تجربه زایمان
قسمت دوم:

با دنیایی ناراحتی برگشتم خونه و دعا دعا میکردم حداقل همون دکتر بی وجدان خودم نزنه زیر حرفش بابت سزارین اختیاری!دوباره دست از پا درازتر برگشتم پیش خودش،گفت یه روز درمیون nst میای میدی و هفتگی سونوگرافی تا ۳۶ هفته حداقل باید بچه رو نگه داریم با ضرب و زور،روزی چندتا سرم زدم،چقدر آب آبمیوه دلستر،وزنم تا ۳۶ هفته از ۶۵ کیلو رسید به ۸۸ از بس که مایعات خوردم!دو بار آمنیوشور دادم و منفی بود،بدون هیچ سوراخ و نشتی همینجوری آب کمتر میشد که بیشتر نمی‌شد.
توی سونوگرافی ۳۵ هفتگی بود که خوش و خوشحال رفتم با خیال اینکه حتما الان بیشتر شده آب دور جنین با این همه اقدامات
اما همین که بهم گفتن در عرض یک هفته‌ از ۸ رسیده به ۵ و بدو سریع خودتو برسون بیمارستان....
پنجشنبه بود و مطب ها همه تعطیل،هرچقدر با همه شماره هایی که داشتیم به دکترم زنگ زدیم پیام دادیم التماس کردیم که چیکار کنم الان چی میشه جواب نداد که نداد،رفتیم اولین بیمارستان نزدیک،گفتن باید برید بیمارستان اکبرآبادی
تا حالا اسمش رو نشنیده بودم
گفتم میتونم برم بیمارستان خصوصی که دکتر خودم هست؟میخوام اگه خواستن بچه رو دنیا بیارن سزارین بیارن.
بهم گفتن که اکبرآبادی درسته دولتی و قدیمی و داغونه!اما تجهیزترین بیمارستان از نظر امکانات nicu برای نوزاداست و نوزاد های زودرس که به دستگاه احتیاج پیدا میکنن بهترین شرایط رو داره و در نهایت هر بیمارستانی هم بری اگه بچه مدت زیادی لازم باشه تو دستگاه بمونه آخرش مجبور میشی با آمبولانس بیاری اکبرآبادی که خطرات خودشو داره و ممکنه نپذیرن،جا نداشته باشن و هزار چیز دیگه.

تصویر
۲ پاسخ

ادامه شو بزار منتظریم عزیزم

خب ادامشوووو بگو🥲🥲🥲چیشذ اخررر

سوال های مرتبط

مامان نلای مامان🎀🧸 مامان نلای مامان🎀🧸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قسمت سوم:





من اولش هم تسلیم نشدم،با بالغ بر ۱۰ نفر مشورت کردم،هر ماما و پزشکی از دوستای خودم و خونواده تو شهرهای دیگه می‌شناختم تحقیق کردم و همه متحد بود نظراتشون و گفتن حتما برو اکبرآبادی
شاید حالا لازم نبود به این سرعت زایمان کنی.
ما رفتیم و از نگاه اول وحشت افتاد توی دل من!بیمارستان رو که دیدم گفتم اینجا دیگه کجاست؟چرا شبیه کشتارگاهه!
از اونجایی که بیمارستان تخصصی زنان زایمان بود،ورود هر همراه و هر آقایی ممنوع بود و وسط حیاط یه چادر با هیتر گذاشته بودن و همراها مثل فرودگاه و ترمینال رو نیمکت های حیاط خوابیده بودن!
تو اون بیمارستان جز نوزاد و زن زائو هیچ بیمار دیگه ای نبود و این اولین بار بود همچین چیزی میدیدم!

همین که رسیدیم و گفتن همه چیز و تحویل شوهرت بده،لباس زیر هم نمیتونی بیاری،گوشی هم ممنوعه!تا یه nst ازت میگیریم زنگ بزن بیان وسایلت رو تحویل بگیرن و با لباسی که ما میدیم تنها چیزیه که میتونی با خودت ببری زایشگاه.

کلی خواهش کردم و اشک ریختم که زایشگاه چرا؟!گفتن قانونه!
یه آمنیوشور دیگه ازم گرفتن و بازم منفی بود.گفتن می‌فرستیم سونوگرافی خودمون،اگه تونم تایید کرد که آب ۵ شده،ختم بارداری میدیم اما سونوگرافی بیمارستان گفت حدودا ۶ هست آب بچه و گفتن خب لازم نیست بری زایشگاه،فعلا میری بخش مادران پر خطر بستری میشی،وسایلت هم نمیخواد تحویل بدی،برو اونجا بمون هر روز تحت نظر باشی تا هرموقع رسید به زیر ۵ سریع ختم بارداری میدیم و این آغاز یک هفته‌ بستری من توی بخش مادران پر خطر بیمارستان اکبرآبادی بود که چه خاطرات جالبی رو هم برام رقم زد و چه دوستای خوبی پیدا کردم!
مامان نلای مامان🎀🧸 مامان نلای مامان🎀🧸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان

قسمت اول:
😫


از هفته ۳۳ یهویی بدون هیچ دلیلی،آب دور جنین از ۱۳ که نرمال بود رسید به ۱۰.دکتر سونوگرافی گفت کمه اما دکتر زنان بی سواد و بی شخصیتم که قطع به یقین بعد از طی شدن دوران نقاحتم با قانون باهاش طرف خواهم شد،گفت نه کم نیست!
هفته ۳۴ حین معاینه هفتگی دکترم گفت همه نوارت انقباض زایمانی نشون میده و بستریم کرد،اونجا برام آمپول ریه زدن و هر روز چند بار nst گرفتن، همون موقع فهمیدن آب دور جنین تو چند روز رسیده به ۸.
دکتر بی وجدانم توی چند روزی که بستری بودم حتی یک بار هم نیومد منو ویزیت کنه و وقتی از پرسنل پرسیدم،گفتن وقتی بهش گفتیم بیمارت مدام میپرسه دکتر چرا نمیاد گفته همینه که هست!اگه دوست نداره دکترش رو عوض کنه!
خب مشکلی نبود از خدامم بود عوض کنم،همون روز رضایت دادم ترخیص شم و از اونجا رفتم بیمارستان صارم که یه دکتر مناسب پیدا کنم
اما دنیا وقتی تو سرم خراب شد که دیدم اکثر دکترا و بیمارستانای خوب،پرونده برای بارداری بالای ۱۲ هفته باز نمیکنن و همونجا جوابم کردن و من ۳۴ هفته مونده بودم با اوضاعی که هیچ دکتری منو نمی‌پذیرفت و قصدم سزارین اختیاری بود که انتخاب دکتر رو سخت تر هم میکرد...
مامان نلای مامان🎀🧸 مامان نلای مامان🎀🧸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قسمت چهارم:

یک هفته‌ بستری بودم و هیچ داروی خاصی بهم ندادن،فقط هر روز ساعت ها نوار قلب بچه چک میشد و از صبح تا شب گاهی دو بار و گاهی سه بار سونوگرافی بیوفیزیکال می‌دادم تا حرکات و حال و هوای بچه کاملا چک بشه.
پزشکای اونجا شاید همه مهربون نبودن اما دکترهای ماه هم زیاد داشت مثل خانوم دکتر دریجانی فلوشیپ پریتانولوژی که هر روز چندین بار با حوصله همه مادرا رو سونوگرافی میکردن صبح ها با رزیدنت ها و بقیه اساتید ویزیتمون میکردن و جواب تک تک سوالاتمون رو با مهربونی میدادن،هرچقدر از بزرگواری و مهربونی دکتر دریجانی بگم کم گفتم.
اونجا چیزی تحت عنوان پرستار وجود نداشت همه یا ماما بودن یا متخصص زنان و هیچ ساعتی بخش بدون پزشک نبود،تمام شبانه روز خیالت راحت بود که اگه اتفاقی بیوفته حداقل ده ها دکتر متخصص زنان بالای سرت هستن،لیست پزشک های اکبرآبادی رو بزارم رزومه‌شون رو چک کنید میبینید که برخلاف بد بودن فضای بیمارستان و رایگان بودن خدماتش که باعث میشه هر کس و ناکسی بره اونجا زایمان کنه،چه پزشک های حاذق و مسئولیت پذیری اونجا کار میکنن.
روزی که وارد ۳۶ هفته شدم درخواست سونو دادن و اونجا بود که گفتن عه!همه اینا که تا الان آب دور جنین حساب میکردیم،کلش بند نافه تو سونو داپلر!و گفتن آبش ۴ شده و اوضاع خطرناکه...
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
همه خاطرات زایمان می‌نویسن من می‌خوام براتون خاطرات بارداری سخت رو بنویسم .
از اول بارداری که احتمال زایمان زودرس بهم دادن و استراحت که یک جور استرس کشیدیم با شوهرم . ماه هشتم بهم گفتن انقباض داری فقط باید شیاف استفاده کنی و بخاطر احتمال زایمان زودرس برو آمپول ریه بزن . ماه نهم اول گفتن بند ناف دور گردن بچه پیچیده با شوهرم هزار تا دکتر رفتیم تا فقط یه نفر سزارین قبول کنه بخاطر بند ناف و صد تا بیمارستان عوض کردیم هیچکدوم قبول نکردن .بعدش گفتن نوار قلب هاش خوب نیست و دو روز بیمارستان بستری بودم گفتن برو خونتون ولی از این در بری بیرون دیگه همه چی با خودته خودت مواظب خودت وبچت باش 😐 . بعدش که گفتن دفع پروتئین داری ولی بازم مواظب خودت باش . دیگه دیروز اندازه نصف استکان آب ازم ریخت ولی تست آمینوشور منفی بود بازم فرستادن خونه . یعنی اینقدر که من رفتم بیمارستان و اومدم خودم خجالت میکشم
از اونور شوهرم دیروز فکر کرده کیسه ابم ترکیده سریع رفته به زور یک هفته مرخصی گرفته و زنگ زده به مادر شوهرم که احتمالا منو بستری میکنن برای زایمان ، مادرشوهرمم رفته همه فامیلشو پر کرده
الان چقدر همه می‌شینن پشت سرم میخندن میگن حتما دختره دستشویی کرده به خودش و نفهمیده 😭 ولی بخدا ادرار نبود اصلا بی اختیار ریخت
هر دفعه میرم خونه مادر شوهرم میگه هنوز که داری آرین رو راه میبری دیگه از عالم و آدم خجالت میکشم انگار من همه رو مسخره خودم کردم از بس هرروز یک داستان جدید دارم و زایمان نمیکنم
مامان علی و علیسان💙 مامان علی و علیسان💙 ۲ ماهگی
🌹سزارین بیمارستان لاله، دکتر منیره اخلاق نجات،پارت یک 🌹

سلام دوستای گلم
من پارسال تیر ۱۴۰۲ بیمارستان گاندی سزارین انجام دادم که قیمتش با تمام وسایل ۲۰ میلیون شد با اتاق خصوصی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳ بیمارستان لاله سزارین دومم بود که با اتاق دو تخته تنگ و تاریک و قدیمی ۳۱ میلیون شد با تمام وسایل

اینو بگم گاندی بهترین بیمارستانی بود که قدم گذاشتم بهش
که متاسفانه بخاطر دکترم(که خیلی کارشون عالیه)مجبور شدم لاله سزارین انجام بدمو نرم گاندی)
ساعت ۶ صبح جمعه با همسرم رفتیم بیمارستان لاله(شهرک غرب)
هییییچ خبری از پرسنل نبود...
با اینکه هماهنگ شده رفتیم
نگهبان گفت جمعه ها پرسنل دیرتر میان😐
به همسرم گفتن خانمتو ببر طبقه دوم بخش زایمان با تامه دکتر بستریش کن تا پرسنل(صندوق و پذیرش بستری و ... )بیان!
رفتیم بخش زایمان
خیلی معمولی بود همه چی بقول مامانم میگفت اگر بیمارستان میلاد میرفتی همه چیز بهتر از اینجا بود که جز بهترین بیمارستانای ایران هست...
مامان آناهید 🩵🌈 مامان آناهید 🩵🌈 ۱ ماهگی
تجربه ی من از زایمان و روزهای بعدش :
۱. همین طور که میدونین آب دور جنین تو هفته های اخر کم شده بود و در نهایت توی سونوی آخرم رسید به ۴.۹ که دکترم دستور بستری داد و همون شب من بستری شدم بیمارستان نیکان اقدسیه تا آمپول ریه دریافت کنم و تحت نظر باشم تا فردا صبحش که برم برای زایمان .
۲.رفتم بلوک زایمان و ازم nst گرفتن که خوب بود ، بعدش دیگه بهم لباس دادن و با همسرم خداحافظی کردم و بستری شدم .
اونجا در کل رسیدگیشون خوب بود ، ولی مامایی که شیفتش به من افتاد فقط دستگاه nst رو به من وصل کرد و رفت خوابید(وسط شبم یه مامای دیگه دستگاهو برداشت برد واسه یکی دیگه) تا فردا ۶ صبح که مامای من باید به سرپرستشون ریپورت میداد و جلوی چشم من به دروغ گفت دیشب تا صبح قلب جنین رو مانیتور کردم و تحت نظر بود 🙄
۳.مورد بعدی که سرش فقط خدا به من و بچم رحم کرد ، تشخیص اشتباه سونوگرافی بود .
سونوگرافی نیکان فردا صبحش به اشتباه آب دور بچه رو بیشتر تشخیص داد و گفت آب دورش بیشتر شده عددش شده ۷ 🤷🏻‍♀️
دکترم وقتی نتیجه سونو رو دید گفت خب پس فرصت هست و یک شب دیگه بستری بمونم دوز بعدی آمپول ریه رو دریافت کنم و فردا برم برای سزارین .
۴. بعد از سونو منم بعد از ۱۲ ساعت ناشتایی بالاخره بهم اجازه دادن ناهار بخورم . هنوز ۲ ساعت نگذشته بود از ناهارم که nst دادم و دیدن ضربان قلب دخترم به طرز عجیبی بالا رفته ، همونجا زنگ زدن دکترم و قرار شد اورژانسی سزارین بشم . تو این فرصت منم تماس گرفتم به همسرم اطلاع دادم که بیاد بیمارستان ...
مامان دل‌ربا👧🏻 مامان دل‌ربا👧🏻 ۳ ماهگی
پارت هشتم تجربه زایمان
شاید فکر کنید که یک دکتر هیچوقت هیچوقت همچین کاری با بیمارش نمیکنه
بخصوص بیماری که می‌خواد یک نعمت الهی رو به دنیا بیاره اما این اتفاق رو من دیدم با دو چشم خودم دیدم
توی شهر ما بهترین سونوگراف یک آقا هستن که خیلی بداخلاق و جدی هستن و خواهرم که پیششون رفته بود میگفت احساس می‌کنم استاندارد نیست و …
به همین خاطر من تمام سونوگرافی‌ها از صفر که همون تشکیل قلب بود تا آخرین سونو که ۳۶ هفته سونو رشد بود رفتم پیش یک سونوگراف خانم که کارشون خوب بود
توی سونوی ۳۶ هفته همونطور که تو تاپیک های چند هفته قبل گفتم دکتر به من گفت نحوه قرارگیری جنین عرضی هست و دو دور بند ناف دور گردن جنین و سر جنین هم چهار هفته جلوتر از سنش هست
وقتی که دو تا دکترم که یکی توی شهر خودمون بود و یکی شیراز این جریان رو فهمیدن گفتن امکانش هست که سونوگراف اشتباه کرده باشه پس ده روز دیگه میری پیش یک سونوگراف خیلی خوب و مجدد تکرار می‌کنی
من بخاطر اصرارهای مامانم با کلی نارضایتی رفتم سونوگرافی همون آقا
این آقای دکتر که خدا رو نمیشناخت و فکر نمی‌کرد خدا چقدر بزرگه وقتی فهمید که من سونوهای اصلی و همه سونوها رو پیش خانم … رفتم به من گفت خانم بچت سفالیک شده بند ناف دورگردنش نمیبینم و همه چیز اکی هست وزنش هم ۳۲۵۰
خلاصه طوری نشون داد که بچه من مشکلی نداره
من با تعجب گفتم یعنی چی دکتر یعنی میگید دو تا بند ناف باز شده گفت اره طبیعیه باز شده باشه …
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان نلای مامان🎀🧸 مامان نلای مامان🎀🧸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قسمت پنجم:

اون روز چقدر گریه کردم زار زدم که توروخدا!من توان طبیعی ندارم!بزارید حداقل برم خصوصی سزارین کنم!گفتن دیگه مسئولیتش پای خودته از اینجا رضایت شخصی باید بدی بری،رفتی هر اتفاقی افتاد مقصر خودتی و بچه ات دستگاه بخواد باید وسط اوضاع چهارشنبه سوری با آمبولانس بیاری و چون اینجا دنیا نیومده،برات تعرفه آزاد رد میشه شبی ۱۲ تومن😐گفتن اینجا هم میتونی سزارین شی اما ۳۰ تومن میشه،گفتم اشکال نداره قبول میکنم اما به این راحتی نبود!سزارین اختیاری هم علاوه بر ۳۰ هزینه عمل،کل هزینه ها رو خصوصی میکرد!هزینه هر شبی که بستری بودم با تعرفه آزاد خدا میلیون درمیومد،روزی سه تا سونو،ده بار nst!یک هفته‌ بستری ۶۰-۷۰ تومن درمیاورد،به علاوه ۳۰ هزینه عمل و اگه بچه هم دستگاه میخواست شبی ۱۲،واقعا از توانم خارج بود و بعید میدونم آدمای زیادی باشن که بتونن همچین ریسکی رو بپذیرن!نه راه پس داشتم نه راه پیش و با اشک و آه و لرز راهی زایشگاه شدم،منی که تو کابوس هم نمیدیدم طبیعی زایمان کنم...