تجربه زایمان من ۱
من۴۰ هفتم تمام شده بود قرار بود ۱۴ فروردین برم بیمارستان بشتری ضم با نامه بهداشت برای طبیعی ، اما روز سیزده به در با شوهرم یه دوری با ماشین زدیم فقط ، جایی نرفیم ، وقتی اومدیم از ۳ بعدظهر حس کردم شرتم داره خیش میشه محل ندادم و خوابیدم باز دوباره ۶و ۷ بعدظهر دیدم این خیسی ادامه داره و داره بیشتر میشه بازم زیاد نبود فکر کردم ترشح هست ، بی رنگ بود عین اب خلاصه ساعتای ۱۰ شب دیگ شک کردم گفتم نکنه کیسه اب باشه سهل انگاری نکنم ، ک رفتم بیمارستان میلاد تامبن اجتماعی و معاینه کرد و گفت پاره شده و بستری کرد ، به دکترم زنگ زد ، دکترم گفت تا ۶ صبح بستری باشه اگر درداش شروع نشد ۶ صبح امپول فشار بزنین ، منو تو زایشگاه تو اتاق ۲ تخت خوابی بستری کردن ، از شب تا صبحش بیدار بودم ک پرستار میگفت بخواب که فردا سرحال باشی برا زایمان ، اما حقیقتا از استرس و فکر و خیال خوابم نبرد ، همزمان با من تخت کناربم با پاره سدن کیسه اب بستری شده بود ، اون درداش همون شب شروع شد اما من نه
ادامه تاپیک بعد ....

۲ پاسخ

ادامش

واقعا به عنوان زنی ک سزارین کردمم به مامانایی ک طبیعی زایمان کردن میگم دمتون گرممم

سوال های مرتبط

مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۲
تحت بغلیم ک گفتم بچه دومش بود درداش شروع شده بود اما اپیدورال گرفته بود ، خوشحال بود ک ۵ سانت دکتر بیهوشی میاد اما هرچی زنگ ژد دکتر ببهوشی ظاهرا مسافرت یود و نیومد و طفلک تا اخر درداشو کشید و تا صبح زایمان کرد، حالا من این وسط بچه اولمم بود تا حالا این صحنه ها و دردا و ... رو ندیده بودم که دیگ هر لحظه با اون صدا ها و صحنه ها استرس و نگرانیم بیشتر میشد ، خلاصه ساعت ۶ صبح شد و اومدن تو سرم امپول فشار زدن و گفتن حق نداری ببشتر یا کمترش کنی ، منم دیگ منتظز بودم دردام شروع بشه ، ۳ ساعت گذشت و انگار نه انگار ، هی میومدن معاینه که منم ۱ سانت هم نبودم دردم نداشتم ، باز اومدن سرم فشار رو جریانش رو بیشتر کردن و گفتن الان دیگ شروع میشه منم که منتظر ، خلاصه تا ساعت ۱ بعدظهر منتظر بودم اما هیچ دردی شروع نشد ناهار اوردن منم پا شدم همشو خوردم که خوب سرحال باشم ک دیگ صد در صد عصر زایمان خواهم کرد ، حالا بماند که در این بین چندین نفر اومدن کنارم و بغل گوشم کلی درد کشیدن و در اخر زایمان کردن و رفتن منم هر لحظه با دیدن اون صحنه ها روحیه ام رو باخته بودم و به استرشم اضاف میشد ، دیگ خسته شده بودم همه زایمان کردن جز من از شب قبلش بستری بودم و همش معاینه ،
ساعتای ۲ بعدظهر شد که دکترم اومد و گفت الان ۲۴ ساعته کیشه ابت پاره شده منم گریه کردم و میگفتم منو ببرین اتاق عمل دکترم به حرف نکرد گفت یه امپول فشار دیگ تزریق کنن تو سرم ، بماند که این وسط از استرس و نگرانی و دیدن اون صحنه ها نفس تنگی شدید منو گرفت و ...
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۴ ماهگی
میخواستم برگردیم خونه صبح بیایم اما چون راه طولانی بود نداشتن گفتن امکان داره کیسه آب پاره بشه و خطرناکه دیگ‌ تو بخش زنان بستری شدم دیگ ۶ صبح دردام تایمش کمتر شد یعنی هر دو دقیقه می‌گرفت دیگ‌ رفتم گفتن سه سانتی و بستری شدم لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق زایشگاه سرم‌ زدن و آمپول که نمی‌دونم چی بود دردام هنوز همینطوری بود ولی واقعا نمی‌تونستم تحمل کنم و‌همش گریه میکردم ماما هم تا چهار سانت نمی‌شدم نمیومد ولی این سه سانت گیر کرد و تا ۱ بعدظهر طول کشید تو این تایم‌‌ کسی نبود و کسی هم پیشم نمیومد میگف وایستا تا چهار بشی و من مثل بچه ها رو تخت نشسته بودم و فقط گریه میکردم 🫠💔 بعد دوباره اومدن معاینه دیدن شدم چهار سانت و تو معاینه کیسه آب پاره شد و سلام بر دردی که مرگ بود فقط جیغ میزدم دیگ‌ زنگ زدن ماما اومد اینم بگم بچه ها من کلا از ۶ صبح ک‌ بستری شدم خونریزی داشتم همش همش تشک‌ زیرمو عوض میکردن بعد با پاهای خونی گریه زاری ماما منو برد زیر دوش آب گرم بعدش کمرمو ماساژ داد و چهار تا گل مغربی سوراخ کرد ریخت زیر زبونم دوباره معاینه کردن شدم ۸ سانت
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۳ ماهگی
سلام خانوما میخام تجربه زایمان زود رسمو واستون بگم ک توی ۳۳ هفته اتفاق افتاد☹️سوم خرداد با شوهرم و مادرم تا همدان رفتیم و برگشتیم شبش ک خابیدم صبح ساعت ۵ صبح حس کردم شلوارم داره خیس میشه منم ک بیخیال بودم فکر کردم ترشحه تا ساعت ۶ونیم یهو دیدم شدتش بیشتر شده پاشدم دیدم بله کلا خیس شدم کیسه ابم سوراخ شده بود فورا خودمو رسوندم بیمارستان فکر نمیکردم بستریم کنن منو گذاشتن توی اتاق زایشگاه طبیعی فقط امپول فشار واسم میزدن و معاینه میکردن و قرص میزاشتن داخل واژنم ک رحمم باز شه بچم طبیعی بیاد با اینکه اب دور بچم ۱۸ بود فورا ختم بارداری زدن بی وژدانا از ۴ خرداد ک من بستری بودم تا ۷ خرداد ساعت ۹ شب فقط واسه من امپول و قرص میزاشتن اما دهانه رحمم بیشتر از ۱ باز نمیشد تا اخرش خودشون ساعت ۹ شب ۷ خرداد کیسه ابمو پاره کردن فرستادن واسه اتاق عمل انقد منو اذیت کرده بودن توی اتاق عمل خونریزی کردم و یهو بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم توی ریکاوری بودم با چندتا پتو روم بود ک داشتم میلرزیدم دکتر ب خونوادم گفته بود از بس خونریزی کرده امیدی بهش نبوده یعنی خدا منو از اول پس داده بخدا☹️♥️بعدش ک پسرمم ۵ روز توی nicu بستری بود منم کلا بیمارستان بودم ک دو ساعت یکبار شیرش بدم ب لطف خدا هم پسرم مشکلی پیدا نکرد هم خودم♥️
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۲ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان هلوچی🍑 مامان هلوچی🍑 روزهای ابتدایی تولد
📌تجربه زایمان
36 هفته و 4 روز بودم دستشویی فرنگی میرفتم بعد با خودم فکر میکردم من ک خیلی دستشویی بهم فشار میاره زود بلند میشم میرم که نریزه. رو فرنگی از کجا بفهمم که کیسه ابه یا ادرار یه وقت کیسه ابم پاره نشه و متوجه نشم🥲😂
چند روزی بود که از این فکرا به سرم میزد نهم بود ساعت دوازده شب خونه مامانم اینا بودم رفتم دستشویی فهمیدم که ادرارم تموم شد ولی همینجوری باز ازم یه چیزی میومد تعجب کردم بی ادبیه ولی دست گرفتم زیرم ببینم چیه تو دستم اب دیدم حتی بو کردم متوجه شدم ادرار نیست دو سه بار مشتمو پر کردم تا مطمعن شم از دستشویی ک رفتم بیرون مامانمو از خواب بیدار کردم بهش گفتم مطمعنم ک آب دیدم گفت بشین اگه باز ازت اومد کیسه ابه چهار زانو نشستم یه دقیقه بعدش انگار یه پارچ
آب داغ ریختن رو پاهام بلند شدم گفتم اماده شیم بریم بیمارستان زنگ زدم شوهرم ک بیاد ساعت یک رسیدیم تو راه زنگ زدم دکترم پولو براش انتقال دادم و گفت که میام تو برو بیمارستان
ان اس تی گرفتن و دستکش دست کرد معاینه کنه گفتم من سزارینی ام گفت باشی من باید معاینه کنم وقتی کیسه اب پاره میشه بفهمم اگه دهانه رحم باز شده بعد دستشو نشون داد گفت مطمعنی کیسه ابت پاره شد دستش خونی نشد گفتم اره همون لحظه باز ازم اب اومد تخت خیس شد و بلند شدم ازم چکه میکرد بهم لباس داد بپوشم پوشه پزشکی رو بهش دادم چک کرد گفت برو ازمایش ادرار بده و برو رو تخت بخواب تا دکترت بیاد اون شب از استرس اینکه هر لحظه ممکنه دکتر بیاد و بریم اتاق عمل خوابم نبرد با سرم میرفتم دستشویی
احساس تو خالی بودن میکردم حس میکردم هیچی تو شکمم نیس معده ام خالی بود میسوخت وحشتناک میسوخت تا چهار و پنج صبح یه چرت ده دقیقه ای میزدم دوباره بلند میشدم.....
مامان جوجه💗 مامان جوجه💗 ۴ ماهگی
تجربه زایمان من
صبح روز جمعه تاریخ ۲۲ فروردین ساعت ۷ونیم صبح تو تخت خواب بودم حس کردم بدنم رطوبتش زیاد شده، همینکه خاستم از تخت بلند بشم دیدم بله کیسه ابم پاره شده ، شوهرمو و مادرمو از خواب بلند کردم و فورا بعد از یه دوش کوتاه خودمونو رسوندیم بیمارستان،اونجا فورا لباس بیمارستانی کردم تنم و با معاینه اول یک سانت باز بودم، شروع کردن به زدن سوزن فشار ، هر نیم ساعت یه بار تزریق میشد،من با اولین بار شروع به استفراغ کردم و از درد شدید به خودم میپیچیدم،رسیدم به ۴ سانت و مامای همراهم اومد و منو تشویق میکرد به انجام ورزش،از ساعت ۹ صبح تا ۴ونیم بعدظهر ۸ سانت شدم با کلی درد، اما فایده ایی نداشت و هیچ پیشرفتی نداشتم چون دهانه رحمم ضخیم تر میشد و مانع زایمان طبیعی میشد بالاخره بعد از کلی درد و ناله منو بردن اتاق عمل و سزارین شدنم و اینقدر درد داشتم که اصلا متوجه سوزن بیحسی سزارین نشدم،بچم دنیا اومد اما به دلیل اینکه زیاد تو شکمم مونده بود معدش مشکل درست کرده بود و کف بالا می اورد و دو روز بستری شد
مامان عشق مامان عشق ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.