۱۴ پاسخ

اگه مشكل مالي نداري بچه دوم بيار،

بنظرم دو سه سال دیگ خوبه هنوز دخترت کوچیکه یکم بگرد خوش بگذرون ببین بنظرم دخترت سه سالش بشه میشه بذاری مهد و بچه دوم هم داشته باشی کمتر اذیتی

من جات باشم فعلا نمیارم

هیچکس نمیتونه بهت بگه عزیزم
خودت اگه فکر میکنی مادر خوبی میشی برا دوتا بچه در حالیکه مدیون خودتم نمیشی چرا که نه
من خودم میدونم که مدیون خودم میشم و خودمو فراموش میکنم و مادر خوبی برا دوتا بچه نیستم واسه همین به دخترم راضیم و قصد ندارم دیگه بچه بیارم

هیچ کدوم از اینایی ک گفتی اولویت نداره ببین میتونی مادر خوبی باشی ب دوتاشون برسی ببین اعصاب داری با بچه راه بیای باهاش کنار بیای ب بچه دوم فکر کن بچه فقط محبت میخواد و توجه

اول آخر دوتا باید باشن تک بودن خوب نیس

نهههههه

ما هم من ۳۵سال و شوهرم ۴۸ سال نمایشگاه ماشین و هتل داریم کشتی داریم چندتا خونه داریم ولی شوهرم بچه نمیخواد من میگم تا سنم بالاتر نرفته بذار یکی بیاریم لیام تنها نباشه قبول نمیکنه 💔🤷🏻‍♀️

چند سال دیگه بیار

حتما بیار تک فرزندی ظلم به بچه س

موقعیت تون که خوبه اگه خودت تواناییش رو داری واعصابت می‌کشه دخترتون که ازشیرگرفتی بیار

اره میارم چون هم شوهرت کارش خوبه هم خونه داری

آره میارم سنتنون خیلی خوبه

عزیزم زوده الان برای تصمیم گیری بچت خیلی کوچیکه

سوال های مرتبط

مامان آرسام وپسته👑🧿 مامان آرسام وپسته👑🧿 ۱۷ ماهگی
سلام خانوما پسرم ماه دیگ باید ببرم تهران بستری کنم قلبش سوراخه از یه طرف نمیدونم کارمون چقدر طول میکشه از این طرف بچه کوچیکم 3ماهشه خالم میگه بیارش بزار خونمون من نگهمیدارم تو برو بیمارستان با پسرت بمون اینم بگم ماشمال هستیم خالمینا تهران هستن ولی شوهرم نمیزاره میگه من بچه رو نمی‌برم پیش خالت بزارم فکرم میمونه پبش بچه ممکنه اتفاقی بیوفته یا چشم بزنن بچه رو خونه خالت بقیه خالهات وداییات میان بچه دست به دست میشه بچه میزارم شمال پیش مادر و خواهر خودم نمی‌برم تهران ولی من راضی نیستم آخه پسرم رفلاکس داره کلا بچه ای هست که خواب نداره همش بیداره گریه میکنه نگهداری‌ ازش سخته از یطرف مادر شوهرم تو روستا هست گاو داره باغ میره از یطرف کار کشاورزی شروع شده خواهر شوهرم میدونم نمیتونه خوب نگهداره ترسوعه با اینکه خودش یه بچه 12ساله داره ولی راستش من اطمینان نمی‌کنم بهش دلم رضا نیست ولی از حق نگذریم مادر شوهرم خیلی خوب بچه نگهمیداره خیلی رو بچه حساسه از خود منم بهتره میرسه بچه رو ولی من دلم راضی نمیشه دلم تنگ میشه بچه رو بزارم خونه هرچی هم میگم شوهرم راضی نمیشه میدونم بچه ببرم خونه خالم فردا کوچکترین چیزی بشه شوهرم میندازه گردن من از این طرف خالم خیلی اصرار داره بچه رو ببرم خیلی دوسشداره میگه میخوام ببرمش لباس بخرم وسایل بخرم تو فقط بچه رو بیار خیلی ذوق داره من چون مادرم فوت شده خالم خیلی زحمت کشیده برام هر مشکلی برام پیش بیاد خالم میرسونه خودش 2تا زایمان کردم خودش بنده خدا اومد بیمارستان رسید بهم
الان بنطرتون من چیکار کنم درست ترین راه چیه؟؟؟؟؟
مامان جیک جیک مامان جیک جیک ۱ سالگی
اینو شوهرم تعریف کرد
میگه وقتی خواهرش بچه دختر دنیا آورد جلو دومادش به خواهرش گفت شما پسر بیارین!! مگه پسرو هر کسی میاره؟
خواهرش ناراحت شده بود و نشسته چشماش اشکی شد و هیچی هم نگفت(کلا کسی جرات ندارم به شوهر من بگه بالای چشمت ابروعه،)
هنوزم همینه شوهرم زبون تلخ و منتقد 🤢🤢🤢
بچه ما دختر شد اینو برام تعریف کرد...
دیشب بچه به خواهر شوهرم بخاطر ازدواج فامیلی دخترش که ۱۴ سالشه خیلی خیلی ریز مونده، همه کار کرده خواهر شوهرم ولی رشد نکرده
خیلی البته باهوشه
شوهرم همش خواهرزاده هاشو میزنه و فحش میده و دعواشون می‌کنه...
به این می‌گفت ریزه میزه.... می‌گفت پدرس.. با چشمای موشت نگاه نکن
یا گفت خدا نکنه دماغ دخترم شبیه دماغ (همین خواهرزاده) بشه....
دخترم کاسه آورد برعکس کرد روش نشست
لیز خورد داشت میفتاد که همین خواهرزاده گرفت، شوهرم از پشت محکم زدش مواظب پاهاش باش....

کلا دیشب جفتی زده بود انگار روی این
اومدم در گوشش گفتم بس کن، بچه دختره، آنقدر ایراد زشتی زشتی ازش نگیر، غرور داره،
من پشت صحنه همش دفاع میکردم از خواهرزادس، میگفتم نه قشنگه، باهوشه، نه اون دخترم رو گرفت باید تشکر کنی....
خلاصه آخر شب. فتم پیشش گفتم دایی باید دختر خودش هم سن تو بشه تا تو رو درک کنه، تو رو خیلی دوست داره، منم دوستت دارم حواسم بود تو هیچی نگفتی، تو خیلی دختر خوبی هستی خدا کنه دختر من مثل تو با ادب با هوش و خانوم باشه
اینو گفتم بچه یهو گریه کرد بغض ش ترکید
خیلی شوهرم کارش زشته،
مجبورش کردم بیاد خواهر زادشو ببوسه
یعنی با اجبار
گند دماغ و ترش رو زبون تلخ🤬🤬🤬