واکسن ۴ ماهگی هم زدیم و ماجراش...
سری قبل شوهرم اومد باهام و وقت واکسن من بیرون اتاق موندم.ظاهرا شوهرم فکر اینجاش رو نکرده بود😅
ولی اینبار که بهش زنگ زدم بیا واکسن امیر علی رو ببریم و بزنیم گفت فک کن من هیچوقت نیستم.چیکار میخوای بکنی؟
منم بهم برخورد و سریع پوشیدم بچه رو بردم مرکز بهداشت.۲تا کوچه بالاتر...
یکم گریه کرد که اونم از گرما بود ولی کلا خوب بود
تب زیادی نداشت ۴ ساعتی استا دادم.پاشویه با عرق کاسنی و پیاز حلقه کف پاهاش...بچم تا صبح خوابید😍

کاشکی میشد این شوهرا رو کلا حذف کرد از روی زمین با این حرفاشون😒😂

از اتاق رفتی بیرون؟؟
شوهرمن تو هردوتا بچه هام یه حالی میشه مرد به اون قدوهیکل گریه کنه بهتره😂
من و تزریقاتی بزور از اتاق میندازیمش بیرون بعد واکسن رو میزنن🤦🏻‍♀️،هی میگه کاش بمن بزنن به تو نزنن دکتره هم میگه آقا به تو زدن بروکنار کارمو بکنم
دیگه تو بهداشت همه همسرمو میشناسن
بدبختی منم خندم میگیره همش اونم جنی میشه🤭

مگه تنهابچه ساختی که فکر کنی هیچوقت نیست؟؟؟؟!!من نمیدونم چرا اینجور وقتا چهار تا استخون انگشتتون زو تو دهنشون خورد نمیکنید که یاد بگیرن این چیزا وظیفشونه نه لطف

قبل واکسنم بهش دادی؟پاراکید؟؟

منم هفته دیگ باید بزنم میترسممم