۷ پاسخ

درکت میکنم منم الان درحال گریه و سرزنش خودمم

نمیتونی یکی دو روز بری خونه مامانت؟ ی ساعتم بتونی بخابی خودش کلیه

منم دقیقا روزی که مامانم میخواست بره گریه میکردم میگفتم میترسم نتونم
ولی شد
خدا توانشو بهمون داده عزیزم
این روزا هم میگذره و خاطراتش برامون میمونه
به این فکر کن که از این سن کوچولوت لذت ببری
گوگولی و بغلی🥺

و اما منی که از روز اول پسرم بستری شد و خودم تو بیمارستان موندم پیشش
حتی 10 روزگی رفتم همون بیمارستان بخیه هامو کشیدن
15 روز تمام سر پا بودم حتی 1 ساعت هم دراز نکشیدم

منم هنوز هیچی نشده خسته و سردرگمم
اصلا از پس کارای بچم برنمیام😔

😢😢😢

واقعا عزیزم مادرشدن خیلی سخته
واسه همینه که بهشت زیر پای مادره😊❤️‍🩹

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان اسرا😍 مامان اسرا😍 ۳ ماهگی
مامانا خیلی دلم گرفته و حالم بده نمیدونم شماهم‌این نجربه رو وقتی بچه اولتون ب دنیا اومد داشتین من خیلی میترسم از این حالم🥺🥺🥺
اول اینو بگم ک زایمانم سزارین بود،و وقتی بهوش اومدم و‌اومدن شکمم قشار دادن بشدت درد داشتم تا رفتم پخش سراغ بچمو گرفتم بغلش کردم با تموم دردی ک داشتم شیرش دادم تو دلم ک بود خیلی باهاش حرف میزدم تعریف دردو دل و بشدت واکنش میداد ب حرفام نوازشام یعنی انقدر ذوقشو‌میکردم تو دلم بود ک نگو ،ب دنیا اومد تا چند روز اول با زخم سر سینم هرجوری بود بهش شیر میدادم نگرانش بودم …..باورم نمیشد زاییدم یا مادر شدم الان ۱۹روزه زایمان کردم بچم خداروشکر اروم ولی بشدت ولع داره مک میزنه نمیدونم شاید درست شیر نمیره تو دلش یعنی خیییلی انرژیمو میگیره
از اینکه بغلش کنم ببرم بشورمش خیلی میترسم
از اینکه حموم‌کنمش بشدت میترسم
از اینکه حتی وقتی دماغش گرفته با فین گیرش دماغشو‌تمیز کنم
طاقت گریشو‌اصلا ندارم
همینطوری فکرم درگیره ک‌من میتونم از پسش بر بیام تنهایی یا ن
الان مامانم کمک میکنه سریع میشورع میاره مای بیبی میکنه اروغشو میگیره
حس میکنم تنها نمیتونم وقتی دلش درد میگیره وقتی خستم و‌ب استراحت نیاز دارم😭😭😭
بیاید حرف بزنیم فکر و استرس باعث شده من اون حس مادرانه رو‌حس نکنم من انقگار فقط احساس مسئولیت میکنم 😩😭😭😭
مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۵
یه چیزی ک یادم رفت من یکم صحبتو داشتم ولی خداروشکر سردرد نگرفتم تا تونستم صحبت نکردم و سرمو تکون ندادم خدایی تو ریکاوری فقط یکم صحبت کردم با بغل دستیم ک بعد من عمل شده بود و خداروشکر سردرد نگرفتم خونریزی ام حین عمل و تو بخش ک اومدن عوضم کردن نمیدونم چقدر بود ولی تا الان ک ۱۶ روز گذشته همچنان خونریزی در حد پریودیای خودم دارم و نمیدونم کی تموم میشه
هم اتاقیمو داشتم میگفتم خلاصه اگر بتونید طبیعی فکر کنم بهتر باشه از روی ظاهر هم اتاقیم نسبت ب من حالش بهتر بود با ویلچر اوردنش خودش بلند شد رفت بالای تخت بچش و گرفتش بغلش تا نشست رو تخت شروع کرد ب خوردن چای و ابمیوه و ریلکس بود حالا من بزور یکم سرمو تکون میدادم ک ببینمش فقط تازه بخیه ام خورده بود فقط شب یه کم دلش درد میکرد و براش یدونه شیاف زدن ولی کلا راحت تر از من بود هم خودش کاراشو میکرد هم دردش کمتر یود هم بچش بیتابیش کمتر بود ولی بچش خیلی ریز بود ۲کیلو۸۰۰ بود وزن بچه ی من بالا بود اصلا طبیعی نمیتونستم زایمان کنم بنظرم کار خدا بود ک سزارین رو از اول انتخاب کردم ولی بنظرم شماها اگر تونستید و دکتر اجازه داد دو روز قبلش ی سونو وزن جنین برید ک بفهمین تقریبا وزن بچه تون چقدره بعد راحت تر تصمیم بگیرید برای نوع زایمان
من فرداش قبل از ظهر مرخص شدم حالا از مشکلی ک بعدش برام پیش اومد تو پارت های بعدی براتون میگم حتما ک شماها حواستون باشه و از یسری. چیزا بتونید پیشگیری کنید