دیگه واقعا این حجم از فشار و نمیتونم تحمل کنم
یک ساله بیخوابم این ماه رمضونم خیلی اذیت شدم با این حال که زود اذان میگه یه جور ضعف میکنم و از حال میرم جونی برام نمی‌مونه حالا این وسط بچه ها طوری شده که انگار هر لحظه می‌خوان خودکشی کنن خیلی کارای خطرناک میکنن موندم راه برن می‌خوام چیکار کنم الان همش اویزون منن یه مبل و دیوار و میگیرن یهو با سر میخورن زمین همش باید مواظبشون باشم 😓😫
بماند که دیروز دخترم با سر افتاد زمین درجا هم بالا آورد چقدر ترسیدیم و رفتیم بیمارستان امروزم پسرمم محکم پیشونیش خورد به میز یکم باد کرده امیدوارم فقط کبود نشه این وسطم باید خونه تمیز کنم و افطاری بزارم یعنی یه جوری استرس مهمون دارم که نگم فعلا کسی نیومده ولی امروز فرداس که بیان و خونمم ترکیده اصلا نمیرسونم تمیز کنم همین مواظب بچه ها باشم با این ضعف و بیحالی کسی هم نیست کمک حالم باشه همه درگیر کارای خودشونه
خانمایی که دوقلو دارین وضع من اینطوریه یا شما هم اینطوری هستید؟

۹ پاسخ

عزیزم خوب روزه نگیر والا با دو تا بچه فک نکنم خدا هم راضی باشه روزه بگیری من که یکی دارم به هیچی نمیرسم وای به حال شما روزه بگیری بی حال میشی نه حوصله خودت رو داری نه بچه هات الان نگهداری از بچه هات واجب تره

عزیزم بنظرمن توروزه نگیری وبجاش سرحال باشی وخوب به بچه هات برسی ثوابش بیشتره،خوب بعدا قضاشو میگرفتی یا کفارشو میدادی با دوتا بچه واقعا سخته من یدونه دارم ولی فقط شیرخودمو میخوره برای همین نتونستم روزه بگیرم،برای بچه هات ازاین محافظای سروگردن بخر مثل کوله پشتین،موقعی که به پشت می افتن خیلی خوب سرشونو حفظ میکنه

اگه بچه شیر نمیدی خب روزه بهت واجبه تعجب میکنم ی سریا اینقد راحت میگن چرا میگیری مگه تعداد بچه روزه رو از سر ادم رفع میکنه. حق داری خیلی سخته خدا کمکت کنه و ۱۰۰ درصد اجر و ثوابی که میبری هم بیشتره. تو این سن بچه ها خیلی کاراشون خطرناکه سال بعد یکم برات راحت تر میشه. دو تا دونه مونده ان شالله به خیری بگذره برات❤️

وضعیت همینه خواهر فقط مواظب بچه .فعلا هم حوصله مهمون ندارم .خدا کمک کنه اینام بسلامتی بزرگ شن دیگه گوه خوردم بچه بیارم .همین دوتا سالم باشن بسه

عزیزدلم من یدونه دارم ولی دقیقا مثل شما هستم
دیروز ساعت ۵ بعدازظهر عموی شوهرم زنگ زده داریم میایم افطار
حالا اومده زنگ زده مادرشوهرش و دوتا خواهرشوهرام رو هم دعوت کرده خونه ما
دختر منم مثل چسب میچسبه به من
من دو روز قبلش افطار داده بودم
بازم شام و افطار
۴ کیلو تو رمضان کم کردم انقد که ضعف میکنم.

چقدر شبیه منی برای منم خیلی سخت گذشت وبچه ام دوهفته است اسهاله وسرماخوردگی هم گرفته شدید منم گرفتم خونه هم که نگو تمیز می کنم باز کثیف میشه

چجور روزه ای با دوتا🫠

خدا بهت قوت بده عزیزم تنهایی واقعا سخته

من که یه دونه دارم پدرم دراومده شما حق داری با دوتا
دختر منکه راه افتاده تازگی ها ولی همش آویزون منه بغل می‌خواد همش نق میزنه گریه میکنه

سوال های مرتبط

مامان 👧🏻🧑🏻❤️ مامان 👧🏻🧑🏻❤️ ۱۲ ماهگی
سلام مامانا نزدیکه عیده همه مشغول خرید هستن یا خونه تکونی انشاالله حال دلتون خوب باشه
عید داره نزدیک میشه تولد بچه ها هم همینطور خیلی ذوق دارم اصلا باورم نمیشه که یکسال گذشت و من از پسش بر اومدم 😍
با همه سختی و فراز و نشیب ها یک سال گذشت و خدا رو هر روز شکر میکنم بابت وجود این فرشته ها
خواستم به مامانای دوقلو بگم که کلا بچه داری سخته ولی اوایل خیلی سخت تر از الان بود به نظر خودم خداروشکر رفته رفته بچه ها میوفتن رو غلتک و بهتر میشن یه چند سال دیگه هم انشاالله کامل مستقل میشن😍
ولی دوقلو داشتن اونجاش خوبه که باهم بزرگ میشن و یه جا دو تا بچه داری
من قبلنا همش فکر میکردم فاصله سنی بچه ها چقدر باشه خوبه که خداروشکر خدا طوری برام رقم زد که دیگه فکرشو نکنم😅
من تو این یه سال خیلی بزرگ شدم و تجربه زیادی کسب کردم و شما مامانای گهواره خیلی ممنون ازتون که وقت و بی وقت سوالای منو جواب دادین منو بعضی وقتا دلداری دادین واقعا بعضیا مثل خواهر خودم به من کمک کردین انشاالله خدا اجرتون بده 🌹
مامان هامین مامان هامین ۱۳ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩