داشتم فکر میکردم ک چقد بلانسبت خرم ک با وجود اینک روز اول زایمان خانواده شوهرم گریم انداختن و رفتن و توجهی ب حال بد پسرشون ینی شوهرم و من نکردن و تا مرخص شدنم از بیمارستان نیومدن چرا باز میرم خونشون و بچمو میدم بغلشون
این روزا چقد فکر میکنم..
چقد حالم بده
چقد بچم شیر جوش میخوره از بس گریه میکنم...

نرو
خودت بگیر
من مادر شوهر یه شوخی کرد بام دیگه نرفتم پیشش ج تلفنشم ندادم
برن گم شن

دختر نگم برات چی به سرم آوردن دیگه خستم کردن

من نمی‌دونم این خانواده های شوهر چین که تقریبا اکثریت از دستشون گله دارن
و ناراضی
خدا آدمای بد رو به راه راست هدایت کنه نه فقط شوهر و خانواده هاشون رو بر عکسم اگر هست هدایت بشن

من مادر شوهرم باعث جدایی منو شوهرم شده کل عید قهر بودم یا بیمارستان چشام خشکی اورده دکتر گفته نباید گریه کنم چطوری اخر خیر نبینه که باعث اوارگی بچه هام شده

من ۲۰ روزه نرفتم خونشون پدر شوهرم ۲ دفعه اومد یک دفعه بغلش دادم ۱ دفعه ندادم بغل مادر شوهرمم نمیدم

خدا تمام خانواده های شوهر نابود کنه
منم همین وضعم
منم ب گریه انداختن

باید بخاطر بچه هامون قوی باشیم