مامانا
برای باز هزارم میخوام بپرسم چون واقعا خیلی اذیتم
من اوایل از اینکه زایمان کنم کی شیاف بزاره برام یا کی مراقبم باشه میترسیدم‌
الان که بیمارستان خصوصی میرم و ساعت ملاقات نداره و جز یک نفر همراه و پدر بچه که بعد از عمل می بینه کس دیگه راه نمیدن
ولی اینکه مامانم درک نمی کنه بعد عمل من اصلا دوست نداریم کسی بیاد بالا سرم مراقبم باشه اون ده روز بدم میاد 🤦‍♀️
واقعا مامان های شمام سر این مسائل بیفکرن و خودخواه؟
تجویزای قدیمی و الکی داروی سر ،قرص کمر ،جوشانده بچه مگه بچه چه قدره که جوشانده داشته باشه؟
معده ی بچمو با داروهای گیاهی داغون میکنن
یا چک کردن رد بخیه
من بدم میاد جلو بقیه اون اولاش به بچم شیر بدم !!!! تا عادت کنم!!!
کسی جز شوهرم منو لخت ندیده
من اصلا دوست ندارم اون چند روزی که از خودم بیزارم بقیه بیان منو ببینن یا بخوان نظر بدن
از یه ور نه خونه خودم راحتم نه مامانم
چون هر دوتاش یا جاعه چه اونجا باشم چه خونه مامانم باید ریختشونو تحمل کنم 🤦‍♀️😭😭😭😭
چرا هیچ کس منو درک نمی کنه؟؟؟😭😭
و بدتر از اینکه حسین میگه من اون ده روز باید پیش بابامم برم
اگه حسین نباشه من سکته واقعی رو زدم از دست این اطرافیانم
خدا صبر بده بهم 😭😭😭من هرشب به این موضوع با گریه فکر میکنم😭😭😭😭💔

۲۴ پاسخ

خب وقتی هیچ راهی نداری چرا انقد خودتو اذیت میکنی الان باید ارامش داشته باشی
زایمان خودش یه مرحله سخته باید خودتو برا اون آماده کنی
حالا بعدش خدا بزرگه همه همین مشکلارو دارن ولی مجبوریم ب تحمل ده روزه دیگ میگذره

برای زایمان منم قراره همه خاله هام بیان
منم مثل تو اصلا روم نمیشه جلو خاله هام به بچم شیر بدم
اونا هم میدونم از اتاقم نمیرن بیرون
از بچگی عادت نداشتم جلو کسی لباس عوض کنم
وقتیم میگم برین بیرون میگن هرچی که تو داری ما هم داریم
خب چه ربطی داره
من راحت نیستم
هیچ وقت قرار نیست درک کنن 😓😓

نگاه ی چیزی میگم شاید بگی قپیمیه
ولی من تا ۴۰ روز خودم همه کار کردم
کلی دارو گیاهی بعد از زایمانم خوردم خیلی گرم نگه داشتم
میگن ۴۰ روز بعد زایمان رو ۴۰ سال زندگیت تاثیر داره چ بدنی چ روحی کلی رژیم داشتم تا ۴۰ روز فقد من ۵ مدل غذا می‌خوردم
بچم خداروشکر نه رفلاکس داش ن کولیک داش
ولی واسه بچه خیلی جای تفکره
خب بعضی بچه ها هستن با کلی داروهای شیمیایی کولیک خوب نشد رفلاکس خوب نشد
من ب عینا ب چشمم دیدم ، مثلا ی ذره زیره با ی ذره نبات آبجوش دادن
بچه آروم شده و دیدم ک گریه برای دلدرد داش ن کولیک داش
شاید بگین معده بچه رو خراب کردن
ولی خب من خودم تو نزدیک ترین آدمم دیدم ک چقد تاثیر گذار بود
مامان منم کلی پودر دارو قرص کمر سر دارو گیاهی آورده بود
سخت بود خوردنش ولی خب هم گذشت

هعی خاهر باز شما خوبین موقع عمل کسی بالا سرتون نمیاد من همیشه میترسم موقعی که لنگام رو هواس دارم میزام یکی بیا نگاه کنه چون دقیقا یادمه موقعی خواهرم زایمان کرد موقعی که درحال زاییدن بود خالم و مامانم تو اتاق بودن یا واسه زایمان زنداییمم همینطور بعد جالبش اینجاس میان میشینن میگن اونجای فلانی اینشکلی بود اونشکلی بود😑🤦‍♀️

من داروگیاهی نه خودم خوردم نه به بچه ام دادم
برو شکر نعمت کن که مادرت میاد کنارت اما رک بگو دیگران نباید بیایند
البته الان فرهنگ پیشرفت کرده کسی نمیاد روزای اول
من که دست تنها و بی کس بودم چی فکر می‌کنی فقط با شوهر کارت راه میوفته
اون روزای اول واقعا استراحت نیاز داری جز استراحت نکنی بعداً رو بدنت اثر می‌ذاره
امثال من بدبخت و بیچاره که مادرم نیومد ی ساعت بمونه انواع درد و بدبختی به جونمون مونده
خدا رو شکر و از کمک دیگران به خودت خوشحال باش بلاخره هرکسی ی اخلاق های خوب و بد داره
شماهم برای دیگران همینطوری هستی
پس اصلا فکرت با این چیزا بهم نریز
شوهر هم قرار نیست 24ساعتی پیشت باشه و یا اونطوری تو دوست داری بچه داری کنه برات چون کلا بلد نیست تو طبیعتش نیست

عزیزم پس ساک و وسایل نوزادت و خودت رو جمع و جور کن و برو خونه مادر شوهرت هم پیش شوهرتی و هم اینکه از دست دور و بریها راحت میشی☺

من مامانم میگه جز خواهرات تا ده روز هیچی نمیگم بیاد جات اون از من حساس تره و درکم میکنه خداروشکر
اما کلی دارو های گیاهی و جوشونده برا خودم گرفته بخورم ن بچم

به نظر من رک حرفت رو بزنی بهشون خیلی بهتره تو خودت نریز مثه من

کاش شوهرت پیشت باشه خیلی بهش نیاز داری تا بقیه

عزیزم همه بعد از زایمان افسردگی میگیرن باید خیلی خیلی درکت کنن من افسردگی گرفتم خیلی شدید الانم افسردگی دارم چون درک نشدم الانم حوصله هیشکیو ندارم

حالم بهم میخوره ازشون

واقعا یه جاهایی کم آوردم نشستم گریه کردم شیرم کم شد باعث و بانیشم مادرشوهرم

عزیزم سعی کن به این چیزا فکر نکنی... جلوی ملاقات بقیه رو که نمیتونی بگیری. اتفاقا خیلی حس مثبتیه هر کی بیاد ملاقاتت یعنی تو براشون ارزش داری... پس به جای حساسیت لذت ببر و سعی کن باهاش کنار بیای..‌ ولی مجبور نیستی جلوی اونا شیر بدی. میتونی بلند شی بری یه اتاق دیگه یا اینکه یه شالی روسری ای چیزی بندازی روی سینه ات

وااایی که خدا ما رو نجات بده از خانواده هایه فضول واقعا نمیدونم چی بگم فقط میدونم بعد عمل همه خانما حساس تر از اینی که هستن میشن و پرخاشگر تر فقط میدونم باید درک داشته باشن وگرنه به ضررخودشونه

وااااا من ک اصلا شمارو درک نمیکنم یعنی چی خب چی میشه مگه مامانت دیگ والا اگ برا ماها نیان ناراحت میشیم ک چرا نیومده و فلان ولی منم حقیقتش دوست ندارم بیان

میدونی شایدچون بامادرت توی خونه زندگی می‌کنی همیشه اون حرف بوده

بده حسین شیاف کنه توََش

منم از اینکه مامانم لختمو ببینه یا مجبور باشم بعد عمل مراقبتامو با مامانم یا کسی غیر شوهرم باشم خیلی میترسم
ولی خب من مستقیم به مامانم میگم که فلان کارو نکن یا هرجور شده جلوشو میگیرم
من دردم مادرررررررشوهرمههههه
از اول ازدواجم عزا گرفتم که بچم بدنیا بیاد چطوری اذیتای اونو تحمل کنم
از طرفی خونه ی خودم راحتم از طرفی میدونم اگه خونه خودم بمونم میخواد هرچندروز که مامانم پیشم میمونه اونم بمونه خونم و اذیتم کنه
بنظرم اگه میتونی به کسی نگو داری میری زایمان تا یک روز بعدش
و با مامانت صحبت کن بگو چقدرحساسی و کاراش ناراحتت می‌کنه، یا قبول میکنه یا نهایتا ناراحت میشه و زیاد پیشت نمیمونه دیگه 🤔

والا من الان بچم 1سال خورده ای داره هنوز روم نمیشه جلو کسی ب بچم شیر بدم. مادر شوهر من وقتی بچم گریه میکرد سریع میومد ببینه من چجوری شیر میدم خیلی رو مخم بودن با مامانم خیلی اذیت شدم

عزیزم از همین الان سنگاتو با مامانت وا کن من قبلش همه‌چیز رو با مامانم هماهنگ کرده بودم به مشکل نخوردیم اصلا
بعدم اون داروی سر و کمر خیلی واجبه حتما استفاده کن گلم عوارض بعد زایمان رو کمتر میکنه برات ولی جوشونده بچه نه اصلا بگو‌دگتر گفته چیزی ندین بهش برا زردیش هم اکر گفتن بگو‌قطره شبر خشت میخرم مطمعن ترع چون‌حتما جوشوندشون همونه
و اینکه بنظرم اگر مامانت شرایط دارع خونه‌خودت بمون چون راحت تری
موقع شیر دادن هم کسی پیشت بود روسری بنداز رو‌شونت رو بدنت کسی نبینه و گفتن بگو اینجوری راحت ترم بزار بفهمن

من مادرشوهرم اینجوریه مامانم میگه بچه به دنیا اومد نباید چیزی بهش بدید مادرشوهرم میگه نه باید یکم پودر قند بدی قندش نیوفته رفتم سنو گفت شلوارت و بکش پایین مادرم و مادرشوهرمم بودن گفتم لطفاً برید بیرون مادرم رفت مادرشوهرم هرچی گفتم برو نرفت گفت نه من باید ببینم بچه ام حالش چطوره اعصابم خراب بود درسته از دلسوزیش بود ولی واقعا راحت نیستم با بعضی کاراش

ریلکس باش خواهر

خب اعلام کن نمیخوای کسی مراقبت باشه
ولی درک نمیکنم اصلا ! مامان من باشه بهش میگم اینکارارو نکن و میگه اوکی
مامانته دیگه!!!!

ای بابا🥺🥲
چقدر سخت

اصلا نمی تونم حساس نباشم !
چون واقعا آزارم میده رفتارشون

سوال های مرتبط

مامان علی اقا😍💙 مامان علی اقا😍💙 هفته سی‌وهشتم بارداری
مامانا
خواهشا یه راهکاری بدین
واسه بعد زایمان
که بتونیم تحمل کنیم اطرافیانمونو
من مادربزرگم میخواد بیاد پیشم بمونه اصلا اعصاب ندارم میدونم همون روز اول دعوام میشه
چون خاله و بقیه ام میان
من اصلا اعصاب ندارم یکی واسم تصمیم بگیره که چی کار بکنم یا نکنم
دلم میخواد بمیرم
سرشب پیش حسین گریه میکردم🤦‍♀️
واقعا نه اعصاب دارم نه حوصله
اینکه من روی بچه ام حساسم میدونم بیان دکتری میکنن از خودشون
یا من بعصی چیزا بدم میاد بخورم بزور تو حلقم میکنن
یا همش میخوان چک کنن ک.....س و ک...‌..نمو
که ببینن بخیه ها خوبه یانه اگه خوب نیست دکتری کنن 😐یا شام و ناهار و بریز و بپاش
من فقط آرامش میخوام
اصلا دلم نمیخواد آرامشم توی اون زمان بهم بخوره 😑
حسینم که بیزاره از هرچی مهمون
مامانمم که میگه مادرجان باید بیاد پیشمون
بایدی درکار نیست !!!!!!!!
چجوری بگمممممم بفهمن خسته شدم اخه🤦‍♀️از الان روی روانم میرن که اره از الان‌کنار بیا
من حوصله کنار اومدن ندارم😒
مامان دخترکم🩷 مامان دخترکم🩷 روزهای ابتدایی تولد
بیاید راجب آدمای تو مخ حرف بزنیم و بگیم از نظرمون چه آدمایی تو مخ و بی‌شعور هستن
از نظر من آدمایی که هر چیز خوبی از کسی ببینن فکر میکنن وظیفه طرف بوده که انجام داده تومخن حالا فرقی نداره پدر مادر باشه غریبه باشه یا فامیل یا اینکه مثلا فکر میکنن حتی اگه شرایط مالی طرف هم اوکی باشه یا نباشه باید توقعاتشونو برطرف کنه مثال همین خانومایی که میان میگن چون پدرم وضع مالی خوبی داره باید فلان چیزو برام فراهم کنه حتی اگه وظیفه نباشه یا برعکس که میبینی میگه طرف هیچی نداره ولی توقع داره همه چیزش فراهم باشه و اصلا درکش نمیکنه تازه حتی اگه همونطور که دلش میخواد پیش بره هم باز میگه وظیفس و قدردان لطفش نیست
من از دیدن چنین آدمایی خیلی عصبی میشم که همه چیزو گردن این و اون میندازن و توقعاتشون بالاس و به اصطلاح نمک نشناسن🫤
مثلاً من خودم پدرم وضع مالی متوسط رو به بالایی داره ولی هیچوقت نتونستم دلمو راضی کنم چیزی اضافه تر بخوام برای سیسمونی بچم و تا الان هم کلی ازشون متشکرم که این لطف رو کردن که سیسمونی بچمو خریدن ولی یه عده تو همینجا میان میگن پدرم پول کمی بابت سیسمونی داد یا سیسمونی کم داد واقعا درک نمیکنم چجوری دلشون میاد یا روشون میشه که وظیفه ی خودشونو بندازن گردن پدر مادر یا یکی دیگه تازه باز هم ناراضی باشن همیشه🫥🫥🫥🫥
نظر شما چیه
مامان محمدم♡‌‌ഽ مامان محمدم♡‌‌ഽ ۳ ماهگی
خانما کیا رو سیسمونی نگرفتن؟
من میخواستم بگیرم اما هم از یه طرف چیزای زیادی نگرفتم از یه طرفم نه ماهمه اصلا شرایط مهمونی ندارم،مامان بابامم میگن نگیر اخه ذوقی ندارن که سنشون گذشته ولی من چی اخه دوست داشتم خیلی نامردیه اصلا علاقه نشون نمیدن
از یه طرفم چون فامیلامون براشون زودتر روسیسمونی و بردن خونه خودشون(یعنی مثلا یه مبلغی کادو دادن)اینام دیگه اصراری ندارن😑😑😑😑ولی حالا اگه اونا نمیدادن اینام میگفتن بگیر که بیارن
واقعا من این وسط موندم خیلی بی ذوقن زنگ زدم مامانم میگم حداقل خاله ها و زنداییارو بگم،میگه من نمیدونم میخوای بگی بگو ولی من کاری ندارم با کسی😐
یعنی از این رو به اون شده خیلی جالبه برام
نمیگم واجبه ولی بالاخره مادر باردار ذوق داره مهمونی باشه همه بیان وسیله های شاید نچندانی نی نی شو ببینن خوش بگذره دورهمی باشه،اما اینا در کل به روحیه من فکر نمیکنن از اول...
شما بودید چیکار میکردین؟!!

از اولم نه جشن تعیین جنسیت گرفتم نه هیچی هیچی (به خاطر دل خودم فقط دوست داشتم یه چیزی باشه وگرنه کسی براش اهمیت نداره نه شوهرم نه بقیه
مامان مهوا مامان مهوا روزهای ابتدایی تولد
اصلا اصلا نمیخام ناشکری کنم ولی اینهمه سختی کشیدم تو حاملگی همش ی طرف اینکه قراره بعد زایمان برم خونه مادرشوهر ی طرف
واقعا شده عذاب شوهرمم اصلا شعورش نمیرسه
محال هم هست بزارن بیام خونه خودم از اون طرفم ب شدت حساسن و از اینا ک میگن نباید زن زاییده تا چهل روز تنها باشه و این حرفا
نوه اولشونه اینقدر ذوق دارن ک نگو خوشحالم از این بابت ولی میدونم شرایط اوایل خیلی بد پیش میره
حتی مادرشوهرم اینا یکماهه میخان ی سفر برن به ماهم گفتن بیاین و این حرفا که هی کنسل شد حالا هم دیگه بخاطر من نمیره خودش امروز بهم گفت
بخدا خوبن من نمیتونم اونجا بمونم سختمه شلوغه خونشون همیشه
من خیلی زود از جمع خسته میشم باید تنها باشم انرژیم برگرده
امروز شوهرم دوباره داره بهم میگه تا ۴۰ ۵۰ روز ک نمیزارن بیای خونه
خیلی با زبون صلاحیت نیاد همون موقع با دعوا میام خونم
ولی من اینقدر که سر این موضوع سختمه استرسش رو دارم استرس عمل و زایمانم رو ندارم منتظر نظر و پیشنهاداتون هستم
پیشاپیش بگم کسایی که نمیدونین
(من نه مادر دارم نه خواهر دارم نه هیچ آشنایی که بیاد خونم )





ان تی انومالی دختر زایمان بارداری سزارین