحات پروندم و دکترم ننوشته بود نمی‌تونستن از ریکاوری خارج کنن بعد از دو ساعت و نیم آوردنم بخش و لباسامو عوض کردن و برام شیاف گذاشتن و پد گذاشتن گفتن که باید تا ساعت ۴ استراحت کنم و نمی‌تونم چیزی بخورم کلی برام سرم و امپول میزدن که درد احساس نکنم و واقعا رسیدگیشون عالی بود ساعت ۴ برام سوپ آوردن که بخورم و آب کمپوت و چای نسکافه گفتن شروع کنم ب خوردن که نیم ساعت بعد بیان بلندم کنن برای اولین راه رفتن که واقعا این قسمت برای من خیلی سخت بود با اینکه کلی دارو گرفته بودم اما عذاب بود حالا شاید برای فرد دیگه ای راحتتر باشه
و واقعا راه رفتن باعث میشه ک شکم نرمتر بشه و حالم بهتر شد
فقط شیر دادن با بخیه سخته ک اونم بعد از چند بار عادت میکنید
خیلی هم مامانا گفته بودن تجربه‌تو بذار اینم از تجربه من که شکر خدا از بیمارستان و دکتر خیلی راضی بودم و برای من عالی بود و رسیدگی به نوزادشونم خیلی خوب بود و همه چیزشون سر وقت بود♥️😍
مامان رادمهر👼 مامان رادمهر👼 ۱ ماهگی
(زایمان سزارین )پارت دو‌

خلاصه بگم بقیشو که من سزارین به روش بی حسی از کمر شدم (اسپاینال )و ۸صبح رفتم اتاق عمل و ۲۰دقیقه بعدش صدای گریه بچمو شنیدم و روشو دیدم یه حسی خیلی قشنگی داشتم و فقط از هیجان اشک میریختم صورت بچمو گذاشتن رو صورتم و فیلمبردارم داشتم که از لحظه ای که با همسرم خدافظی کردم و وارد اتاق عمل شدم و رادمهر بدنیا اومد این لحظات رو ثبت کرد 😍بعدم رفتم یکساعتی ریکاوری بودم وبچمو تو ریکاوری دادن شیرش بدم و آوردنم تو بخش و بعد ۸ ساعت شروع کردم مصرف مایعات و نسکافه و چایی خوردم
اولین راه رفتنم خیلی خیلی درد داشتم و از حال رفتم و بهم مسکن میزدن و شیاف میزاشتن خیلی دردام زیاد بود
و من سرمو تکون دادم و‌بعدش سردرد وحشتناکی شدم که هنوز‌خوب نشدم و‌پشت گردنم و سرم گرفتگی دارم.شما حواستون باشه که اصلا سرتونو‌تکون ندین که بعدش سردرد میشین و خیلی درد زیادیه
صبح روز‌بعدش دکترم اومد منو دید وپانسمانم عوض کردن ومرخص شدم
دکترمم خانم انسیه ریخته گران بود که فوق العاده ازش راضی بودم و کلی پیگیری میکرد و‌بهم روحیه میداد و به موقع اتاق عمل حاضر بود و بخیه های شکمم خیلی ظریف و‌عالی زده
بیمارستان خصوصی مادر بودم‌ که خیلی راضی بودم از کیفیت برخورد پرسنل و غذا و نظافت و تمیزی و رسیدگی که این چیزا برام‌مهم بودن و راضی بودم از انتخابم👍
سوالی داشتین بپرسین جوابتونو میدم 🌹
تمام ✅
مامان کیانا مامان کیانا ۱ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۳
دکتر بیهوشی یه نگاه به موهام انداخت و گفت چه خوشگله و فلان و بیسار من فقط سر تکون دادم😂 یه خنده ریزی کرد بعد گفت من دکتر بیهوشی ام منم انقدر از سوند کلافه بودم فقط گفتم خوشبختم😂 امپول بی حسی اصلا درد نداشت با اینکه سه بار اون سوزن بی صاحابو کرد تو کمر من
خلااااصه پاهام داغ شد و بی حسیم شروع شد، من بعد از بی حسی حالم خیلی بد شد تنگی نفس گرفته بودم و حالت تهوع شدیدی داشتم خیلی بد بود واقعا، هی تند تند با صدای بلند نفس میکشیدم دکتره به جای اینکه دلداریم بده فقط گفت خانوم چیکارمیکنی حواسمون پرت میشه😐😂 میخواستم فحشش بدم که دیگه صدای گریه ی بچمو شنیدم و خیالم از بابت سالم بودنش راحت شد، متاسفانه حالم انقدر بد بود بچه رو نشونم ندادن وقتی رفتم ریکاوری اونجا اوردن گذاشتنش کنار سینم که مک بزنه بازم درست درمون نشونم ندادنش ولی ماشالله بین بچه های دیگه خیلی ساکت و اروم بود بچم، حدود دو ساعت تو ریکاوری بودم یه بار وقتی بی حس بودم اومدن شکممو ماساژ دادن فکرمیکردم همین یه باره ولی زکی🤣 دوبار دیگه هم وقتی داشتم از ریکاوری میومدم بیرون و بی حسیم تقریبا رفته بود ماساژ دادن که یه دور رفتم اون دنیا و برگشتم
موقع خروج از ریکاوری اومدن فشارمو چک کردن گفتن خیلی پایینه برش گردونید تو ریکاوری به پرستاره گفتم خانوم ماساژم دادید فشارم اومد پایین ولم کنید برم تروخدا حالم خوبه گفت نه مسئولیت داره و فلان، ولی بعد از یه ربع باز چک کردن فشارم یکم اومد بالا و راهی بخش شدم
بله و باز دوباره جا به جایی و این بار با درد جای بخیه
با کمک شوهرم و پرستار منو انداختن روی تخت بخش و سریع دکمه ی پمپ درد رو فشار دادم ولی تا اثر کنه دیگه دردامو کشیده بودم و تف بهش😂
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۵

بردنم ریکاوری تو راه ریکاوری کلی عوق زدم و گفتم برام امپول تهوع زدن و خوب شدم…چشمتون روز بد نبینه تو ریکاوری چنان لرزی گرفتم ک تمام تنم میلرزد و منقبض بود یکم ک اینجوری موندم پرستار گفت اگر خیلی اذیتی بگم برای لرزت امپول بزنن منم گفتم اره اذیتم بگو بیان بزنن…امپولو ک زدن یکم منگ. شدم و سرگیجه گرفتم دیدم بچه رو اودم روبروم داشتن کاراشو میکردن اینم هی گریه میکرد بعد اورد گذاشتن رو سینه‌م سینمو گذاشت دهنش ولی هییییچی نیومد از سینم منم همش نگران گشنگیش بودم ی نیم ساعتی ک تو ریکاوری بودم اومدن منو بردن تو بخش .. دیدم مادرشوهرم و شوهرم منتظرمن اونجا…مامانم راهش دور بودو هنوز نرسیده بود منو جابجا کردن و خیلی درد داشت دیگه داشت سری‌م میرفت…بعدش اون لباس پلاستیکی یبار مصرفو دراوردن و ی لباس خوشگل تا زانو تنم کردن شلوارشو پام نکردن گفتن خودت اگه خواستی بپوش اخه جورابام تا بالای زانو بود ی هدبند خوشگلم داشت اون لباس ک اونم پوشیدن برام…یکی اومد گفت باید ببینم خونریزی و رحمت در چه حاله با دوتا انگشت نافم و کنارشو فشار داد ک دادم رفت هوا ولی دو ثانیه بود کلا…گز گز پاهام هی داشت بیشترمیشد و دردم هم باهاش بیشتر میشد…پمپ دردم رو هر ی ربع پنج ثانیه فشار میدادم
مامان اِلارا🎀 مامان اِلارا🎀 ۳ ماهگی