۱۶ پاسخ

ما خودمون انتخابمون تک فرزندی بوده ولی اینروزا دخترم خعلی در مورد اونایی ک خواهر و برادر دارن سوال میکنه و همش میگه خدا چرا بما ی نی نی نمیده ولی خب شرایط منو همسرم خعلی مهمتر از داشتن یه همبازی برای دخترم هست دخترم میتونه با پارک . خونه بازی و... تنهاییشو پر کنه ولی مشکلات بارداری و زایمان تا ابد تو روح و جسم من و همسرم باقی بمونه ما سر دخترم اصلا تجربه خوبی نداشتیم و مدام استرس از طرف دکتر و.... بود برا همین فعلا ب تک فرزند بودن ادامه میدیم ب دخترم گفتیم بابا داداشه و مامان خواهر و ما برای هم همچی هستیم .
اولویت اول خودتون هستید

وقتی ب فکر افتادی پس حتما میاری😅
بقیشم دیگه هر جور باشه تحمل میکنی

عزیزم شرایط جسمی شما خیلی مهم اگر فقط سختی مشکل 9ماه بارداری باشه باز آدم میگه گذراست ولی وقتی دنیا بیاد کار دوتا بچه رو باید انجام بدی دست تنها. از طرفی گفتی همسرت هم شرایط جسمی‌ خوب نیست با این شرایط میتونه بره سرکار؟ درآمدتون هم خیلی مهم. درمورد اینکه بچت الان تنهاست و همه چندتا خواهر و برادر دارن هم ب خودت عذاب وجدان نده. هر کس شرایط خاص خودشو داره. چ میدونی شاید اوناهم دائم بدن درد دارن شاید دلخوشی شمارو ندارن. شاید فقط بچه بدنیا آوردن ولی کیفیت نداره زندگیشون. آن شالله با تقویت و رسیدگی و خودتون و سرپا و سرحال کنید. حسابی ب خودتون برسید تمام جوانب و بسنجید که اذییت نشید

عزیزم میدونم باور نمی‌کنی ولی وقتی امیدت به خدا باشه وهمه چی به خدا بسپاریم خودش حافظ همه چی هست من سه تا دارم اینقدر هم ضعیف بودم اصلا کسی فکر نمیکرد 3تابیارم، همش ناخواسته بود ولی عجیب خدا قوه نیرومیده وخدا روشکر خیلی خیلی راضی نمیدونی پسر دومم تفاوت سنی با دختر بزرگم 10 سال یود واصلا باهم نبودن ولی سومی که آمد بچم ازاین روبه اون روشد اینقدر قشنگ باهم بازی میکنن وقشنگ ناراحتی رو توچهره بچه خواهرم که تک فرزنده میبینم نمیگم سختی نداره ولی به شیرینیش می ارزه

منم روستای غریبم همسرم ازم دوره هر دوهفته یبار میاد دومی ناخاسته بود ولی اینجا نه مهد هس ن پارک انگار خدا دومیو واسه اولی رفیق فرستاد🥲🥲

من خودم تک فرزند بودم اصلا دلم نمی‌خواست نرگس تک فرزند باشه تک فرزندی فقط ازدورقشنگه همش واسه بچه آسیب واسه پدرومادرراحتی داره

ماهم کلا هدفمون تک فرزندی بود طوری ک هرکسی ازفامیل میگفت بچه دوم بهش می‌پریدم میگفتم فقط همین یکی ...‌خداخواسته باردار شدم کل نقشه هام برباد رفت قصد داشتم سقط کنم ک همسرم نزاشت الانم خداروشکر شده هم بازی داداشش درسته خیلی سختی کشیدم دست تنهایی با کولیک ورفلاکس وآلرژی و......هزاران چیز دیگه جنگیدم الانم جونم برای جفتشون درمیاد طاقت دیدن یه زخم کوچیک تو بدنشون ندارم خدا حفظشون کنه برامون همین دوتا کافیه دیگه هرچی خدا بخاد همون میشه عزیزم سخت نگیرین

من که کلا با تک فرزندی مخالفم
خداروشکر لذت میبرم دوتا بچه مو باهم میبینم
پسرم اوایلش حسادت میکرد خیلی شدید
الان خیلی خواهرشو دوست داره ،حسادت هایی داره ولی شدتش کم شده
درعوض یه همدم داره توخونه

هروقت اینجپر تاپیک ها میبینم چند ماه بعد میشه مامان ... و‌تودلی 😅
هر چی دلت میگه انجام بده گلم
من خودم چهار سال پیش به این فکر کردم کارن چقدر تنهاست عروسی کنه هیچ خواهر برادری نداره الان سه ساله که دیگه تنها نیست

تو فامیل فقط منم ک تک فرزندم

من قبلا میگفتم ۳ یا ۴ بچه
بعد ک بچه م بدنیا اومد و خیلیییی اذیتتتتتت شدیم کلا منصرف شدیم

التن بچه م زیاد مشتاق نیس جدیدا میگه باز خودش میگه نععع نیاریناااا

میگم بچه س
.بعدا نگه چرا واسم خواهر یا برادر نیاوردین؟؟

حتما یه داداش یا خواهر براش بیارین بقیه مسائل رو خدا خودش جور میکنه

ببین ادم باید به خاطر تک فرزندی یا مساعل دیگه که بچه هم بازی میخاد اینا بچه دار نشه
از نظر من من ادم باید امادگی بچه دار شدن داشته باشه

منم فقط دلم ب تنهای بچم میسوزه
دلم میخا یکی دیگ بیارم

سلام عزیزم منم برای پسرم حاملگی خیلی بدی داشتم و خودشم چون ریه ش حالت نارس داشت خیلی اذیت شدیم.دخترم و ک حامله شدم اولش خیلی استرس داشتم ک بازم مثل قبل باشه ولی خداروشکر خیلی حاملگیم بهتر بود وقتی هم دنیا اومد خیلی اروم بود.
شما اگه خواستی بیاری حتما قبلش خودتو تقویت کن کم خونی رو درمان کن بعد

اول اینکه همه تنهان حالا هرکی هم بیاد کمک آخرش تمام مسولیت به عهده پدر مادره
دوم پسر نباید حساس بار بیاد نباید ناز نازی باشه و پسر شما دیگه سنش خوبه تمام کارهای شخصی و میتونه انجام بده

الان بچس در آینده به خواهر و برادر نیاز داره
و اینکه همه بارداری سخته من خودم جفت بچه هامو 9 ماه استراحت مطلق بودم زایمان سختی داشتم


بنظرم دومی بیاری خوبه اول برو چکاب اگه نیاز باشه دارو استفاده کنی پسرتو یه مشاور ببر و آماده بچه دوم کن

حتما بیار
بچه ها گناه دارن تنها

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙ضحی💗 مامان امیرعلی💙ضحی💗 ۵ سالگی
دلم میخواد گریه کنم دیگه
دردای خودم کمه،اذیتای پسرم بیشتر عصبیم کرده،،پسرم یکی میاد اونو ب شکل گوشی میبینه فقط میگه گوشیتو بده،،حرفمو ک تا پاشم بکنم دنبالش اصلا گوش نمیده،،تو عصبانیت همه چرتو پرتی میگه،،مادرشوهرم ک مث کلیپای اینستا مسخره میکنن میمونه میاد نه کاری نه چیزی بچه های دخترش باخودش میاره و فرق گذاشتن بین پسرمو بچه های اونا رو ملموس حس میکنم،درحد چند ساعت میاد و میره،،مامان خودمم ته کوچه هس خونشون شاید ۴ دقه هم‌ نمیشه،،داشت با خالم حرف می‌زد ک منم امشب هستم از فردا شبا نمیمونم بهش هر روز سرمیزنم تنهاش نمیذاریم ینی شبا دیگه نمیاد ،،از طرفی فک میکردم دیدنی بیشتری داشته باشم دوتا از خاله هام ک اصلا نیمدن یکیش حتی بهم زنگم نزد فقط ب مامانم زنگ زد گفته بود بچه و شوهرش مریضن،،،خیلی دلم گرفت واقعا یه فکرایی دیگه میکردم ....دلم برا حاملگیمم تنگ شده،،شکمم خیلی بزرگه و افتاده شده از قبلم بزرگ بود بیشتر رو مخمه🥴🥲🥲و.....
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
خانوما ببینید من حساسم یا شماهم بودید ناراحت میشید
من زندایی همسرم زنه پیر و مسن نیست جوونه اما با پسر من همیشه لجه از رفتارش از طرز صحبت هایش میفهمم
اونروز خونه دختر خاله همسرم دعوت بودیم خاله همسرم کیک تولد گرفته بود از تولد پسر من چهار ماه گذشته از تولد دختره دختر خاله اشم دو ماه میگذره
این کیک رو بی مناسبت گرفته بود و اسم پسر من و دختر اونو نوشته بود که بچه ها خوشحال بشن کیک رو یخچال میزاشتن پسرم بدو بدو میکرد از اتاق دیدم بهش میگه بیبین شلوغی نکن آروم بشین برا توهم کیک بگیرن کیک رو برا اون دختره گرفتن برا تو نه
دیدم پسرم گریه می‌کنه که منم کیک می‌خوام گفتم پسرم برا توهم هست خاله برا هردوتون خریده یکم گذشت دیدم تو آشپزخونه باز برا پسرم میگه کیک برا اونه نه تو این بچه باز جیغ و داد که نه منم می‌خوام اینبار خالش از اونور پذیرایی گفت نه کیک برا هردوشونه من اسم هر دوشونو نوشتم همینطوری تولد دو تاشونم گذشته اینطوری گرفتم خوشحال شن
بعد غذا بردم پسرمو اتاق لباسش کثیف شد عوض کنم اومد اونجا برا اون دختره پول داد منم زود کارمو کردم از اتاق زدم بیرون شب استوری کیک و غذاهارو گذاشته بود رو کیک که اسم پسر من و دختره دختر خاله اش نوشته بودن رو اسم پسر من استیکر گذاشته بود نوشته بود تولدت مبارک دختر دوست داشتنی کاری به آستوریش ندارم ها
فقط اون رفتارش و اون گزاشتن استیکر رو اسم پسر من ناراحتم کرد
زنیکه نمی‌دونم چشه همیشه با این بچه لجه