۳ پاسخ

برای چی میخواستن ام آر آی بگیرن

منم گل زایشگاه زاییدم خودم موندم 😂😂

بسلامتی مبارک باشه قدمش

سوال های مرتبط

مامان مه چهره مامان مه چهره روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی اومدم اینجا براتون از تجربه زایمان طبیعی بگم 😄
من پنج شنبه شب بعد از خوردن شام عید خونه بابام درد شدید اومد سراغم رفتیم بیمارستان معاینه شدم بهم گفتن یه سانت باز شدی ولی زایمانی نیستی برو خونه فردا بیا
منم شب که اومدم خونه یه ساعت رفتم پیاده روی فردا ساعت شش و نیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم ورزش هامو زیر دوش انجام دادم صبحانه مفصل خوردم رفتم بیمارستان برای معاینه اما وقتی رفتم گفتن بخاطر دیابت باید ختم بارداری بگیری ۳۹ هفته پنج روزم بود
خلاصه منو بستری کردن ساعت ده صبح بهم آمپول فشار زدن تا ساعت سه چهار بود که درد هام شروع شد هم زمان هم روی توپ باید ورزش میکردم
ساعت شش بیس درد هام زیاد شد ماما معاینم کرد هنوز دستش رو وارد بدنم نکرده بود کیسه آبم پاره شد 🤧🥴
ساعت نه نیم شب معاینم کردن گفت دوسانت شدی اگه تا فردا زایمان نکردی باید سزارین اورژانسی بشی 😓
منم به شدت از سزارین میترسیدم
کل شب بیدار بودم از استرس سزارین
فردا صبح شنبه بعد از گرفتن سرم آنتی بیوتیک ساعت شش صبح بهم آمپول فشار دوم رو زدن که ده دقیقه بعد درد های فوق العاده شدید شروع شد و چون از روز قبلش نخوابیده بودم به شدت ضعف داشتم و خوابم می اومد 🥴
ساعت یازده از شدت فشار رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون نتونستم سر پا باشم و نشستم رو زمین سریع بهم دستگاه تنس وصل کردن و یه آمپول زدن به پام که خیلی خوب بود ساعت یازده چهل دقیقه بود شروع کردم داد زدن که فشار دارم و نمیتونم کنترل کنم ماما و پزشک اومدن داخل دیدن از صبح که سه سانت بودم و کلا از زایمان طبیعی من ناامید شده بودن متوجه شدن که دهانه رحمم نه سانت باز شده
مامان الا مامان الا روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مامان سلین🩷 مامان سلین🩷 هفته هفتم بارداری
خب بالاخره منم تجربه زایمانمو بزارم بعد حدود یک ماه😅#پارت اول
تو هفته ۴۰بودم ک هیچ دردی نداشتم و از هفته ۳۸معاینه تحریکی هم شروع شده بود اما تاثیری نداشت و هرسری ب زور معاینه تحرکی یذره دهانه رحمم نرم میشد با اینکه کلی دمنوش خوردم و توی جوشونده نشستم پیاده روی داشتم شیاف گل مغربی میذاشتم نزدیکی و هرچی ک فکر میکردم تاثیر داره امجام دادم بازم هیچ دردی نداشتم تا سه شنبه ۲۳بهمن دکترم نامه بستری داد ک برم بیمارستان با امپول فشار زایمان کنم
ساعت ۱۰صبح رفتم تا ۱۱کارای بستریم انجام شد و ۱۱بستری شدم از ساعت۱۲کم کم تزریق اموول فشار شروع شد یواش یواش درد داشتم تا ساعت۲دیگه دردام تقریبا پشت هم شد و هر ۳.۴دیقه از ساعت۵.۶به بعد دیگه دردام تند شد ولی هرسری ماماهمراه یا دکترم میومپ معاینه میکرد(که میمردم از درد)میگفتن۲سانتی۳سانتی تا ساعت ۹شب درد کشیدم هرسری هم دکترم همینو میگفت ساعت۹شب اومد ک معاینه کنه گفتم من دیگه نمیتونم تازه من اتاق شخصی هم داشتم
مامان مهدا👼 مامان مهدا👼 ۴ ماهگی
سلام مامان گلیا..بعد از یه هفته اومدم با تجربه زایمانم..
من ۲۴ ام آذر معاینه شدم پیش ماماهمراهم با دهانه رحم ضخیم و دوفینگر..
از۲۵ ام بعداز ظهر حرکتای گل دخترم کم و ضعیف شده بود و من منتظر موندم تا فردا صبحش که برم بیمارستان و ان اس تی بدم،،هیچ انقباض و دردی هم نداشتم،خلاصه صبح روز ۲۶ ام رفتم بیمارستان شهدا که نزدیک خونمون بود و با توجه به اینکه متفورمینی بودم و ۳۸هفته و ۴روز شده بودم گفتم میخوام ان اس تی بدم،گفتن به چه علت،منم علتشو گفتم و سریع فرستادنم بلوک زایمان،اونجا بلافاصله معاینه کردن و گفتن دوسانتی و باید بستری بشی چون احتمال داره بچه خفه بشه تو دوهفته آخر..منم که ترس کل وجودمو گرفته بود زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم اینجا دارن برام تشکیل پرونده میدن و میگن باید بستری بشی،ایشونم با توجه به اینکه میخواستم گلپایگانی زایمان کنم گفتن با رضایت شخصیت از بیمارستان بیا بیرون و برو گلپایگانی ان اس تی بده، ماهم راهی گلپایگانی شدیم و اونجا ازم نوار قلب جنین گرفتن و باتوجه به کاهش حرکت جنین دستور بستری دادن تا زایمان کنم،،،خیلی برام سخت بود که با دهانه رحم دو سانت و بدون درد و انقباض مجبور بودم به روش القایی زایمان کنم اونم طبیعی..خلاصه از ساعت ۲ بعدازظهر با سرم فشار دردام شروع شد و تا ۱۰ و نیم شب تو دوسانت گیر کرده بودم😓
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان ♥️♥️ مامان ♥️♥️ ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان ۱
اول از این که مامانا بچمو بردن برای زردیش بستری کردن براش دعا کنید فردا زردیش بره و مرخصش کنن الانم تجریمو میگم:
من ۴روز‌پیش بخاطر کم حرکتی بچم با خواهرشوهرم اومدم بیمارستان که ان اس تی بدم بعد از گرفتن ان اس تی بهم گفتن ضربان قلبش بالاست و باید بستری بشم و خلاصه کارامو انجام دادم و رفتم زایشگاه و بستری شدم و دکتر و پرستار‌ک اومدن شرح حال بگیرن گفتم دهانه ی رحمم ۱سانت بازه و معاینه کردن و رفتن و همون شب یکی تو زایشگاه قسمت درمان درد زایمان داشت هی آه و ناله میکرد بعد این ک دهانه ی رحمش فول شد و بردنش اتاق زایمان من دردای پریودی گرفتم و بهم القای زایمان شد انگار اونشب من با درد خوابیدم صبحش دردام برطرف شد طرفای شب بود که دردای شدیدتر از قبلی اومد سراغم و دکتر اومد بالاسرم و معاینه کرد و گفت دهانه ی رحمت ۲سانته پیشرفت کردی و اگر ورزش کنی زودتر زایمان میکنی من اونشب تا صبح درد داشتم و ورزش هم میکردم و چون درد زایمان بود هی میومدن و معاینه میکردن ببینن پیشرفت کردم یا نه ک دریغ از یزره پیشرفت
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۳ ماهگی
خب بالاخره منم وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم براتون .کسایی که نظرشون سزارین اختیاریه حتما بخونن😬
پارت1⃣

من تو ۲۰ هفته سرکلاژ شدم بخاطر طول سرویکس پایین و فانلینگ
بیشترش استراحت بودم و با استرس گذروندم و هر شب شیاف پروژسترون و اینجور چیزا...
خلاصه گذشت تا رسیدم به ۳۷ هفته جذاب و باز کردن سرکلاژ 🪡(تجربه باز کردن اونم تاپیک گذاشتم).
تو ۳۷ هفته معاینه شدم و یه سانت باز بودم .دوباره ۳۹ هفته معاینه شدم و ۲ سانت بودم .ناگفته نماند کلی ورزش هم کردم و شیاف گل مغربی و این حرفا💊.
تا ۴۰ هفته که زایمان نکردم و دکتر نامه بستری بهم داد واسه ۱۳ دی که میشدم ۴۰ هفته و یک روز به تاریخ سونوی ان تی..
صبح پنج شنبه ۱۳ دی ساعت ۷ رفتیم بیمارستان کارای بستری مو انجام بدم🏨 .همون اول معاینه ام کردن که همون ۲ سانت بودم ساعت ۹ و رب یه قرص زیر زبونی فشار بهم دادن تا ساعت ۱۲ و رب که قرص دوم رو بهم دادن هی ان اس تی میگرفتن و کم کم دردام داشت شروع میشد .منم تا میتونستم راه میرفتم و کمرمو قر میدادم و ورزش های نرم انجام میدادم. تا ساعت ۴ که انقباضام مرتب شده بود و شدید و رسیده بودم تقریبا به ۴ سانت .ماما اومد معاینه ام کرد در خواست تزریق اپیدورال کردم که گفتن به یه ۴ سانت فول که برسی هم اپیدورال میزنیم برات هم تماس میگیریم ماماهمراهت بیاد.