سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
♥️تجربه زایمان طبیعی ♥️
خب سلام خانوما من تجربه زایمانم اینجوری بود ک دو روز قبل زایمان دردام‌ نامنظم بود کاملا بی اهمیت بودم کلا در همین حین بهتون بگم حتما حتما ماماهمرا بگیرین ‌خبلی کمک می‌کنه بهتون من پکیج زایمان راحت هم‌از ماما همراه‌هم‌گرفته‌بودم تمامی تکنیک ها و کارهایی ک گفته بود رو انجام دادم و واقعا ی زایمان فوق‌العاده راحت داشتم دو روز قبل زایمان دردام‌ نامنظم بود ک سعی میکرد فقط ورزش کنم و اسکات بزنم بد دو روز از صبش دردام شروع شده بود تا ۹شب تحمل کردم ک‌دیگه ب شوهرم گفتم وقتشه بریم بیمارستان در حین حال کاملا خوشحال بودم و موزیکای شاد کوش میکردیم تو ماشین انگار ن انکار. من دارم میرم زایمان کنم بیمارستان ۱۷شهریوز با دهانه رحم ۵سانت بستری شدم و ماما همراهم اومد من نیم ساعته میتونستم زایمان کنم فقط ب خاطر اینکه سر بچه بالا بود تا دوباره ورزش کردم سر بچه بیاد پایین یکساعتو رب طول کشید و فول شدم تکنیکارو خیلی
خوب انجام دادم و بدون بخیه ی زایمان عالی داشتم خواهش میکنم با روحیه خیلی خوب برین بیمارستان واسه زایمان ♥️♥️♥️
مامان دلوین مامان دلوین ۳ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت سوم
مجدد اومدن تو زایشگاه معاینه ام کردن به دستم آنژیوکت زدن و دستگاه بالا سرم هم ضربان قلب بچه رو میگرفت هم انقباض ها رو تو این فاصله چند بار دیگ معاینه شدم و دکتر اومد بالاسرم گفت برو سرویس مثانه ات رو خالی کن و اومدم معاینه ک کرد کیسه ابمو پاره کرد یهو کلی اب گرم ربخت زیرم حالت چندش بهم دست داده بود چون هم خیس شده بودم هم اب خون اومده بود ازم دیگ ماما اومد بالا سرم گفت پاشو ورزش کن برام توپ اورد دردام بیشتر شده بود و هی بهش میگفتم پس کی میخوای بهم بی حسی بزنین. من از اولم گفته بودم اپیدورال میخوام و بهم گفت سعی کن بیشتر تحمل کنی دهانه رحمت بیشتر باز بشه ک زایمانت طول نکشه یکم دیگ صبر کردم ک دیدم دیگ نمیتونم دکتر بی حسی اومد بهم گفت بشین تکون اصلا نخوری و... چندتا سوزش سوزن رو تو کمرم حس کردم و بعد چند دقیقه ک گذشت کاملا دردام رفت و فقط ی حس انقباضی رو حس میکردم و مجدد معاینه ک شدم گفتن 6-7 سانت شده دهانه رحمت و حالا باید زور بزنی تا سر بچه بیاد پایین ک به نظرم سختترین قسمت همینجا بود چون خیلی انقباض های شدیدی یهو میگرفت و مدام معاینه میشدم و چک میکردن ک سر بچه چقدر اومده پایین و...
مامان جوجو(پارسا) مامان جوجو(پارسا) ۴ ماهگی
ادامه زایمان سزارین... امپول بی حسی رو ک زد باورکنن از یه امپول عضلانی دردش کمتربود اونهمه بدشنیده بودم، خلاصه امپول ک تزریق شد چقدر حس خوبی داشتم بی حس گیج و منگ عااالییی درد کثیف سوند کلا رفت.... هی میگفتم خانم دکترر هنوز حس دارما خانم دکتر باترسسس ایشون هم کاملا محترمانه و مهربون گفتن نترس تا حس داشته باشی هیشکی کاری انجام نمیده، و متوجه شدم دارن برش میزنن ن این ک حس درد داشته باشم نه ولی متوجه میشی ک یه چیزی روشکمت کشیدن... و مابین عمل من حالم بدشد و فقط بالامیاوردم انقدررعوق زدم و صداو ناله داشتم ک دکتر پدسید چته دختر نکنه حس داری ک گفتم ن دارم بالا میارمو صداشونو شنیدم ک دکتر با یکی دیگ صحبت کرد ک چرا بالامیاره یعنی چی و گفتن دیگ بعضیا حساسن .. و بالااوردنم تموم شد و یهو توی گیجی و منگی داروها بودم ک صدای گریه بچمو شنیدم با تموم حال بدیم بی اختیار فقط میگفتم جانم مامان... جاااانممم جااانم... راستش این فیلمای اینستارو ک میدیدم فک میکردم فیلم بازی کردنه 😂اما واقعا عیر ارادی داشتم فقط قربون صدقش میرفتم، انقد گفتم حالش خوبه؟ اوکیه؟ ک از دستم خسته شدن فک کنم ... اوردن کنارم منی ک همش میگفتم نباید ببوسمش و این روشن فکر بازیا قشنگگگ دهنشو بوسیدم😂 بعدم زودی بردنش از پیشم و بقیه کارای عملو داشتن انجام میدادن منم همش میگفتم چقد خوب بود چقد خووب ک اومدم سزارین 😂 تموم شد و بردن ک جا بجا کنن روی یه تخت دیگ و ببرن بخش.. انقد روز۲۵ام شلوغ بود ک اصلااا اتاق خصوصی خالی نداشت و مجبور بودیم هم اتاقی داشته باشیم... خلاصه روی تخت ک گذاشتن شروع کردن ب ماساژ شکمی ک بی حس بودمو ب هیچ عنوان چیزی نفهمیدم ، ۲ بار این کارو انجام دادن لباسامو عوض کردنو رفتیم توی بخش ادامه پیام بعدی...