پارت اول از تجربه زایمان طبیعی
من ت 36هفته دردای زایمانم شروع شد ک رفتم زایشگاه بهم گفتن انقباض داری و ضربان قلب بچه هم ضعیفه ک گفتن یا با دارو دردات کم میشه یا باید زایمان کنی سه شب بستری بودم تا بهتر شد دردام

۳ پاسخ

ی پارتش کن

زود بگو بقیشو 😍😍😍😍😍

عزیزم درخواست میدی که بتونم تجربه تو بخونم

مقالات مرتبط

خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه ؟
ضربان قلب طبیعی نوزاد
ضربان قلب نوزاد پسر و دختر به‌صورت نرمال چند است؟
ضربان قلب پایین در بیماران کرونایی
ضربان قلب پایین در بیماران کرونایی و درمان آن

سوال های مرتبط

مامان حمیدرضا مامان حمیدرضا ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان همه میدونید که طبیعی بودم منتظر بودم دردام شروع بشن رفتم سونو دادم اب دوربچه کم بود وزنشم 3500 بود دکتر گفت بروبستری شو دیگه زایمان کنی با امپول فشار معاینه ام کرد همش ی سانت بودم بستری شدم یهو ضربان قلب بچه افت کرد
مامان فسقلی 💗 مامان فسقلی 💗 روزهای ابتدایی تولد
خانما من از دکترم نامه بستری گرفتم واسه زایمان طبیعی ک رفتم بستریم کنن
الان دیگ نیازی نیس وقتی دردام شروع شد برم زایشگاه که؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🤰(صَنَم)👶 مامان 🤰(صَنَم)👶 ۱ ماهگی
خوب تجربه من از زایمان.....
از اولش اگه بخوام بگم که سردرد بودم ک از خواب بیدار شدم بعد ی ساعت خوب شدم اما بهداشت ک زنگ زدم گفت حتما بری بیمارستان فشارت بگیری. منم تا رفتم دیدم فشارم 16 سریع بستری کردن منو و گفتن باید زایمان کنی.. دیگه خلاصه قرص زیرزبونی گذاشتن بعد 1 ساعت دردام شروع شد چند ساعتی درد داشتم باز آروم شد دوباره گذاشتن قرص.. ورزش با توپ انجام می‌دادم و میگفتن روی تخت ب صورت سجده بشین.... دوباره دردام شروع شد واقعا درداش سخت بود خوبیش این بود ک مامانم میتونست بیاد پیشم... میومد کمرم ماساژ میدادخیلی خوب بود...ساعت 11نیم بستری شده بودم... بعد امپول فشار زدن دردام دیگه شدید تر وشدید شد.... خیلی درداش واقعا سخت و بود برام تحملش خیلی خیلی سخت بود..... ولی سعی می‌کردم موقع دادم نفس عمیق بکشم ک خوب بهم کمک زیادی میکردم بتونم تحمل کنم یا تا شروع می‌شد دردام میشمردم از 1 تا 10 و نفس عمیق میکشیدم... ساعت 1 درد و زور های ک بچه دیگه قرار بدنیا بیاد شروع شد تا ساعت 1:53ک ب دنیا اومد شیرین تر و لذت بخش ترین قسمت واقعا هرکی ک زایمان سزارین انجام دادم این لحظه شیرین ب دنیا اومدن بچه رو از دست داده کل دردات فراموشت میشه وای هرچی بگم کم گفتم از اول لحظه بیاد ماندنی... با تموم دردای ک میکشی🥰🥰
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فاطمه مامان فاطمه هفته سی‌وهشتم بارداری
دیروز ساعت دو و نیم مرخص شدم خداروشکر دردام کمتر شد گفتن اگه دردات زیاد شد بیا بیمارستان تا موقعی ک زایمان نکردم هفته ای دو بار باید برم ان اس تی
مامان رستاو صدرا🥰 مامان رستاو صدرا🥰 ۲ ماهگی
رفتم زایشگاه کلی درد دارم معاینه کردن گفتن ۲ونیم بازی نوار قلبم گرفتن گفتن برو خونه دردات بیشتر شد بیا
چیکار کنم بیشتر باز شه زود زایمان کنم من ک مُردم😭😭😭
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
تجربه زایمان یک:
بلاخره بعد از ۶ روز فرصت شد بیام اینجا خب بخوام از تجربه ام بگم براتون اگه برگردم عقب هیچوقت زایمان طبیعی رو انتخاب نمیکردم.
توی ۳۹ هفته و پنج روز بودم سه شنبه ۲۷ فروردین از ساعت ۸:۳۰ دقیقه شب کم کم دردام شروع شد اولش با یک ربع یکبار شروع شد با ماما همراهم صحبت کردم گفت بیا بیمارستان معاینه ات کنم رفتم پیشش ۳ سانت بودم اومدم خونه ورزش و ماساژ و حموم کردم که کم کم دردام شد سه دقیقه یکبار خیلی وحشتناک بود دردا ساعت سه شب رفتم بیمارستان شده بودم چهارسانت با رضایت خودم بستری شدم …..
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان حورا مامان حورا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
جمعه با دردای خفیف بودم رفتم زایشگاه گفت هنوز رحمت فقط دوسانت بازه و بچه بالاست و در کانال زایمان نیست
کمی آبریزی داشتم ولی باز تحویلم نگرفتن و گفتن کیسه اب نیست
و من ناامید به خانه برگشتم،رفتم از ساعت ۱۲شب ک دردام آروم شد خوابیدم تا ۴ صبح ک بادرد بیدار شدم ولی ب شوهرم نگفتم چون باید میرفت سر برجکش(خدمت)بعد اینکه رفت به دسشویی رفتم ک حس کردم باز آبریزش داشتم ک دیدم بله پاهام خیس شد گفتم بیخیال رفتم دراز کشیدم موقع خواب هم آبریزش گرفتم باز هی میرم میام تا ساعت ۶صبح همچنان ابریزی داشتم و دردای یکم شدید
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کیاناولیانا مامان کیاناولیانا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲
رفتن پیش ماماهای زایشگاه چقدر ک مهربون بودن همه استرسم رفت گفتم ک صبح ی کم ابریزش داشتم گفتن اشکال نداره برو ابمیوه بخور ببا
رفتم و برگشتم معاینم کردن گفتن ک ن ابریزش نداری اما باید بستری بشی ازت گذشت منم تا کارای بستری رو کردم شد ساعت ۱۰ونیم و این بین دردا خودمم شروع شده بودن اما کم
ی کم رحممو تحریک کردنو برام سرم فشار زدن
دردام هعی میرفتنو میومدن خب هعی ک میومدن معاینع میکردن هعی میگفتن ک پیشرفتت خوب منم خوشحال تا این ک دیگ ساعت تقریبا ۹ شب بودن گفتن ‌ک ۸سانتی-
دیگ دردا داشتن وحشت ناک میشدن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🌼rose🌸 مامان 🌼rose🌸 ۲ ماهگی
رفتم زایشگاه معاینه شدم گفتن ک سه سانتی و سربچه اومده لگنت احتمال داره این هفته زایمان کنی چون دردات متوسطه 🤣منو بگو بااین همه درد فک کردم الان شدم شش سانت
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان حسان مامان حسان ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت1
از 36هفته که سرکلاژمو باز کردم دردام شروع شد قبل مغرب سرکلاژم باز شد وتا حدودای ساعت 12هرلحظه دردام بیشترو فاصله شون کمترمیشد رفتیم زایشگاه گفتن درد داری منظم که شد بیا بستری شی گفتم باشه ورفتم خونه هرروزو شب بادرد میگذشت یه چندروزی که گذشت رفتم پیش مامای محلی گفت دهانه رحمت 3سانته وخیلیم نرمه اگه پیاده روی کنی صب حدودای ساعت4-5زایمان میکنی گفتم باشه واون شب خیلی پیاده روی طولانی داشتم امادیدم دردام هنوز هموناس وتنها چیزی که به دردام اضافه میشد درد پابود.
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۱ ماهگی
پارت دو زایمان طبیعی
شورت و شلوارمو عوض کرده بودم رفتم بیمارستان گفتن چرا عوض کردی همینطوری خیس باید میومدی معاینه کردن و تست امینوشور گرفتن گفتن ک نه کیسه آبت نبوده و الکی اومدی گفتن اگ یکبار دیگ بیای بگی حس آبریزش دارم من میدونم با تو
دیگ داشتم میرفتم ک دکتر منو نو راه دید و گفت چ انقباض زایمان خوبی داری برو ی ان اس تی بگیر
منو بستری کردن و تو اولین ان اس تی دردام هر 15 دقیقه یکبار بود
ک گفتن با سرم و آمپول دردا رو بخابونن
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین ۲ ماهگی
این بلاگره دقیق زایمانش با من یکی بود ولی رفته پیش دکترش دیده ضربان قلب بچه بالاس و گفتن باید زایمان کنه..از کجا باید بفهمیم ک ضربان قلب بچه نرماله؟؟🙄
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان نیلا💓👶 مامان نیلا💓👶 ۲ ماهگی
گفتن برین وسایلشو بگیرین باید بستریش کنیم من با چشمایه گریون زنگ زدم شوهرم گفتن بیا ک قراره زایمان کنم.. و مامانمم اومد
معاینه کردن دوسانت بودم گفتن دهانه رحمت هنوز سفته
بالاخره ساعت4ونیم بستری شدم و اول بهم سرم زدن ک سردردام خوب شه بعد اومدن امپول فشار بهم زدن ک دردام شروع شه اولش دردی نداشتم هی معاینم میکردن سه سانت بودم تا ساعتایه شیش شیش ونیم بعد شام اثردن گفتن بخور شوهرمم برام خوراکی اورده بود ابمیوه اناناس و کمدوت گفتن بخور ک بچت گرسنس خوردم.. تا ساعتایه هفت هفتو نیم هنوز دردام قابل تحمل بود و سه سانت بودم.. بعدش گفتم برم دستشویی رفتم بعد گفتن برو خونوادتو ببین دم در زایشگاه منتظرن رفتن پیش مامانم و شوهرم داشتم با شوهرم صحبت میکردم ک کیسه ابم همونجا ترکید ساعت هشت شب شده بود ب سرعت برگشتم زایشگاه و گفتم کیسه ابم ترکید گفتن برو رو تخت دیگ نمیتونی بیای پایین فقط دراز بکش بعد از اون خیلی دردا زیاد شد باز معاینه کردن گفتن جهارسانتی هنوز
احساس کردم میخوام بالا بیارم گفتم حالم بده بالا میارم بهم پلاستیک بدین چشتون روز بد نبینه فقط بالا میوردم بعد از اون یکم از حال رفتم از درد زیاد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فندق💙🤰 مامان فندق💙🤰 ۱ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمان ن یک تجربه بلکه دوتا چون هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین
من 41هفته و سه روز بستری شدم با دهانه رحم یک سانت صبح ساعت هفت صبح بدون هیچ دردری رفتم بیمارستان دیگه دوتا دونه شیاف برام گذاشتن گفتن ک تا دوازده ساعت وقت داری اگه دردت گرفت ک هیچ اما اگه نگرفت سرم فشار میزنی ک من دردم نگرفت و سرم وصل کردن خلاصه با سرم دردام شروع شد دو روز ک بستری بودم با سوزن و آمپول همش نیم سانت باز شدم یک سانت ک بودم نیم سانت هم با سوزن باز شدم
مامان ❤️❤️❤️ مامان ❤️❤️❤️ روزهای ابتدایی تولد
پارت دو #
دیگ کم کم رسیدم ب 36
هفته ی شب خیلی انقباض داشتم تا صبح ولی بدون درد
رفتم زایشگاه گفت خوبه مشکلی نداری میخوای معاینه بشی گفتم ن ممنون 🙄😊

دیگ شدیم 37.38.39
گذشت منم همینجور منتظر زایمان
درد داشتم انقباظ شدید داشتم ولی اون درد ک باید برای زایمان طبیعی با‌شه تا بستری کنن نبود