۸ پاسخ

شما بیا یکاری کن ماشین هایی که مثلاً چندماه پیش خریدی براش را یه مدت از جلو چشمش بردار بعد هر موقع گفت ماشین بگیرین برام یکیشو کادو کنید بهش بدید که حداقل هم هزینه نکنید هم جاگیر نباشه

نترسی ها ولی خواهرزاده منم از اول تاالان ک ۵ سالشه اینجوریه، یه کامیون ماشین داره بازم باباش براش میخره،خودشم هر سری میخواد ها 🤦‍♀️

بچه منم میگه میخری میگم چشم دیگ ول میگنه فقط همون لحظه اس

ای جااان قشنگ پسر واقعیه پس پرنسس نیس 😁من خودم که دختر دارم اما یه برادر زاده پسر دارم و پسر یکی از دوستامون هم اینجوریه انواع و اقسام ماشین برا پسراشون خریدن باز چشمشون سیر نشده

پس چرادخترمن حرف نمیزنه دیگه امشب نگران شدم

بچه خواهر منم همینطوره اصلا چشمش سیر نمیشه

آخ آخ آخ
زندگی من شده ماشین
بذار بخوابه عکس می ذارم.
همین تعدادم خونه مامان خودم داره.
ما حتی بیرون نریم هم هرشب زنگ می زنه به باباش که ماشین نو بخر😥
یه شب شوهرم نخرید اونم چون مغازه بسته بود‌. اینقدر کتکمون زد و جیغ زد و گریه کرد که بردیمش با ماشین چرخوندیم تا بالاخره از یه شیرینی فروشی ماشین پیدا کردیم براش خریدیم!!!!
متاسفانه هم ماشینام بین دویست تا پونصده.
بماند که گاهی دست می ذاره رو خیلی گرونا.
چندبار براش خریدیم از اونا خدا شاهده اومد خونه اینقدر قشقرق کرد که این چرا اونوری می ره چرا آهنگش اینه چرا چراغش هروقت من می گم روشن خاموش نمی شه که زد ماشین رو خورد کرد. ما هم فقط نگاهش می کردیم!

من میگم هرچی لازم داری بیا بنویسیم بابا اومد مشورت کنیم باهاش بعد می‌خریم....واقعا هم‌می‌نویسیم و روشون حرف می‌زنیم موقع تحلیلش از در اینکه ببینیم‌کدوم چیزهایی ک نوشتی رو‌نداری اول اونو بخریم وارد میشیم و تقریبا تموم میشه تا مطالبه ی بعدی😀

سوال های مرتبط

مامان اوین مامان اوین ۲ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید