حال و روز خوشی ندارم
هنوز هم بعداز دو ماه زندگیم رو روال نیوفتاده
دلیلشم کولیک شدید پسرم هستش
ک باعث شده اروم و قرار نداشته باشه
هنوز نفهمیدم شیرینی بچه داری چجوری هستش
هنوز نتونستم بعد زایمان با شوهرم رابطه داشته باشیم
طعنه و کنایه و نظرات بقیه اذیتم میکنه
دوس دارم خودم ب کارای پسرم رسیدگی کنم و بقیه کمکم نکنن
نمیدونم چرا حس بدی بهم دست میده
احساس ناتوانی
احساس اینکه شاید بچم بقیه رو ببشتر از من دوس داشته باشه
حالم خوش نیست بچها
من زیادی هم سخت گرفتم اما دست خودم نیست نمیتونم
دلم تنهاییامو میخاد
همون روزا ک فقط خودم مهم بودم
خیلی سخته ، نتونستم هنوز خودمو وقف بدم با شرایط
از وقتی بخاطر گریه هاش بیضش باد کرده وحشتم از بچه داری بیشتر شده
من احساس میکنم مادر خوبی نیستم ک بتونم ارومش کنم
یطوری دیوانه شدم انگار
نمیتونم اتفاقات رو تو مغزم طبقه بندی کنم
انگار همه چیز برام بهم ریخته هست
من احتیاج دارم به روال عادی یه زندگی برگردم
اینا ناشکری نیست ، من بچمو با جونو دل میخوام

درد دل یه مادر خسته

۱۳ پاسخ

الهی عزیزدلم دقیقا میدونم چی میگی ما یکمم بخاطر زایمان حساس شدیم و خواهرانه میگم بخاطر ارامش خودت و اینکه این بهم ریختگی ذهنت همش بخاطر خستگیه از هرکس که باهاش صمیمی هستید و نزدیکتونه مادر مادرشوهر همسرت تو کارا خیلی کمک بگیر و اینو مطمئن باش بچت اولین نفری که می‌شناسه و دوسش داره و وابستش میشه خودتی تنها کسی که بعدها بتونه ارومش کنه و بهش آرامش بده خودتی اگه بتونی استراحت کنی خییییییلی حالت خوب میشه وقتی شروع کنه به خندیدن همه اینا یادت میره

عزیزم منم این روزارو داشتم
یکم بگذره بچت بازی کردن و خندیدنو یادبگیره همه ی این روزارو فراموش می‌کنی شوهرتم خنده هاشو ببینه بیشتر باهاش وقت میگذرونه تو هم استراحت می‌کنی یکم صبوری کن قسمت‌های شیرینشم شروع میشه به امید خدا❤️

تموم چیزایی ک گفتی کاملا حق داری
دقیقا ۹۹ درصد مامانایی ک زایمان میکنن این حسا رو دارن
ب خودت سخت نگیر حرفات درسته و حق داری عزیزم
آدم بعد مادر شدن دلش واسه خود قبلیش تنگ میشه ‌‌‌...
و این هیچ ربطی ب عشقی ک ب بچه و زندگی داریم نداره
عاشق بچه امون هستیم ولی خسته ایم از همه چی

عزیزم عجله نکن صبر کن همش طبیعیه اینا که گفتی همشو تجربه کردم.تجربه خودمو واست بگم وقتی بچه کولیک داره حتما مادرت یا اطرافیانت باید کمکت کنن.این اصلا اسمش ناتوانی نیست.کولیک اگه دست تنها باشی به افسردگی میرسی‌.اینقدر وقت هست که خودت تنهایی بتونی کاراتو بکنی پس فعلا از فرصت استفاده کن.
کولیک که تمام بشه بچه با اسباب بازی مثلا تشک بازی سرگرم میشه و تنهایی میتونی کاراتو انجام بدی

با خودت خلوت کن گریه کن خیلی گریه کن بزار خالی بشی راحت میشی تو خیلی هم مامان خوبی هستی که نگران پسرت هستی واسترسشو داری خدا پسر کوچولوت رو نگه داره برات

من ۴ماه شد هنوز ب روال عادی برنگشتیم واقعا بچه داری سخته هنوزم رابطه نداشتم بعد زایمان حتی قبلش ام تو بارداری از خستگی میلی ندارم فقط بیخیال باش

عزیزم یه چیزه بسیار طبیعیه برای هممون اتفاق افتاده استرس حاملگی زایمان زردی کولیک ریفلاکس ووو.... همه اینا باعث میشه آدم افسرده بشه خسته بشه منم تازه بعد ۳ ماه تونستم یکم تازه یکم خودمو وفق بدم شوهرم همش ازم گلایه داشت چرا بهم نمیرسی درکم نمیکرد البته حق داشت ولی منم ناتوان بودم خسته وآشفته ولی هیچ وقت ناامید نشو درست میشه بچتم هیچ کس رو بیشتر از خودت دوست نداره مطمئن باش تو حملش کردی ۹ ماه باصدای قلبت دوست شده بود الان بوی تنت بهترین آرامش رو بهش میده اینا همش طبیعیه تا بگذره طول میکشه ولی روزای قشنگم میاد نگران نباش تموم میشه این سختیا ومیشه خاطره من وقتی اینجوری میشدم با خودم فکر میکردم اون مادرایی که بچه هاشون تا مدتها بسترین چکار میکنن واقعا سخته حالا خدا رو شکر تو خونه ی خودتی بچه ات سالمه از این دکتر به اون دکتر سنو آزمایش اینا نداشتی خدا رو هزار مرتبه شکر اینا هم میگذره

ن عزیزم اینفکر نکن اگ مادر خوبی نبودی خدا بهت بچه نمیداد عزیزم
منم همینجوریم والا
من تو شهر غریبم
طبقه بالا مادرشوهرم زندگی می کنم
هر دفعه میاد میگ بچه شبیه پسره
بچه قشنگ نیست
چرا کلاه پوشوندی
یک روز برمیداره بچه رو می‌بره تو آفتاب
امروز گفت گردن بچه ببین قرمزه لباسشو عوض کن از لباسشع
برده بود حموم گریه میکرد رفتم گفتم جانم دخترم میگ بزار گریه کنه
هر روز مکافات داریم والا بقران

حق داری
من که دوتا دارم و مامانم کمکم هست بازم نمی‌رسم اعصابم بهم می‌ریزه که خونم انقد بهم ریختس. نمیتونم خونه تکونی کنم. منم امشب شوهرم داشت غر میزد که ۹ ماه که کلا رابطه نداشتیم الآنم که نمیشه باز با دوتا بچه. یکی نیس بگه بابااااا به ما زنا چه ربطی داره اخه؟ مگه‌ مثلا بچه بیدار میشه وسط رابطه تقصیر ما ماماناس که چشم و ابرو می‌آید واسه ما

عزیز دلم ربطی به مادر خوب و بد بودن نداره
ناراحتی نوزاد ها خیلی طبیعیه
کاری از دست ما برنمیاد جز شیر دادن و دارو دادن و خوابوندن و اینجور کارا که
قطعا هیجکس بیشتر از مادر ، بچه رو دوست نداره و بهترین کار ها رو براش میکنه
این حس و حال بعد زایمان و افسردگی و سختی هاش هم برای هممون هست
باید متاسفانه تحمل کنیم بگذره

وای عزیزم واقعا کولیک سخته دختر من ۱ روز مداوم‌گریه کرد نابود شدم

چقدر منی😌

با ماشین بگردونیدش
نرم افزار صدای سفید دانلود کن ببین با کدوم اروم میشه

سوال های مرتبط

مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۲ ماهگی
برای اولین بار میخام اینجا درد و دل کنم و بنویسم شاید آروم شدم🥲
خیلی خوشحالم بابت وجود پسرم تو زندگیم و هر روز خداروشکر میکنم که منو لایق مادرشدن دونسته🩵
اما از بعد زایمان کلا تبدیل به ادم جدیدی شدم دائما ی جام درد میکنه ی روز پام میگیره ی روز کمرم میگیره ی روز ب قدری مریض میشم و سرفه میکنم ک همه وجودم درد میکنه🥲
دیگه خونم مثل قبل تمیز نیست ،مثل قبل با شوهرم حرف نمیزنم و وقت نمیگذرونم،مثل قبل شاد نیسم،هر روز به یه بهانه ای گریه میکنم
هنوز نتونستم شرایط جدید رو بپذریم و این اذیتم میکنه
دائما استرس و اضطراب نگاه داری بچم رو دارم همش میگم وای شیر کم خوزد وای بالا اورد و ....
خبلی دلم میخواد ریلکس باشم چون میدونم من چه استرس داشته باشم چه نداشته باشم پسرم بزرگ میشه و همه این روزا میگذره
دلم میخواد همون ادم پرانرژی و شاد قبلی باشم🥲
تو این دو ماه و نیمی که از زایمانم گذشته ی سری مشکلات برام پیش اومده که مجبور شدم بزای بچه داری هی از مامانم کمک بگیرم .دلم میخاد همه کارامو خودم بکنم و از پس زندگی و بچه داری بربیام احساس میکنم مادر خوبی بزای بچم نیستم 😞
خلاصه سرتون رو درد نیارم گفتم اینجا با شماها درد ودل کنم چون بهتز درکم میکنید بخاطر اینکه همه زن هستیم و همه این روزهارو دازیم تجربه میکنیم...🥲