واقعا نمیدونم چرا اینجوری شدم اثرات آمپول بی حسیه سزارینه؟خیلی،استرس دارم شدید هم خودم اذیت میشم هم بقیع مثلا یکم پیش،بابام خونه ما بود گفت بچه رو بده بغلم گفتم می‌کوبیش زمین بشین روی زمین بدمش ناراحت شد
بعضیا رو میبینم بیخیالن حسودیم میشه مثلا امروز تو مطب دکتر کودک یه بچه 41 روزه با کیسه خواب از بغل پدرش افتاد رو صندلی دکتر معاینه کرد گفت خداروشکر چیزی نشده با بیخیالی از مطب رفتن
مثلا خواهر زادم وقتی 2 ماهه بود از بغل بابام افتاد خواهرم هیچی نگفت دکترم نبرد دید بابام ناراحت شد خندید تا بابام نترسه اونارو میبینم بیخیالن حسودیم میشه الان خواهر زادم 11 سالشه صحیح و سالم هیچیشم نشده
من فقط میگم یکی بچه رو بغل کنه میکوبه زمین😐😐فکرای منفی کلافم کردن خسته شدم دیگه😔😔😔😔یه خواهرزاده هم دارم الان 15 سالشه وقتی 10 روزه بود اسپند دود میکردیم براش ظرف اسپند خورد کنار چشمش سرخ شد بازم هیچیش نشد من بودم سکته میکردم اصلا دکترم نبردنش
تورو خدا من چیکار کنم بیخیال بشم 😔

۹ پاسخ

پچتو بسپر به خدا
گرنگهدارمن انست که من میدانم شیشه را در ّبغل سنگ نگه میدارد
هر روز صدقه بده براش دعا کن

ربطی به آمپول بی حسی نداره عزیزم، اینا وسواس مادرانه است اما از شما یکم زیادیه....
چرا پدرت بچه ی 3ماهه رو بکوبه زمین😐
اینجور مواقع یکم خودتو کنترل کن چون هم دل پدرت میشکنه همم اینجوری خدایی نکرده ناخواسته باعث میشی بچه ات از دل بیوفته....

اینا از افسردگیه

سعی کن افکار از ذهنت دور کنی

منم خبلی حساسم و خیلی حرفا.... همه دارن بم تیکه میندازن

منم یه مدت مثل شما بود خیلی دوران سمی بود واقعا
همش احساس مبکردم ی اتفاقی واسه بچم میفته
بعد خودمو سرگرم کردم و از خدا خاستم حالمو خوب کنه
ب مدتی بهتر بودم
نباید بهش فکر کرد اصلا
چون نشخوار ذهنت میشه
بگو خدا داده خودشم نگه میدارع

منم همینم احساس میکنم بخاطر بی تجربه بودن ماست چون بچه اول خیلی حساسیت نشون میدیم

منم حساسم مامانم همش دلداریم میده ک من حواسم هست نترس باز از استرس قرص میخورم آروم شم

منم خیلی حساسم دارم از بین میرم

سوال های مرتبط

مامان نی نی ناز 💙 مامان نی نی ناز 💙 ۳ ماهگی
سلام ، امروز یه اتفاقی افتاد 😐😂 بعد کلی ماجرا بچه داری و شیردهی تازه خوابم برده بود که آقا ( شوهرم ) بعد از یه خواب زیبا و عمیق بدون اینکه حتی با گریه بچه سرش برگردونه نگاه کنه ، از خواب بیدار شد هیچی منم نوزادم تو بغلم گرفته بودم و سینه مو گذاشته بودم دهنش دراز کشیده خواب بودم اومد چسبید بع من شروع کرد برا رابطه من کشیدم کنار گفتم کنار بچه آخه نمیشه نکن ، نورادمم همون موقع هی موک میزد بع سینه شیر میخورد تا در میاوردم گریه میشد اینم ولکن نبود، میخواست همونجا من بچه شیر بدم اونم کارش بکنه گفتم بچه تو بغلمه شیر میخواد کنار بچه نمیشه گناه. داره چندشه ، باز گذاشتمش زمین دیدم گریه شد گفتم اجازه بده من شیرش بدم سیر بشه خوابش کنم میریم اتاق هیچی بلند شد قهر کرد گفت نمی‌خوام گفتم خب بچه رو خواب میکنم راحت میریم اتاق گفت نه من می‌خوام برم با دوستام گردش بریم تو طبیعت امروز گفتم باشه برو ، قهر کرد جمغ‌کرد رفت 😂😂به جا اینکه زن و بچش ببره گردش با رفیق‌اش میره منم تو دلم گفتم به درک که قهر کردی از خدام بود ولکن بشه بدم اومده از رابطه 🤢