۸ پاسخ

عزیزم منم خواهر شوهرم هی دخالت می کنه شوهرمم هی هرچی میشه زنگ میزنه بهش می گه مثلا بچه یبوست داره یا دهنش افت داره یا نمی خوابه منم حرصی میشم امروز گفتم کاراتو ادامه بدی باید بری باهمون عفریته زندگی کنی خلاصه کلی بحث کردیم خاستم بگم فکر نکن فقط تویی من همین خواهرشوهرم ۱۵ روز زایمان کرده بودم یه زنگ نزده بود حتی تبریک بگه بعد شوهرم داشت توشون فرو می رفت حال روز منم پشم😏

اوایل همینه تا به روال عادی برگردین یکم زمان میبره

عزیزم شما الان تازه زایمان کردی همینجوریش هم حال روحی آدم بهم میریزه چه برسه به اینکه کسی هم بره رو اعصابت ولی خب چاره ای نیست الان به خاطر حال روحی خودت سعی کن بیخیالشون بشی و فقط به حال خوب خودت و نینیت فکر کن الان شما دو نفر از همه و فکراشون و حرفاشون مهم ترین 😊

کلا نباید از خانواده شوهر انتظار داشته باشی درکت کنن اونا فقط دردا و مشکلات دختر خودشونو باور میکنن همش طعنه و تشر هم بهم از نظر جسمی آسیب زدن هم روحی من که نمی بخشم شون بهترین روزای زندگیم رو خراب کردن
اصلا به خودت سخت نگیر و فشار نیار و الویتت فقط سلامت خودت باشه بچه فوقش شیر خشک میخوره بچه به یه مادر قوی نیاز داره

عزیزم چرا باید از خودت بدت بیاد.تو مادر شدی زایمان کردی.اصلا به حرف کسی توجه نکن.هر کسی متناسب با دیدگاهش حرف میزنه حالا آگاهانه یا نااگاه.شما اگر اندامتم عوض شده کسی چیزی گفت بگو که به خودم افتخار میکنم که لیاقت مادر شدن داشتم.اندام برمیگرده با رژیم و ورزش.و از این پرسه لذت ببر حتی اگر چاق شدی.چون بدنت یه موجود به وجود اوره.اگرم شیر نداری اشکالی نداره،سیستم بدنی هر کسی متفاوته این همه بچه شیرخشکی تپل تر از بچه های دیگه هم هستن و دارم سالم زندگی میکنن.این روزا ممکنه خلفت به خاطر زایمان بهم ریخته باشه.سعی کن با همسرت بحث نکنی آرامش داشته باش.و بهش بگو که به حمایت عاطفیش نیاز داری.رفتار و کلام خانوادشو هم به اون انتقال نده،اینکه خانوادش چطور فکر میکنن ربطی به همسرت نداره💖

مادر خودت نیست بیاد پیشت که مادرشوهرت بره؟
۴۰ روزم به نظرم زیاده که وایساده

بازم زایمان و دردسر هاش🥲می فهممت

این سری داد زد پاشو درو باز کن بگو بفرمایید خونتون خودم زاییدم خودمم بلدم چجوری بزرگش کنم یکم زبون داشته باش تا حساب کار بیاد دستشون

سوال های مرتبط

مامان فسقل بچه👼🍭 مامان فسقل بچه👼🍭 روزهای ابتدایی تولد
امروز مادرشوهرم و پدرشوهر و برادرشوهرام اومدن خونمون. مادرشوهرم خودش رو دعوت کرده بود واسه ناهار البته ناهار رو خودش اورد. ولی خب زیادن واقعا نزاشتن من استراحت کنم. حالا این عیب نداشت. قسمت ناراحت‌کننده‌اش این بود که همش بچه رو از دست من میگرفت میگفت بده من. بچم همش گشنه میشد شیر میدادم میخواست بخوابه اون میومد از دستم میگرفت میبرد اینور اونور باز بچه خواب از سرش میپرید. سه ساعت اینجا بودن انقدر اینجوری کرد ک هنوزم بچم نمیخوابه گیج شده. بعد ک رفتن به شوهرم اعتراض کردم گفتم بعدا که رفتیم خونه مادرت من نمیزارم هی بغل بگیرنش، بچمه میخوام مواظبش باشم، نمیتونم بخاطر رودرواسی بچه رو به اذیت بندازم... ک بازم بحث و دعوامون شد. ب خدا انقدر گریه کردم این مدت خسته شدم. فکر میکنم دیوونه شدم همش ب خودم میگم کاش حرفی نمیزدم اعتراضی نمیکردم. ولی مگه میشه هر کی هر کاری دوست داشت بکنه و ما ناراحت نشیم؟؟ یعنی هیچ حقی نداریم؟ با بدبختی بچه رو ب دنیا اوردم حالا انگار عروسکه هی میگیرن دستشون فشار میدن اینور اونور‌ میکنن😔😔😔
مامان برهان👶🏻🩵 مامان برهان👶🏻🩵 ۳ ماهگی
خانوما ی راه حل بدیننن🥲💔

من میخواستم ب بچه ام کمک شیر بدم یعنی درکنار شیر خودم تو طول روز دو سه بار شیر خشکم بدم ک بچه عادت کنه و بخوره
ولی هرکی میشنید انگار براشون اینجوری بود ک میخوام بچه مو بُکُشم و هی میگفتن نده اینجوریه و اونجوریه
بدترش مادر شوهرم
دو هفته اول ک پیشم بود ی موقع هایی ک شیر خشک میدادم اونم بخاطر اینکه شیرین کم بود هی میگفت شیر خشک ندین و اینا مامانمم میدید اینجوری میگه میگفت اره ندین
منم از ترس اینا ندادم
پری روز رفتیم بیرون اونجا نمیتونستم شیر بدم شیر خودمو دوشیدم تو شیشه شیر دادم بچه اصلا نمیتونست سرشو دهن بگیره بسکه نداده بودم بهش
دیروز رفتم بازار بچه رو دادم دست شوهرم پام ب بازار نرسیده بود شوهرم زنگ زد بچه خفه شده بود از گریه شیر میخواست و من مجبور شدم همون موقع برگردم

شیر کمکی رو برا این جاها میخواستم اونا فک میکردن کلا میخوام شیر خودمو ندم
الان موندم چیکارش کنم
من نمیتونم خیلی جاها بهش شیر خودمو بدم
یعنی اگه هر روز بهش بدم یاد میگیره چجوری بخوره یا ن بیخیالش بشم؟
خیلی ناراحتم ازین بابت🥲🫠