من انقدر حوصلم سر رفتههه
از فالورام بود😅به بهانه های مختلف بهم پیام میداد تا اینکه بعد یه مدت بهم پیشنهاد دوستی درحد یکی دوماه رو داد که همو بشناسیم ولی خب سر سه هفته به مامانش گفت و اومدن خواستگاری😅ازون امیرای بگیر هستن😂
مدیر یه بخشی از جایی بود که منم اونجا کار میکردم.مدیر کل بهش منو پیشنهاد میده اونم با سر قبول میکنه🤣
دوستم میخواست با دوست پسرش بره بیرون چون ماشین نداشتن شوهر من میاد و دوستم به من گفت بیا من تنها نباشم رفتن همانا دوست پسر دوستم به من معجون مشهدی داد گفت قوتو بخور
خوردن همانا سوت شدنو بستری شدن من همانا
خواستم از شوهرم خیر سرم انتقام بگیرم اسکلش کنم که چرا نگفت نخورم ولی شد شروع دوستی 7سال باهم زندگی کردیم سال 99 عقد کردیم دیگه
اینطوری شد که دهنم سرویس شد و همچنانم ادامه دارد 😂😂😂
واییییی عجب سوال خوبی😂
ب طور کاملا سنتی مامانامون سالها پیشش با هم همسایه بودن اون وقتا من ۳ ساله یا کمتر بودم همسرم ۱۲ سالش بود واسم تعریف میکنه میگه بچه بودی دستتو میگرفتم میرفتیم با مامانامون پارک بازی میکردیم..از همون بچگی مادر شوهرم به مامانم میگفته که دخترت عروس منهههه وبعد از ۱۳ سال که ما از اونجا رفته بودیم خیلی اتفاقی همو دیدیم و دیگه شروع شد اما تا مراسمات یکسال و نیم طول کشید..
تو یه پاساژ کار میکردیم
بعد سه سال اومد خواستگاریم
من سرکار پرستاز بودیم ۱ سال استخدام شد ازواج کردیم
از فامیل پدریم بود ولی نه نزدیک اومدکامپیوترما درست کنه خراب بودبعدش اومدخاستگاری 🤣🤣
سلام من✋🏻
همسرم از آشناها بود، ن فامیل بودیم ن غریب،سال۹۴نامزدشدیم۹۶عروسی گرفتیم ۹۷خدا بهمون یه پسر داد🤗
پسر. خاله و دختر خاله بودیم😂
اون. دوسم داشت
تو چی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.