بچها بیاین یهیز بگم

از دیروز خیلی ناراحتم،من همش با بچهام تو خونه آیم از صبح تا شب چون شورهم کاسبه شبا ۱۰شب میاد،مامانم خونش یک ساعت راه منم جایی نمیرم،دیروز خواهر شوهرم زنگ زد بیا خونمون رفتم پسرش حدود۱۳سالشه عاشق بچه های منه رادین بغل کرد یهو خورد زمین یا بچه تو بغل،بچم در حد ۱۰ثانیه گریه شدید کرد بعد آروم شد خابید سرش به زمین نخورد گرفته بود بچمو ولی من خیلی خیلی ناراحتم عذاب وجدان داره وجودمو میخوره بچم خداروشکر حالش خوبه اما من بسیار داغونم از اون طرفم می‌دونم خواهر شوهرم به ببینمتون میگه رادین بده بغل محمد دیگه چشم ترس شدم رومم نمیشه بچه رو ندم بغلشون،

میدی بغلش اشکال نداره اما بگو کنارم بشین تا بدم اجازه راه بردنشو نداری

عزیزم بگو بیا بشین پیشم چن دقیقه نشسته بده بغلشون دوباره بگیر مهم ترین چیز سلامت بچه ات هست

من دخترمو بغل هیشکی نمیدم
خدایی نکرده چیزی بشه میخوای چیکار کنی خودت میوفتی دردسر

عزیزم بابت بچه هات جسارت داشته باشو بگو فعلا نمیتونه رادین رو نگه داره بزار یه کم بزرگ تر شه

نده دیگه بگو بچه رو میندازه نترس و حرفتو بزن

اوخ عزیزم منم ببینم این صحنه رو چندوقت دیگ خداحفظشون کنه... ولی خاهرشوهرت اگ عقلش برسه خودش دیگ نبایدبزاره پسرش بچه رو بغل کنه راه ببره

عزیزم سلامتی بچت مهم تر از هر چیزیه نده بغل بچها خدایی نکرده چیزیش بشه میخای چکار کنی قبل از اینکه اتفاقی بیفته مواظبت کن بعدش فایده نداره

نده بهش یا بگو سری قبل افتاد من خیلی ترسیدم تا چند روز حالم بود ناراحت نشو ازم ولی نشسته بغلش کنه بزار یکم جون بگیره بزرگ شه بعد