یادمه یه بار زیاد کوچیک هم نبودم شش هفت سالم بود مامانم رفته بود عروسی
من با بابام بودم
بابامم دیده من خوابیدم درو قفل کرده رفته مامانمو بیاره
از خواب بیدار شدم دیدم شبه هیشکی نیس
در هم قفل خیلی ترسیدم از بچگی هم اگه استرس بهم وارد بشه زود بالا میارم
معذرت میخوام داخل سینک ظرفشویی کلی بالا آوردم و نشستم گریه کردم
الان که الانه یادم نمیره
واسه همین هیچوقتت دخترمو تنها نمیزارم
چون تجربه کردم
من نمیدونستم بنیتا اینطوری فوت کرده بود، خیلی ناراحت شدم، ترسیدم
برای ما هم پیش اومد، دخترم بیدار شد گریه کرد مردم به ما گفتن، پنجره جلو یکم باز گذاشته بودیم، خودمونم تند تند میومدیم نگاه میکردیم چک میکردیم نوبتی....
من همیشه همسرم بهم میگه نویان خوابه جایی نری ها حتی تا سرکوچه بیدار میشه می بینی نیستی میترسه...گاهی به شوخی میگم نویان خوابیده دیگه بیا بریم یه دوری بزنیم میگه هستن همچین پدر و مادرهایی ؟
یادمه چندسال پیش یه بچه تو ماشین خواب بود پدر و مادرش میخوان برن مراسم ختم میزارنش تو ماشین بچه تو هوای،گرم داخلش ماشین افت فشار میشه و ازبین میره
یکباربرای اینکه پسرشیش سالم وتنبیه کنم دراتاق وبستم واتاق تاریک تنهاش گذاشتم انقدرگریه کرده بود ازترس خودش وخیس کرده بود من هزاران بار براین اتفاق خودم لعنت میفرستم ولی چه فایده پسرم همیشه ازتنهایی وجای تاریک میترسه لعنت به ناآگاهی
وای فک کردم فقط من این حس و دارم، واسه ب قول شما (یک میکرو ثانیه) شاهان و تنها بزارم. همیشه این فوبیارو دارم ک ب هیچ عنوان،تحت هیچ شرایطی نباااااید تنهاش بزارم.
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.