تجربه ی من از زایمان و روزهای بعدش :
۱. همین طور که میدونین آب دور جنین تو هفته های اخر کم شده بود و در نهایت توی سونوی آخرم رسید به ۴.۹ که دکترم دستور بستری داد و همون شب من بستری شدم بیمارستان نیکان اقدسیه تا آمپول ریه دریافت کنم و تحت نظر باشم تا فردا صبحش که برم برای زایمان .
۲.رفتم بلوک زایمان و ازم nst گرفتن که خوب بود ، بعدش دیگه بهم لباس دادن و با همسرم خداحافظی کردم و بستری شدم .
اونجا در کل رسیدگیشون خوب بود ، ولی مامایی که شیفتش به من افتاد فقط دستگاه nst رو به من وصل کرد و رفت خوابید(وسط شبم یه مامای دیگه دستگاهو برداشت برد واسه یکی دیگه) تا فردا ۶ صبح که مامای من باید به سرپرستشون ریپورت میداد و جلوی چشم من به دروغ گفت دیشب تا صبح قلب جنین رو مانیتور کردم و تحت نظر بود 🙄
۳.مورد بعدی که سرش فقط خدا به من و بچم رحم کرد ، تشخیص اشتباه سونوگرافی بود .
سونوگرافی نیکان فردا صبحش به اشتباه آب دور بچه رو بیشتر تشخیص داد و گفت آب دورش بیشتر شده عددش شده ۷ 🤷🏻‍♀️
دکترم وقتی نتیجه سونو رو دید گفت خب پس فرصت هست و یک شب دیگه بستری بمونم دوز بعدی آمپول ریه رو دریافت کنم و فردا برم برای سزارین .
۴. بعد از سونو منم بعد از ۱۲ ساعت ناشتایی بالاخره بهم اجازه دادن ناهار بخورم . هنوز ۲ ساعت نگذشته بود از ناهارم که nst دادم و دیدن ضربان قلب دخترم به طرز عجیبی بالا رفته ، همونجا زنگ زدن دکترم و قرار شد اورژانسی سزارین بشم . تو این فرصت منم تماس گرفتم به همسرم اطلاع دادم که بیاد بیمارستان ...

تصویر
۹ پاسخ

حضور همسر خیلی مهمه 🥲

لعنت به پرستاریی که مسئولیت پذیر نیستن🥺

عزیزم میشه منو راهنمایی کنی
منم دچار این مشکل شدم هی آب دور بچه کم زیاد میشه سرم میزنم بالا می‌ره بعد یک هفته دوباره میاد پایین
هر چند روز شما سنو می‌رفتید ؟
و هر چند روز ان اس تی انجام میدادید ؟
آب دور بچه کم شده بود حرکت داشت ؟

متاسفانه مامای شیفت شبش افتضاح بود برای منم خانوم مقانلو بود برای منم ان اس تیم خوب نبود ولی بستریم نکردن به اصرار دکترم بستریم کردن یه شب فکر کن میگفتم بابا بچم نرمال نیست شب حرکات بچم بیشتره میگفت نه حرکاتش خوبه
بعدشم تو زن باردار فشار خیلی مهم برام اصلا فشار رو چک نکرد بعدم اعتراض کردیم گفت وظیفه ی من نبود فشارتو چک کنم باید دکتر چک میکرد تو دلم گفتم بابا تو شرح حال منو نوشتی اون موقع میتونستی که دیگه گفتم روز زایمانم ول کن شانس بد من روز زایمانم اون ماما بود بازم😂خداروشکر خودم مامای خصوصی داشتم

بازم شکر خدا الان پیشته

چرا اینایی که nst میگیرن کلا مشکل دارن منم اورژانسی رفتم پرستاری که nst گرفت ازم یجوری رفتار میکرد انگار گناه کبیره کردم

چند هفته بودی؟
برا من دوز دوم امپول ریه رو نزدن، چون قندم رفت بالا

سلام عزیزم خوب بعدش چی شد؟؟

ای داد😮‍💨
منم اب جنینم کم شده بستری بودم، فعلا ترخیصم ولی هرروز میرم سرم میزنم و ان اس تی میدم
دکترم گفت سونوی بعدی رو برو جای دیگه شاید دستگاه بیمارستان خطا میده

منم نیکان غرب میرم😮‍💨

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۳ ماهگی
خاطره زایمان سزارین
۱۲ روز بعد وقت سزارین داشتم و اون روز آخرین ویزیت من در مطب دکترم بود. دکترم ازم پرسید حرکت جنین چطوره گفتم از دیشب خیلی مثل قبل نبوده ،شب قبلش یلدا بود و مهمونی بودیم یه لحظه با خودم فکر نکردم شاید دورم شلوغ بوده حواسم کمتر به حرکت‌هاش بوده. دکترم که آشنا هم هست تا این جمله رو شنید سریع سونوم کرد و از شانس من که صبحونه شیرینی هم نخورده بودم بچه خواب بود و کم حرکت. گفت برو nst طبقه اول ، رفتم اونجا هم بچه خواب بود و حرکت خاصی مشاهده نشد هم زمان فرستادمم آزمایش دفع پروتئین ادرار و گفت نهار بخور برگرد سونوت کنم ، نشستم پایین ساختمون از اسنپ یه ساندویچ همبر سفارش دادم که بخورم ولی همون موقع منشی دکترم زنگ زد گفت بیا بالا برگشتم تو مطب دوباره سونوم کرد گفت تماس گرفتم بیمارستان تا ۲ خودت رو برسون تا امروز سزارینت کنم ! منم گشنه ناراحت پراز بغض با مامانم حرکت کردیم به سمت بیمارستان تو راه ۴ تا لقمه از ساندویچم رو به زور قورت دادم و گریه و گریه و بغض وقتی رسیدیم شوهرمم رسید کارهای بستری رو انجام دادیم گفتن قبلش یه nst دیگه اتاق اورژانس بده، رفتم nst جنین بیدار شده بود و حرکت هاش عالی بود !!! جوابش رو برای دکترم فرستادن دکترم گفت خب مشکلی نیست ظاهرا ولی حالا چون کارهای بستری رو کردی فردا سزارینت میکنم!از ۷ صبح که بیرون بودم ۸ شب خسته و افسرده رسیدم خونه دوش گرفتم ساک ها رو چک نهایی کردیم . بهم گفته بودن تا صبح حواست به حرکت هاش باشه خلاصه تا صبح هم بیدار بودم . برای عمل ۳ بعد ازظهر وقتم داده بودن روز مادر. ساعت ۱۲ راه افتادیم به سمت بیمارستان....ادامه در قسمت دوم
مامان محمدمهدی جان🤍 مامان محمدمهدی جان🤍 ۱ ماهگی
#تجربیات زایمان پارت۲
من بستری شدم توی خود زایشگاه چون شهر ما بیمارستان خصوصی نداره و من به اجبار توی بیمارستان دولتی رفتم.
تا صبح تحت نظر بودم و کلا نوار قلب و نوار درد بهم وصل بود.دکتری ک اونشب شیفت بود اومد و وقتی نوار درد و دید گفت کاملا دردهات تشدید شده (البته اینو بگم من چون سرم و دارو گرفتم خودم احساس درد زیادی نمیکردم ولی خب توی دستگاه دردهای زیادی نشون میداد) بعد هم گفت چون هفتت کمه باید امپول ریه بگیری و همون شب من اولین دوز امپول رو ساعت ۲ گرفتم و گفت اگه بتونی تحمل کنی ک حدود ۸ساعت از امپولت بگذره که تاثیرشو بزاره صبح عملت میکنم.
فردا صبح شد و خداروشکر با همون داروها من درد هام کنترل شد و خیلی خیلی کم شد.شب دوم هم منو نگه داشتن و دوز دوم امپول ریه رو هم گرفتم.روز سوم درد هام خیلی کمتر شده بود به حدی که دکترم گفت میتونم مرخصت کنم و استراحت مطلق شی تا یه هفته دیگه.چون از اول نظر دکترم این بود ک تا اونجایی که میشه بچه رو نگه دارن تو شکمم
مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد
مامان مَهبُد🧿💙 مامان مَهبُد🧿💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین بیمارستان بهبود
پارت ۱
بنده و پسری در شکم ساعت ۱۲ شب نهم بهمن با برگه بستری رفتیم بیمارستان بستری شدیم
اولش که لباس دادن و nst گرفتن و همه چی رو ثبت کردن یه سرمم وصل کردن بعد سوار بر ویلچر راهی بخش زایمان شدیم تا صبح هر دو ساعت یه بار nst میگرفتن و فشار چک میکردن
من اتاق خصوصی رزرو کرده بودم ولی قرار بود فردا که خالی شد بهمون تحویل بدن واسه همین شب قبل عمل رفتم بخش معمولی
تخت بغلی من یه خانومه بود که به خاطر فشار بالا بستری بود صبح قبل من اومدن بردنش موقع سوند گذاشتن انقدر جیغ ویغ کرد که من یه دور اونجا سکته کردم بعدم که آوردنش همش ناله میکرد گریه میکرد جیغ میزد دیگه اصلا رنگ و روی من پرید مامانم و مادرشوهرمم رفتن با پرستارا دعوا که چرا اینو اوردین نشونش دادین دختر ما میترسه
تو همون حین که تنها بودم یه خانوم پرستاره اومد پرده رو کشید تا من بفهمم چیکار داره گفت سوندت وصل کردم پاشو بریم
خلاصه که اصلا نفهمیدم و غول مرحله سوند رد کردم
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ۱
من۴۰ هفتم تمام شده بود قرار بود ۱۴ فروردین برم بیمارستان بشتری ضم با نامه بهداشت برای طبیعی ، اما روز سیزده به در با شوهرم یه دوری با ماشین زدیم فقط ، جایی نرفیم ، وقتی اومدیم از ۳ بعدظهر حس کردم شرتم داره خیش میشه محل ندادم و خوابیدم باز دوباره ۶و ۷ بعدظهر دیدم این خیسی ادامه داره و داره بیشتر میشه بازم زیاد نبود فکر کردم ترشح هست ، بی رنگ بود عین اب خلاصه ساعتای ۱۰ شب دیگ شک کردم گفتم نکنه کیسه اب باشه سهل انگاری نکنم ، ک رفتم بیمارستان میلاد تامبن اجتماعی و معاینه کرد و گفت پاره شده و بستری کرد ، به دکترم زنگ زد ، دکترم گفت تا ۶ صبح بستری باشه اگر درداش شروع نشد ۶ صبح امپول فشار بزنین ، منو تو زایشگاه تو اتاق ۲ تخت خوابی بستری کردن ، از شب تا صبحش بیدار بودم ک پرستار میگفت بخواب که فردا سرحال باشی برا زایمان ، اما حقیقتا از استرس و فکر و خیال خوابم نبرد ، همزمان با من تخت کناربم با پاره سدن کیسه اب بستری شده بود ، اون درداش همون شب شروع شد اما من نه
ادامه تاپیک بعد ....
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی من....
بعد توصیه های لازم توسط خانم دکتر و نوشتن نامه برای زایشگاه ، به من گفتن که برم خونه یک دوش آب گرم بگیرم که دردهامو منظم تر کنه ، عصاره گوشت بخورم که قوت داشته باشه برام و سبک هم باشه
دیگه تا انجام دادن این مراحل و رفتن به بیمارستان و شد ساعتهای ۱۲ شب و بعد از معاینه داخل بیمارستان توسط ماما ، با توجه به نامه ی پزشک بستری شدم
از همسرم و پدرم و مادرم خداحافظی کردم با چشمانی اشک آلود رفتم داخل زایشگاه (حال روحیم زیاد خوب نبود و بیشتر نگران حال پسرم بودم که خدایی نکرده اتفاقی برایش نیوفته)
خلاصه سرم بهم زدن و به دکترم اطلاع دادن که من بستری شدم ایشون هم گفتن با دز پایین فشار و درد رو شروع کنند

حدود ساعت یک شب بستری شدم و تا ساعت ۶ دردهام قابل تحمل بود (چون پریود های خیلی دردناکی داشتم میتونم حتی بگم اصلا به حد درد پریودیم نرسیده بود)
❌در مورد معاینه هم بگم که خدایی زیاد معاینه نکردن منو از اون ۵ ساعت اولیه ای که بستری بود دوبار معاینه شدم که زیاد اذیت کننده نبود باید خودت همکاری میکردی با ماما تا اذیت نشی
دیگه ساعت ۶ صبح شیفت ماما های زایشگاه تغییر کرد و یک خانوم اومد بالا سرم وضعیتم رو چک کرد و رفت به دکترم زنگ زد و با مشورت دکتر، یک آمپول موضعی فشار به پام زد و گفت می‌خوام معاینه ات کنم ببینم چند سانت شدی که موقع معاینه برام همه چی عادی بود که یهو گفت عه کیسه آب داری که .... و با گفتن همین یک جمله کیسه ی آبمو پاره کرد و خدایی میگم دردش خیلی بد بود🥺
(اما خب حالا که فکر میکنم میگم خدا خیرش بده اگر اینکار نمیکرد من روند زایمانم کند تر میشد و ضربان قلب جنین هم افت میکرد و میرفتم واس سز )
ادامه دارد
مامان عشق مامان عشق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (قسمت اول)
تاریخی که دکتر برای زایمان به من داده بود ۲۱ اسفند بود، نه قبلش و نه اون روز علائمی از زایمان نداشتم. هر روز پیاده روی و ورزش میکردم ولی خبری نبود.
روز دوشنبه در حالی که ۴۰ هفته و ۶ روز بودم، ترشح قهوه ای رنگ دیدم، یکبار صبح و یکبارم ظهر، به همین دلیل نگران شدم و رفتیم بیمارستان، دکتر معاینه کرد و همه چیز خداروشکر خوب بود ولی دهانه رحمم همچنان بسته بود‌‌. دکتر بهم گفت که بهتره اونشب بیمارستان بمونم تا تحت نظر باشم. در طول شب چند بار هم شرایط من و هم بچه رو چک کردن. فردا صبح دکتر بهم گفت اگه موافقم القا زایمان رو کم کم شروع کنن، بهش گفتم بهتر نیس که صبر کنیم تا چند روز دیگه شاید به طور طبیعی دردام شروع بشه، که گفت بعید میدونه البته میتونن صبر کنن ولی من باید بیمارستان میموندم تا تحت نظر باشم. راستش منم نمیخواستم ریسک کنم که یکوقت خدای نکرده شرایط بچه وخیم بشه و به حرف دکتر اعتماد کردم و با توکل به خدا القا زایمان رو صبح سه شنبه شروع کردند. روشی که استفاده کردن، یک وسیله ای که سرش بالون طور بود رو وارد واژن و رحم کردن و اونجا بازش کردن تا به صورت مکانیکی دهانه رحم باز بشه. یکساعت بعد از به کار گذاشتن بالون، انقباضات من شروع شد، شدتش از ۱۰، حدود ۷ بود، منظم بودن ولی طولانی نبودن‌‌. حدود ۶ ساعت این انقباضات رو داشتم ولی یکباره قطع شد،دکتر معاینه کرد و گفت که حدود سه سانت باز شدم و تا فردا منتظر میمونیم که ببینیم چطور پیش میره. تا فرداش من انقباضی نداشتم و وقتی دکتر معاینه کرد همون سه سانت بودم، دکتر بالون رو در آورد و قرص تجویز کرد که دردام شروع بشه، که هر دوساعت باید میخوردم، از صبح تا غروب ۵ باری قرص خوردم ولی بازم دردی نداشتم.
مامان نیلسا مامان نیلسا ۴ ماهگی
بلاخره منم بعد چند روز وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم
بیستوششم آذر رفتم سونوگرافی متوجه شدم آب دور جنین به ۵ رسید و دکتر سونوگرافیست وزن تقریبی که برای جنین زده بود ۲۵۰۰ با تخمین ۳۰۰ گرم بود
بهم گفت فورا برو پیش دکترت چون آب دور جنین کمه حتما باید بررسی شه
بعد اینکه جواب سونوگرافیو بردم پیش دکترم گفتش دوباره برو سونو از وضعیت جنین مطمئن شو بازم اگه آب دورش کم بود برو بستری شو همونجا رفتم سونو بازم آب دور جنین ۵ بود ولی اینسری وزنش ۲۲۰۰ بود که بهم گفتن وزنش خیلی کمه بهم نامه بستری دادن چون هفته بارداریم کم بود یا باید میرفتم بیمارستان امام علی آمل یا روحانی بابل بخاطر دستگاه Nicu
من اسرارم روی رفتن به امام علی بود ولی دکترم گفت چون شرایطتت سخته حتما برو روحانی
تا کارای بستریم تموم شه بالاخره ساعت ۱۰ شب زایشگاه بیمارستان روحانی بستری شدم بدون همراه و گوشی🥲
آزمایش خون و ادرار ازم گرفتم معاینه کردن که ببینن دهانه رحممم بازه یا کیسه آبم پارست یا نه وقتی دیدن وضعم اوکیه ساعت دوازده و نیم شب فرستادنم بخش که از شانسم رفتم اتاق ایزوله بخش
دو روز کامل سرم تراپی انجام دادم انواع مایعات خوردم آمپول بتامو زدم بعد دو روز رفتم سونوگرافی بیمارستان متوجه شدیم آب دور جنین اضافه نشد که هیچ به ۱ سانت رسیده بود
بیستوهشتم آذر با عجله بردنم زایشگاه برای ختم بارداری تست آمینوشور گرفتن منفی در اومد معاینه انجام دادن دهانه رحمم هیچی باز نبود دردم نداشتم یعنی بدترین وضعیتو برای ختم بارداری داشتم
اونروز فقط بهم سرم وصل کردن و تا فردا صبحش دیگه باهام کاری نداشتن
مامان آریا مامان آریا ۴ ماهگی
۲
توی ثامن که‌بودم مامانم و خواهرم راضیم کردن که بیا برو بنت الهدی طبیعی بیار ، در هر صورت نمیتونستم ثامن بستری شم. دوباره برگشتم بنت الهدی ساعت شده بود نزدیک ۴ و من از ساعت ۱۲ تو خیابون ازاین بیمارستان به اون بیمارستان.....
خلاصه دوباره لباس پوشیدم که بستری شم 😂 پرونده هارو پر کردم دوباره هزینه‌ها رو پرسیدم اخه فکرکردم اشتباه شنیدم ، چخبره ۱۰۰ تومن ، و بله همون ۱۰۰ م میشد
گفتم بستریم کنن میرم برای طبیعی 🥲
بستری شدم و رفتم تو زایشگاه اونجا اتاقا ۳ تخته بود. ان اس تی وصل کردن تا زنگ بزنن دکترم ببینن چیکارکنن باهام. از اونجایی که دکترم زیرمیزیش رو گرفته بود و اون ساعت مطب بود زنگ زد به زایشگاه گوشه رسوند که نگهش دارین تا شب خودم از مطب میام سزارین میکنم ، ولی عوضیا تا ۹ شب منو تو استرس زایمان طبیعی نگه داشتن
با یکی دیگه از مریضایی که بستری شده بود توی اتاق صحبت میکردم میگفتن تورو سزارین میکنن ، پشت تلفن شنیدم که دکترت به پرستاره گفت تا ۱۱ شب میخوام نگهش دارم بعد به بهانه ی این که ۱۲ ساعت از پاره شدن کیسه اب میگذره بتونم سزارین کنم! البته اینم‌ بگم همینطور داشت ازم‌ آب می‌رفت ، هر نیم ساعتی یکبار یهو اندازه نیم لیوان اب می‌رفت ازم ، همچی که توی زایشگاه بنت الهدی شکمم کوچیک شد
نمیدونم چرا بیمارستانا نمیخوان برای سزارین بیهوشت کنن ، ساعت ۶ شام رو‌ اوردن پرستار بهم گفت دکتر زنگنه گفته سوپ بخور فقط ( من از شب قبلش هیچی نخورده بودم و ناشتا بودم) سوپو که خوردم پرستاره کم‌کم گفت احتمال زیاد سزارین‌میشی! 😐 خب مسلمون چرا زودتر نگفتی ناشتا بمونم بتونم بیهوش شم!
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ ماهگی
سلام تجربه زایمان در بیمارستان عیسی ابن مریم من اول اسفند که وارد ماه نهم شدم به دکترم که میخوام طبیعی زایمان کنم دکترم چون آقا بود و طبیعی زایمان نمی‌گرفت من و معرفی کرد به ماما گلناز قسیمی که خیلی خیلی فوق العاده بود مثل یه خواهر مهربون و دلسوز کارش و انجام میده واسه معاینه رفتم مطبشون و واسه پیگیری های مداوم و ان اس تی میرفتم بیمارستان اونم مدام وضعیت من و به دکترم گزارش میداد چون دیابت بارداری داشتم خیلی هوامو داشت من ۲۵ اسفند صبح ساعت هشت نوبت معاینه داشتم که گفت بیا بیمارستان رفتم معاینه شدم همش بعد دو هفته با کلی پیاده روی و ورزش یک سانت شده بودم گفت یه ساعت دوباره برو پیاده روی کن بیا رفتم توی مسیر پیاده روی یه دفعه کیسه آبم پاره شد برگشتم بیمارستان ماما قسیمی بعد معاینه سریع من و بستری کردن و من و به اتاق ال در آر انتفال دادن از ساعت ۹ و نیم که بستری شدم تا ۹ شب من درد طبیعی کشیدم ولی بیشتر ۵ سانت نشده بودم ماما هم یه لحظه از کنارم دور نشد وقتی دید شرایطم داره حاد میشه با دکترم تماس گرفت اونم اومد بالا سرم و بعد از معاینه تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و سریع من و بردن اتاق عمل و سزارین شدم خلاصه بیمارستان خوبی بود اتاقاش دو تخته بودن توی بخش رسیدگیشون خوب بود اتاق خصوصی هم داشتن که شبی ۱۵۰۰ بود کل هزینه بیمارستان با هم با دو روز بستری ۱۸۰۰ با بیمه تامین شد .