۳ پاسخ

پسر من اول رو پا می‌خوابید. بعد عادت کرد خودش بخوابه . دوباره از سرش افتاد تو تاب ریلکسی میخوابه . بعد یه مدت اونم جواب نداد تو کالسکه تکون میدم میخوابه. 😃. مرحله بعد چیه خدا میدونه 😃

امیدوارم ک خودش راحت بخوابه هر شب

الهی❤️خوشبحالت خواهر دخترم انقد شیرمیخوره ک میخوام آب شم برم توزمین🤦🏻‍♀️😂

سوال های مرتبط

مامان کُپل مامان مامان کُپل مامان ۲ سالگی
سلام بر اساس تاپیک قبلم پسرم ساعت یک بیدار شد واس شیر ی کم اولش نق زد و سرجاش جابجا شد ولی بعدش افتاد رو گریه ی نیم ساعت گریه کرد هرکاری میکردم آروم نمیشد بغلم هم نمیومد طاقت آوردم شیر بهش ندادم البته چون فردا جمعه هست و شوهرم خونه بود خیالم راحت تر بود کلی گریه کرد تا باباش اومد بغلش کرد بردش سالن رفتم چندتا ژله دادم دستش اومد بغل خودم تو یخچال سس خرسی دیدی گفت بهم بده دادم دستش آوردمش تو اتاق ی خورده بازی کردیم ب سس اشاره کرد که یخ هست منم پتو دادم روش گفتم خرسی یخ کرده میخواد بخوابه کلی بازی کردم آروم شد و کم کم خوابش گرفت خودش رفت رو تشک دراز کشید الان خوابه ژله ها هم تو دستش حس میکنم هنوز خوابش سنگین نشده راستی با شوهرم قهرم با هم حرف نمی‌زنیم چون پریشب باهام دعوا کرد کلی بی احترامی بهم کرد
چقدر خوب بود اگه شوهرا خیلی از جاها با ی کمک کوچیک ی بار رو از رو دوش ما برمیداشتن الان پسرم هرکاری میکردم بغلم نمیومد که ببرم سرگرمش کنم ولی باباش اومد بغلش کرد بعد اومد بغل خودم آروم گرفت کاش همیشه همینجور بدون غر زدن ی ذره کمک میداد دعا کنید دیگه پسرم راحت بخوابه تا صبح
مامان جاوید و امید مامان جاوید و امید ۱ سالگی
سلام عزیزان
امروز بالاخره بعد ازکلی کلنجار رفتن باخودم شروع کردم بچم از شیر بگیرم
الهی بگردمش. از صبح که پاشد چسب زدم سرسینم چندباری اومد گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده می خندید می رفت. ظهر که می خواستم بخوابونمش چون عادت داره باسینه بخوابه اومدم تو اتاق بالش گذاشتم گفتم بیا رو پام بخواب اولش اومد دراز کشید ولی یه جوری نگام می کرد مثل کسی که بخواد حرفی بزنه روش نشه (انگار می خواست بگه جی جی ولی روش الهی بمیرم برات مادر😔) ولی بعد چنددقیقخ پاشد. بغلش کردم یکم راهش بردم دیدم میگه بشین(روی تخت اشاره می کرد که بشینم چون همیشع اونجا شیرش میدادم می خوابودنمش) رفتم روتخت دیگه طاقت نیورد بچم گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده دیگه هیچی نگفت همینجور نشسته تو بغلم تکونش دادم تا چشاش سنگین شد. ولی تو همان حال انگار بایه بغضی نگاهم می کرد😔😔😔دلم می خواست همونجا چسبارو بکنم بندازم دور باز طاقت اوردم تاابنکه خوابش برد بچم
الهی برات بمیرم مادر الهی دردتون به جونم
خودم همینجور الان اشکام داره میاد
مادربودن چقدر سخته😔😔🥺🥺