تجربه زایمان
چهار روز بیمارستان تحت مراقبت بودم سرم درمانی و روزی سه بار سونو هر شش ساعت نوار قلب و فشار هزارتا داستان آخر کیسه آب شد 4 سزارین اجباری شم
آماده کردنم برای سزارین سوند اصلا درد نداره وقتی وصل میشه سوزش داره احساس ادرار می‌کنی آمپول کمر هم. درد داره غیر قابل تحمل نیست
توی یک دقیقه پاها سنگین شد شلوارمو در آوردن همه را بتادین زدن تیغ زدن و متوجه میشدم ولی درد نداشت بچه من بخاطر نبود مایع کیسه آب کشیده شده بود بالا سمت قلب ،از درد قفسه سینه توی اتاق ی لحظه نالم رفت هوا ک دوباره مسکن خیلی قوی بود یا سر کننده از طریق انژوکت زدن درجا دردش رفت افتادن رو شکم زیر سینه ک کیسه بچه اومد پایین
آب دور بچم هیچی شده بود دو دور سر همین بند ناف پیچیده بود گردنش
بخیه کردن طولانی بود ک اصلا متوجه نشدم دوبار هم وقتی سر بودم افتادن شکمم فشار دادن بعد بردنم ریکاوری توی ریکاوری یکساعت بودم دل درد شدید داشتم موقع جا ب جایی هم درد داشتم تا پنج شش ساعت درد. شدید ک دوبار مورفین گرفتم چند بار شیاف زدم اولین پا شدن راه رفتن دست و پاهام و شکمم از درد میلرزید
الان دو روزه زایمان کردم هنوز موقع راه رفتن نشستن درد شدید دارم
من با زایمان پنج روز بستری بودم ب نظرم طبق چیزی ک دیدم بهترین زایمان طبیعی هست درسته چند ساعت درد داری ولی بعد سر پا میشی انگار ن انگار زایمان کردی ولی سزارین بخیه ها از داخل ب حدی درد داره ک نمیتونی بدون کمک ن راه بری ن بشینی

۶ پاسخ

اینو نگو اصلا اینطوری نیست بدن با بدن فرق دارع من طبیعی بودم ده روزه به حالت کمی عادی برگشتم اصلا هم نمیتونستم نه بیشنم نه پاشم فقط دراز کش تا به بچم شیر میدادم یا غذا میخوردن یا بلند میشدم خلاصه برای انجام هررررررر کار ریی آرزوی مردن میکردم خیلییییی هم وحشتناک بود هر کس فرق دارع من با طبیعی مردمو زنده شدم یا تازه اصلا و ابدا بچه نمیخوام یا قبل از اینکه باردار هم بشم میرم دنبال کار های سزارین اختیاری بعد دست ب کار میشم
واسه هر کس فرق داره واقعاً

عزیزمم کدوم بیمارستان بودید و راضی بودید؟؟

چقدر سخت بوده برات عزیزم ،آن شالله بهتر بشی
من ده روز پیش سزارین اورژانسی شدم ولی خداروشکر خیلی عمل خوبی بود و اذیت نشدم

34 هفته و 2 روز
ب نظرم ن طبیعی درد داره ن سزارین من حاضرم هزار بار دیگه این درد و بکشم با بچم بیام خونه ن اینکه الان ی تیکه از وجودم رو تخت بیمارستان باشع خدا برای هیچ مادری نیاره

خب بدن با بدن فرق داره.وصل کردن سوند برای من دردش در حد امپول زدن بود ولی سوزشش خیلی زیاد بود تا زمانی ک اسپاینال زدن.اصلا درد نداشت.حس خیلی خوبی ب ادم میده.دیگ سوزش سوندو حس نمیکنی.بلند شدن اول خیلی سخته.کلا راه رفتن بعد سزارین سخته.باید زیاد راه بری تا زودتر سرپا میشی.ولی وقتی میای خونه اون حمومی ک میری بهترین حمومه.خستگیت در میره.ولی خیلی زندگی ادم تغییر میکنه بعد زایمان

الهی🥺 اشکال نداره همش میگذره الهی ک خیرشو ببینی زیر سایتون سالم بغلش بگیری هربار نگاش کنی دردات فراموش بشن
کدوم بیمارستان بودید؟چند هفته زایمان شدی؟بچه ک دستگاه‌نرفت؟

سوال های مرتبط

مامان نورا❤️🤱 مامان نورا❤️🤱 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
مامانا من شنبه زایمان کردم صبح ساعت پنج و نیم راه افتادیم سمت بیمارستان و شیش و نیم اونجا بودیم
ب محض رسیدنم بهم لباس بیمارستان دادن و من لباسامو عوض کردم بعدم انژیوکت و سرم و آماده گذاشتن تا بعد برام وصل کنن و بعدشم برام سوند زدن ک اصلا درد چندانی نداشت فقط در حد ی سوزش قابل تحمل بود فقط اونو ک وصل میکنن همش حس میکنی داری ادرار میکنی بعداونم یکم اومدن صدای قلب بچمو گوش دادن و ساعت هشت منو با ویلچر بردن سمت اتاق عمل،درد آمپول بیحسی هم قابل تحمل بود ب محض زدن امپول بیحسی حس کردم پاهام داره داغ میشه بعد از پایین جناغ سینه تا نوک پاهام سر شد بعد شکمم و پاهام بتادین زدن پرده جلومم و زدن و شروع
کردن بعد تقریبا بیست دقیقه صدای گریه جیگر گوشه‌مو‌شنیدم بعدشم اوردن دیدمش😍🥲بعد اون دیگ کم کم چشام گرم شد اصلا نمیدونم چجوری خوابم برد یهو چشامو باز کردم دیدم دارن میبرنم بخش
با ازبین رفتن بیحسی خیلی درد داشتم ولی شیاف گذاشتن و دردم کمترشد اولین قدم بعد سزارینم سخت بود فقط قبلش حتماااا ی چیز شیرین بخورین ک فشارتون نیفته من خیلی درد داشتم ولی بزور راه میرفتم اینم خلاصه تجربه من از سزارین کلا هر زایمانی چ طبیعی چ سزارین سختی خودشونو دارن ولی می‌ارزه ب مادرشدن🤍حالا امروز من مرخص شدم ولی دخترم زردی داره و بستریه ی چشم اشک ی چشم خون ک کی مرخصش میکنن دلم براش خیلی تنگشده🥲❤️
انشاالله همتون زایمان راحتی داشته باشین مامانای عزیز
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من تجربه ی خوبی از زایمان طبیعی نداشتم. اگر تصمیم قطعی دارید ک طبیعی زایمان کنید و ممکنه با خوندن متن من بترسید، پس بی خیال شید و ازش بگذرید.
۳۹ هفته ام تموم شده بود ک صبح ساعت پنج و نیم ، دیدم آب و خون ازم خارج میشه. البته کم کم.‌ زنگ زدم بیمارستان و گفتن ک برم برای بستری. ساعت هشت بستری شدم و آمپول فشار زدن. دردهام شروع شد. قرار بود ک من یک زایمان طبیعی بدون درد رو تجربه کنم! این قولی بود ک دکترم داده بود. تا ساعت ده درد کشیدم تقریبا پنج سانت بودم ک اپیدورال کردن.‌ از ده تا یک بی حس بودم و ده سانت شدم. دکترم دیرتر اومد. تقریبا ساعت یک بود ک اومد.‌ از ساعت یک به من بی حسی نزدن و اثر اپیدورال هم رفته بود.‌گفتن اگر بی حس کنیم نمیتونی زور بزنی. از ساعت یک ظهر دکتر و ماما و چند نفر دیگه بودن. ساعت دو بود و من دیگه توان زور زدن نداشتم. تمام بدنم درد میکرد. هر بار ک دردم شروع میشد به خودم میگفتم چرا فکر کردم اپیدوارال یعنی هیچ دردی متوجه نمیشیم.‌؟! دیگه ساعت دو شد و دکتر ناامید شد ک من بتونم با زور زدن بچمو به دنیا بیارم.‌ شنیدم ک دکتر گفت دستگاه رو بیارید، کاپو وصل کنید و ....
دو نفر از تختم رفتن بالا و اقتادن روی شکمم. از طرفی دستگاه وکیوم وصل کردن و از طرفی هم شکممو فشار میدادن. فشااااار، جوری ک حس میکردم تمام محتویات شکمم داره از پهلوهام میزنه بیرون.‌ وسطاش مشکل قلبی پیدا کردم و متخصص قلب آوردن. با اینکه من اصلا مشکل قلبی نداشتم. اونم دارو داد و ادامه ی فشارها!!!
ساعت سه بود ک بچم به دنیا اومد، گریه نکرد! متخصص اطفال آوردن.‌ بهش اکسیژن وصل کردن، و پنج دقیقه ی بعد گریه کرد! حالم اصلا خوب نبود، تمام اتاق زایمان پر بود از خون.‌ در و دیوار!
مامان delsa مامان delsa ۱ ماهگی
قسمت چهارتجربه‌ی زایمان من:
تاایجای ماجرا همه چیز خوب بود حتی وقتی تو ماشین بودیم صندلی عقب دارم کشیده بودم و سرم رو پای همسرم بود و داشتم با گوشی استوری می‌گرفتم واسه دختر خاله ها .
رسیدیم بیمارستان و سریع منو بستری کردن قسمت زایشگاه و بادکترم تماس گرفتن .هنوز درد نداشتم دهانه رحمم ۲سانت باز بود ولی کیسه ابم پاره شده بود و ضربان قلب بچه خوب بود حتی فرم قرار گیریش برای زایمان طبیعی و انقباض های نام منظم.بهم تمرین دادن .ساعت ۳صبح یک دفعه دردام شروع شد تمرین هارو قوی تر میکردن ولی من فقط زور ب دلم میومد و آب کیسه ابم درحال تخلیه شدن بود ساعت ۶صب دهانه رحمم فول شده بود و ک ماما بادکترتماس گرفته بود مثل اینکه یک مشکلی برای بچه پیش اومده بودولی ب من چیزی نمیگفتن ،من درد داشتم بااینکه تحمل درد بالایی دارم ولی دیگه ب لرزیدن افتاده بودم از شدت درد بهم مسکن زدن ولی انگار نه انگار فقط داد میزدم و میگفتم تمومش کنید دیگه نمیتونم تحمل کنم
مامان دایان مامان دایان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت یک
من چهل هفته و پنج روز بودم دو هفته پشت سر هم میرفتم بیمارستان میگف بستری نمیکنم وقتت نشده ی ماما همراه داشتم باهاش مشورت کردم گف بیا من زایشکاه بستریت میکنم رفتم بستری شدم چهل هفته و پنج روز دهانه رحمم از ی سانتم حتی کمتر بود ساعت حدودن شیش عصر بستری شدم تز همون اول nst بهم وصل شد با چندتا امپول اومدن معاینه کردن گفتن ی ساعت دیگه کیسه ابتو میزنیم ک روند زایمان زودتر بشه
ی ساعت بعد اومدن کیسه ابمو زدن و نگم چقددددر چقدررر بد بود و وحشتناک درد داشت از وقتی کیسه ابمو زدن دردای شدید شدید منم شروع شد جوری ک میگم هزار بار برگردم عقب اون دردو نمیتونم تحمل کنم و حتی بهش فکر کنم دو ساعت من درد کشیدم ک یهو دیدم کل پرستارا و دکترا ریختن سرم ک ضربان قلب بچه اصلا خوب نیس و مدفوع کرده اورژانسی خیلی سریع رفتم سزارین و میگم هزار بار برگردم عقب حاضر نیستم طبیعی زایمان کنم و میگم اصلا حرف بیمارستانو گوش ندین و صبر نکین من واقعن خدا به خودمو بچم رحم کرد
مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ ماهگی
مامان آنیسا مامان آنیسا ۲ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم
مامان پری ماه💜
نیل ماه 🩷 مامان پری ماه💜 نیل ماه 🩷 ۲ ماهگی
سلام دخترا
منم دیروز زایدم
۳۹ هفته بودم
زایمان دوم بودم و طبیعی
زایمان اولم با امپول فشار بود زایمان دومم دردام خودش شروع شد الحمدلله ب امپول اینا نرسید
دو سه روز درد داشتم خورده خورده بود میگرف ول میکرد
شب اخر ی کمپوت اناناس خوردمو ی گل گاوزبون
ساعت ۲ شب دردام منظم شد ۶/۵ رفتم بیمارستان
گفت دوسانتی
دیگه باهمون معاینه ها ک میکردن تند تند باز میشدم
تا اومدن بستری کنن و اینا ۸ رفتم زایشگاه
۱۰/۵ بچه دنیا اومد
کلا بارداریم پیاده روی و ورزش خیلییییییی کردم
این اخریا روزی سه تا نیم ساعت ورزش میکردم
دردای زایمان قابل تحمل بود یک ساعت اخر ک کیسه آبمو پاره کرد دیگه امونمو برید نه سانت شدم ب سرعت کلا از وقتی بردنم اتاق زایمان خابوندنم رو تخت ان اس تی وصل کردن نذاشتن از تخت بیام پایین اولش با تنفس قابل تحمل بود دردا ولی بعد ک کیسه آبو زد دردا زیاد شد دیگه فشار و زور میومد و جیغ میزدم ناخودآگاه
زور میومد تو واژنم میخاس بیاد بیرون میگف زور نزن تا دکترت برسه دکتره ک رسید کلا با اومدن بچه و بخیه و اینا ک زد ی رب بالا سرم بود
بخیه هم سه چهار تا گفت خوردی ۳۳۰۰ وزن بچه
من بلد نبودم زور بدم اگه دو تا زور خوب داده بودم بخیم نمیخوردم اون لحظه انقد فشار زیاد بود و درد داشتم و زور میومد ب واژنم نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم
میگن زایمان دوم راحت تره درست میگن
من زایمان اولم خیلی طولانی بود ۱۸ ساعت درد کشیدم
این یکی دردام تو چند روز بود ولی قابل تحمل بود مث درد پریود سی ثانیه میگرف نامنظم بود
فقط و فقط ورزشایی ک کردمو پیاده روی ها ب دادم رسید حتما با آمادگی کامل برید برا زایمان طبیعی
انشالا ب دردتون بخوره