تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
تا ساعت ۹ ورزش کردم و به پنج سانت رسیدم دردها منظم نمیشد و پیشرفت خوب نبود
آمپول فشار شروع کردن
این بین هم نمیتونستم خیلی چیزی بخورم چون معدم تحمل نمی‌کرد و بالا می‌آوردم
معاینه تحریکی دو سه باری کرد و دارو زد برای نرم شدن دهانه رحم
ولی این بین کلا من گیج خواب بودم میگفتم ولم کنید تا من بخوابم فقططط
این بین ورزش های خانوم آبادی رو انجام میدادم روی توپ می نشستم
رفتم توی سرویس و روی کمرم و پاهام آب گرم می‌گرفتم تا آروم بشم
که حس زور بهم دست داد
اومدم بیرون معاینه کرد گفت زور نزن که دهانه رحمت ملتهب میشه
پوزیشن سجده میرفتم که فشار از دهانه رحم برداشته بشه
دیگه نتونستم تحمل و کنترل کنم
دراز کشیدم که معاینه کنه که گفت سریع وسایلو بیارید که بچه داره میاد با نفس کنترل کن زور خوب بده سرشو دارم می بینم
با چندتا زور خوب دخترم زهرا خانوم ساعت یک ظهر شونزده فروردین بدنیا اومد
برش و بخیه داشتم . ماساژ رحمی چند بار انجام دادن برام هم زایشگاه هم بخش
بعد زایمان یه لرز خییییلی شدیدی گرفتم انگشتام کبود شده بود اصلا یه اوضاعی 🥴🥴
سخت و دردناک بود ولی خب الان شکمم برگشته به حالت قبل از حاملگیم که خودم یه مقدار چربی داشتم
بعد از زایمان هم بخیه هام اذیتم می‌کنه و پس درد ها
که وقتی بچه شیر میخوره مثل همون دردهای زایمان زیردلم و کمرم و پاهام درد می‌گرفت ۵ روز اول اینطور بودم که الان بهترم خداروشکر 🩷 🥰
الان خیییلی فکر کردم که اینا یادم بیاد چون کلا گیج خواب بودم خیلی یادم نیس
خداروشکر زایمان خوبی داشتم
انشاءالله همه مامانا به راحتی و سلامتی فارغ بشن و با کوچولوشون برن خونه👶🏻

۱۰ پاسخ

چه قشنگ توضیح دادی مرسی ازت❤️
برا مام دعا کن

یاد روز زایمان خودم افتادم 🥹

🙏🙏🙏

خداروشکر
خدا ان شاءالله زهرا خانم رو حفظ وکنه وعاقبت بخیر شه

خداروشکربسلامتی مرسی تجربتو گذاشتی

خدا ر‌و شکرررر😍

وای تو هم هفته من بودی ت زاییدی من نزاییدم هنوز

و اینکه نام ورزش ها رو لطف کنید

سلام مرسی بابت اطلاعات خوب

خداراشکر عزیزم

سوال های مرتبط

مامان زهراخانوم🩷 مامان زهراخانوم🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
طبق سونو آنتی 20روز مونده بود تا زایمانم
رابطه بدون جلوگیری داشتم(البته من از اول کلا جلوگیری نداشتم توی بارداری)
از ساعت 12 تا 3 کمردرد خییییلی شدیدی داشتم طوری که کمرم داشت نصف می شد
کلا توی دستشویی بودم وتند تند دفع ادرار و مدفوع کم کم داشتم
دوش آب داغ هم گرفتم و توی آب گرم نشستم تا کمی بهتر بشم
این بین تکونای بچه هم خیلی خوب بود
ولی سفت شدن شکم آنچنانی نداشتم
یکسره کمردرد بود و یه تایمایی خیلی شدید میشد
نمی‌خواستم قبول کنم که درد زایمانه
آمادگیش رو نداشتم تازه فرداش میخواستم ورزش و پیاده روی شروع کنم و برم دکتر برای مراقبت و معاینه
ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و همسرم رو بیدار کردم و وسایلی که تقریبا آماده بود و برداشتیم و رفتیم بیمارستان
رفتم زایشگاه شرح حال گرفت گفت بخواب برای معاینه
معاینه کرد و گفت. ۳ سانتی 😶 افاسمانت. هم خوبه
حقیقتا تعجب کردم اصلا توقعش رو نداشتم
زنگ زد به دکتر و دکتر گفت بستری بشه
گفتم برم خونه یه ساعته برمی‌گردم وسایل نیاوردم
گفت برو ولی با مسئولیت خودت و سریع برگرد
برگشتیم خونه بقیه وسایلی که میخواستم رو برداشتم
عکس بارداری نگرفته بودم😑 که همونجا بین دردهام با همون حال خراب چهارتا عکس گرفتیم😂
رفتم بیمارستان بستری شدم فقط خودم بودم توی زایشگاه خیلی خوب بود
فکر میکردم معاینه ها رو تحمل میکنم ولی سخت ترین و بدترین قسمت برام معاینه ها بود
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۲ ماهگی
مامان کیان مامان کیان ۱ ماهگی
تجربه زایمان: تجربه خاصی ندارم از اول گفتم می‌خوام طبیعی بیارم و از سزارین میترسیدم اطرافیان خیلی اذیتم کردن که طبیعی خیلی ترسناکه طوری که از هردوش دیگ ترس داشتم چهل هفته شدم ماما همراه معاینه کرد یک سانت باز بودم منو فرستاد سنو بچه حرکتش همیشه خوب بود تو سنو هرکاری کردن حرکت نکرد و زدن حرکتش خوب نیست انگار بچه اذیت میکرد میخواست دنیا بیاد از سنو بیرون میومدم همینطور لگد میزد خلاصه ختم بارداری دادن بهم ی قرص دادن مثل آمپول فشار زیر زبون گذاشتم کم کم دردم شروع بشه اولین درد کوچیکی که گرفتم قلب بچه افت کرد درد رفع میشد قلب بچه برمیگشت تا یک ساعتی که همه پرستارا و ماماها چک میکردن بعد یک ساعت دردم شدید شد و قابل تحمل واسم نبود خودم دچار پنیک شدم قلب بچه هم کلا افت کرد و برنگشت افتادم به لرزیدن و فکم ثابت نمیشد و نفس نمی‌تونستم بکشم بچه هم وضعیت خوبی نداشت خلاصه سریع بردن اتاق عمل و بچه رو کشیدن بیرون بعد عمل هم بجز اسید و نفخ معده مشکل خاصی ندارم اولین بلند شدن واقعا دردناک بود ولی از دیروز تا حالا دیگ خودم بلند میشم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله
مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ ماهگی
مامان Karen 👶🏻🩵 مامان Karen 👶🏻🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶
پرستاره اومد کمکم کنه که راه برم اول سوند رو باز کرد و بعد با سختی از رو تخت اومدم پایین به شدت بخیه هام میسوخت
به زور چند قدم برداشتم و حس میکردم دستشویی دارم رفتم تو توالت نشستم اما گلاب به روتون دستشوییم نمیومد
از درد زیاد نمیتونستم از رو توالت پاشم به زور پاشدم در رو که باز کردم فشارم افتاد داشتم میلرزیدم آبجیم دستمو گرفت رفتم رو تخت که چشمتون روز بد نبینه حالت تهوع گرفتم
اون لحظه بدترین قسمتش بود هی اوق میزدم و با هر اوقی که میزدم حس میکردم بخیه هام داره پاره پاره میشه گریه میکردم و به آبجیم میگفتم بگو پرستار بیاد درد دارم الان بخیه هام پاره میشه بگو بیاد یه کاری کنه..
رو تخت دراز کشوندنم حالت تهوعم رفت خداروشکر اما از ترس اینکه دوباره تهوع نگیرم هیچی نمیخوردم
پرستاره میگفت واسه اینکه نفخت خوب بشه راه چاره ش راه رفتنه که من اصلا با اون وضعی که پیش اومد نمیتونستم راه برم
اون شب تا صبح درد کشیدم و تنها چیزی که باعث میشد دردا رو تحمل کنم پسرم بود که ساکت و آروم کنارم خوابیده بود حتی یه ثانیه هم گریه نکرد و باخودم میگم خداروشکر با اون شرایط حداقل بچم آروم بود..
صبح دوباره پاشدم برم دستشویی که دوباره همون اوضاع دیشب پیش اومد و با گریه میگفتم کاش سزارین نمیشدم کاش همون طبیعی دنیا میاوردم بچمو..
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 2
هیچ دردی نداشتم ، بعد از یکساعت پذیرش چون تعداد خانومای باردار زیاد بود نوبتی رفتیم برای تشکیل پرونده و ان اس تی و امادگی های اولیه ، همونجا ماما منو معاینه کرد خیلی دردناک با فشار و فهمیدم که کاملا تحریکی بود ، گفت دو سانت بازی و لگنتم خوبه😦
تعجب کردم که دردی نداشتم همین که پاشدم خون و ترشح داشتم و دلم درد گرفت ، بعد رفتم توی اتاق ان اس تی ، و این میون ی خانومه توی راهرو کیسه آبش ترکید و با دهانه ی 8 سانت زایمان کرد ، صدای جیغ و فریادش واقعا منو ترسوند و ب گریه افتادم ، ب همسرم پیام دادم گفتم میترسم ، یهو اومدن و دیدن ک من همه چیو دیدم و شنیدم سریع منو بردن تو اتاق خودم
مامایی که مسئول من شده بود یه نصف قرص اورد فهمیدم قرص فشاره خوردم و ساعت 10/30 بهشون گفتم میخوام همسرم پیشم باشه ، درد داشتم اما خیلی خفیف و مثل پریودی ، همسرم کمکم میکرد تو اتاق راه برم ، روی توپ نشوندم ، تا 12 دردام کمی بیشتر شد رفتم توی حموم و از همسرم خواستم آب گرم پشت کمرم بگیره
ساعت نزدیکاری 1 ظهر بود و من کاملا متوجه انقباضا میشدم
به همسرم گفتم تایم بگیر ، فهمیدم پنج دقیقه یکبار انقباض دارم
ما بین دردا ، همسرم برام مداحی گذاشت ، قرآن میخوند
خودم سوره ی یاسین رو پخش کردم و با هم وقت رو میگذروندیم ، ساعت 1 و خورده ای بود دردام بیشتر شد اما بازم تحمل میکردم ازم خواستن روی تخت دراز بکشم تا ان اس تی وصل کنن این میون باز دکترم و ماما معاینه کردن و گفتن سه سانتی
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن
مامان سه جوجه🐥 مامان سه جوجه🐥 ۱ ماهگی
رفتم خونه ورزش
با توپ و واکر مامانم حرکت اسکات رو میزدم
حرکت چمپاتمه و تا ۲ من مرتب ورزش میکردم و پیاده روی داشتم دردام منظم شده بودن
هر ده دقیقه ۳ تا درد خوب
عالی داشتم پیش میرفتم که خالم گفت بریم دیگه زایشگاه
ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه من رسیدم و بستری شدم
گفتن که هنوز همون ۶ سانتم که خیلی خورد تو ذوقم
تلاشهام خیلی بیشتر بود
دیگه منو بردن تو اتاق یکی قبل از من کنارم زایمان کرد دردام داشت زیاد میشد ولی میگفتن جا دارم
تا که صدای قلب بچمو شنیدم خیلی داشت تند میشد
صداشون زدم میخاستن نترسم گفتن چیزی نیست چون داره میاد و قانعم میکردن ولی مگه من آروم میشدم اشکام سرازیر میشد 😂
یهو دیدم مامایی که دخترمو بدنیا آورد اومد انگار دنیارو بهم داده بودن
واقعا کاربلد بود
آمپول تزریق کرد و معاینه تحریکی رو شروع کرد تا ۷ رسیدم و فول شدم کم کم و دخترم با دستای پرمهر فروغ حمیداوی اگه اشتباه نگم فامیلشو ساعت ۴ بدنیا اومد 😍
ولی بغلم نزاشتن و بردنش تمیزش کنن و بقیه اقدامات و انجام بدن
فکر میکردم بخیه نمیخورم چون بچه سومه که گفت باید بزنم که جمع شی
بعد از دو ساعت ام ماساژ شکم و انتقالمون دادن به بخش و نی نیمو گذاشتن بغلم
برای هر قطره اشکی که ریختم پشیمون شدم و خدارو بخاطر وجود نازنینش خیلی شکر کردم 🥹😍
برای همه مامانای باردار و اقدامی هم خیلی خیلی دعا کردم
ادامه رو اگه دوست داشتین تایپیک بعدی رو بخونین ..
مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،