۹ پاسخ

مبارکت باشه گلم تایم دردت کم بوده حداقل ولی اشتباهت آمپول بوده گلم گیچت کرده برای همون نمیتونستی زور بزنی.. این حالتی که داشتی همه کم وبیش تجربه میکنن به خودت افتخار کن ت یک مادر قوی هستی

خداروشکر خودت و بچه سالمین واقعا خیلی بد باهات برخورد شد و خیلی سختی کشیدی اما مهمترین چیز قوی بودن خودت بود آفرین بهت هرکس دیگع بود خودش رو میباخت دمت گرم خدارو هزار مرتبه شکر

واییی یاد زایمان اولم افتادم ۴ روز تو بیمارستان بودم فاصله دردام کم بود باز نمیشدم🥲

نباید بهش پول میدادی

چه ماما همراهت بیشعور بوده

الهی چقدر سختی کشیدی
سزارین میشدی راحت تر بود ک اینجوری پدر ادم‌در میاد

ای خدا چ ذجری کشیدی
کاش امپول نزده بودی
و ماما همراه چقد بی اهمیت بوده اون باید مرتب بهت خوراکی میداده ماساژ میداده
بازم خداروشکر ک خودت و بچت سالم هستین

عزیزم خدا قوت بهت ایشالا روز ب روز حالت بهتر بشه . هر چی بگذره شرایط عمومیت رو به بهبودی میره عجله نکن من تازه بعد چهل روز حس کردم شبیه ادم قبل دارم میشم از نظر جسمی بازم هندلینگ شرایط جدید هنوز برام مشکله خدا ب همه مامانا کمک کنه واقعا درست گفتن بهشت زیر پای مادراس🥺

مبارکت باشه عزیزم خیلی سختی کشیدی ولی ارزششو داشت

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
پارت سه

اصلا ورزش اصلا بدردم نخورد خلاصه که یکی اومد مثل بازاریابی که امپول بیحسی میخوای گفتم اره یه امپول زد من خوابیدم ولی درد حس میکردم ولی ضعیف تر بعد نمیدونم چند مدت دوباره دردا شدید وقتی اومد سراغم ولی من عالم هپروت بودم فقط یادمه ناخوداگاه داد میزدم که من درد دارم یکاری بکن اونم باز امپول مزد باز من عالم هپروت مبرفتم ‌هیچ تسلط روی بدنم نداشتم ازینورم کشنه بودم حلقم خشک شده بود بشدت یکنفر نبود به لیوان اب بده ماما همراهم که. فقط هر جند دقیقه معاینه میکرد میکفت جند سانته باز میرفت به صبحانه س بیشتر از من اهمیت میداد خلاصه اینکه این روند ادامه داشت تا وقتی من فول شدم و کابوس شروع شد بمن میکفت زور بزن من هیج زوری نداشتم اصلا نمیدونستم بیمارستانم خونم کجام بزور چشام باز میکردم و زور میزدم هیچ انرژی نداشتم اونقدر سخت بود که حس میکردم قلبم داره وای میسته دکترم میخواست بره بخش منو دو نفری میگفتن زور بزن ولی زور نداشتم اونقدر زور زدم که تمام مقعدم زد بیرون و منو میخواستن ببرن روی صندلی زایمان. با ولیچر حس میکردم که یه جیزی لاپامه سنگینه و نمیتونستم بشینم به بدختی فحش و تحقیر منو روی صندلی ننشوندن بردن اتاق مخصوص باز کفتن زور بزن و من داشتم از حال میرفتم ضربان قلب بچه افت کرد چنتا زور محکم زدم که حس کردم ‌روحم از بدن جدا شد
مامان مهیار مامان مهیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان گل یاسمـ🌸💖 مامان گل یاسمـ🌸💖 روزهای ابتدایی تولد
نکته هایی ک برای زایمان طبیعی یادم رفت بگم پارت ۲😁🙈
من چون استراحت مطلق بودم ورزش و پیاده روی رو دو هفته آخر شروع کردم ،تقریبا روزی ۲،نیم پیاده روی داشتم. البته تقسیم ش میکردم ساعات رو من ی مسیر جذاب رو برای پیاده روی انتخاب کردم ک خستگیام یادم بره😁 من مسیر بازار پاساژ ظرف فروشی لباس فروشی رو انتخاب کردم 😂😉البته بدون توقف عصر ها ساعت ۶ میرفتیم تا ساعت ۸ بعدش خونه شام و یه استراحت و بعدش آخرشب میرفتم پارک محلمون دور می‌زدم نزدیک ۴۰ دقیقه بعضی وقتا کم تر و بیشتر هم میشد ، و از ۳۸و. چند روز بودم ک شیاف گل مغربی رو شبی یکی میزاشتم ک یک هفته بعدش شبی دوتاش کردم
انقد ب خودم فشار آورده بودم ک روز زایمان نا نداشتم خیلی خسته بودم😩 سر زانوهام درد میکرد ساعت های آخر زایمانم دیگه نمی‌تونستم با ماما همراه ورزش کنم افتاده بودم رو تخت از خستگی حالت سجده ، ماماهمرا با بدنم ورزش میکرد تا بچه بیاد تو لگن
راستی واسه خودتون حتما خرما و آب میوه آناناس ببرید تا موقع ورزش اینا فشار تون نیوفته.و اینکه مثل من ب خودتون انقد فشار نیارید خوب استراحت تونو داشته باشید 🥰💗
مامان دلژین مامان دلژین ۱ ماهگی
پارت دوم
تجربه زایمان طبیعی
عارضم که دردام شروع شد درد که چه عرض کنم بعد هر درد درد بعدی شروع می‌شد وسط جیغ و دادای من یه خانومی اومد 1800گرفت شد مامان همرای ما حالا چیز زیاد جالبیم نیست اما بدم نیست دائم پوزیشن و ورزش میداد خیلی به سختی دهانه رحمم باز شد تازه سرشب شده بودم پنج چون من فقط یک هفته بود که معاینه تحریکی شده بودم وپیاده روی خالی میکردم و اسکوات زیر دوش از ظهر تا غروب دو بار به زور التماس اجازه توالت بهم دادن هر دوبارم دفع داشتم یعنی فشار سر بچه نبود
جونم براتون بگه ساعت ده تازه شدیم7سانت همشم میگفتن جیغ نزن زور بزن
درد زایمان طبیعی غیرقابل وصفه البته اینم بگم خیلی به سن و بدن و شرایط و آمادگی اتاق کناری من یک دهم من داد و بیداد نکرد
من ورزش نکرده بودم رحمم هم ضخیم بود
خلاصه ساعت 11/30دکتر اومد گفت بلد نیستی زور بزنی و همکاری نمیکنی و این مهلت آخره بعد این9ساعت درد و زجر مجبورم ببرمت اتاق عمل
خلاصه کلی ماما و رزیدنت ریخت سرم با افتادن رو شکمم و برش زدنم دخترم بدنیا اومد خدارو شکر
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۲ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...