۱۸ پاسخ

تجربه زایمان پارت۸🦢🤍
خلاصه اگه اشتباه نکنم ۷:۳۰که رفته بودم اتاق عمل ۸بچه ام به دنیااومده بود و من ۸:۳۰از ریکاوری خارج شدم به سمت بخش بچه امم سینه تو دهن رفتیم سمت بخش تو مسیر بهم میگفتن اتاقت اماده اس برو استراحت کن برو تزئیناتتو ببین فلان که من سرم گرم بشه من رسیدم بخش و توسالن من رو تخت درحال حرکت اول مامانمو دیدم گریه کردم بعد دوستم خواهرم خیلی خیلی گریه کردیم منو گذاشتن رو تختم و رفتن

مبارک باشه عزیزدلم🥹🫧💗
از سزارین راضی هستی الان؟

بهشت شبیه خودته اتفاقا🤭🍬

انشالله همیشه تنتون سالم باشه

تجربتو خوندم عزیزم
قدم بهشت مبارک،چه اسم زیبایی
منو بردی به حالو هوایه زایمان خودم
دلم برای ۱روزگی بچم تنگ شده
دلم حتی برای درد سزارینم تنگ شده،دلم برای قوماج که مامانم میپخت به زور میگفت باید بخوری هم تنگ شده،چقد میچسبید
زمان به طور عجیبی داره زود میگذره
تا میتونی گردنشو نفس بکش

انشالله همیشه انقد پر انرژی و مثبت باشی و دنیای بهشتت بهشت باشه😍🩷

بسلامتی عزیزم 😍😍😍😍خداروشکر

عزیزممم😍😍
قدم نو رسیده ات مبارک
انشالله پراز خیرو برکت باشه 🤍🫶
خط به خط ک‌ میخوندم یاد زایمان های خودم‌میفتادم ی حس خیلی خوبببب واقعا جون میدم برای لحظه تولدشون🥹

عزیزم ممنون که تجربت گفتی خداروشکر بسلامت زایمان کردی و جفتتون خوبید❤️ تبریک میگم انشالله که قدمش پراز خیرو برکت باشه براتون بهشت زیبا و اسم قشنگ 🐥💕

عزیزم همه رو‌خوندم خدارو شکر ک همچی برات خوب پیش رفت.❤️
همچی خیلی با سلیقه و شیک 👏
قدم بهشت قشنگ مبارک باشه عزیز دلم 🦢🤍
قشنگترین حس بهترین روز زندگیت مبارک قشنگم 🩷

اخی🥹🥹🥹خدا حفظتون کنه برای هم♥️خداروشکر از این مرحله هم عبور کردی🩷🩷

دفعه اول سینه ات درد نگرفت؟
درمورد خونریزیت وسونداینا هم بگو🥺🫶🏻

چه شیک و مجلسی زاییدی😄😄 من چند وقته می‌خوام خاطره زایمانمو بزارم خودم هرچی یادم میاد مو به تنم سیخ می‌شه چه اتفاقی برام افتاد

مبارک باشه هفته چند سزارین شدی؟

قدمش مبارکت

خدا حفظش کنه کوچولوتو .درخواست دادم قبول کن

چقدر قشنگ🥺🤌

گلم سینت درد نگرفت اول سری موقع شیر دادن؟

چه اتاق خوشگلی خودتون تزئین کردین😍

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ششم

که دکتر گفت ترشح سبز رنگ کمی توشه
اتاق رو آماده کنید سزارین اورژانسی..
دیگه تا آماده کنن تقریبا ی ساعتی شد ،بعد یکیشون اومد سوند رو وصل کرد بهم..
یکی از خدمات اونجا اومد گفت پاشو بریم برای سزارین ،دیگه بزور پاشدم چون سوند بهم وصل بود راه رفتن یجوری بود
یه تخت دیگه بود گفت دراز بکش روی این ،دراز کشیدم و پتو زد روم و پروندمم گذاشت روی تخت و بردنم بیرون از بلوک زایمان ( من طبقه ۳ بودم برای زایمان طبیعی ،اتاق عمل سزارین طبقه چهارم بود) مامانم و شوهرمم اونجا بودن اونارو دیدم و رفتیم بالا
از بالا ام جلو در ورودی اتاق عمل یه تخت دیگه آوردن گفتن آروم بیا روی این یکی تخت،اروم رفتم روی اون تخت و یه مردی بود که بردتم تو اتاق عمل و گفت حالا دوباره آروم برو روی تخت اتاق عمل
بازم آروم آروم خودمو هُل دادم روی تخت اتاق عمل
وای که چقدر سرد بود اتاق عمله،داشتم میلرزیدم گفتم خیلی سردمه یه زنه گفت کولرو خاموش میکنم الان
چند نفر اونجا بودن زن و مرد
دیگه دکتر بی حسی اومد خیلی ام خوش اخلاق بود ( کلا بجز یکیشون که دختره خیلی رو مخ بود بقیه شون خوب بودن)
مامان تپلی مامان تپلی ۱ ماهگی
تجربیات سزارین پارت۲.
ساعت ۸و ۲۰ دقیقه منو بردن اتاق عمل ازم نوار قلب گرفتن ویه سرم برام وصل کردن بعد بردنم اتاق مخصوص جراحی اونجا یکم استرس گرفتم ولی خودمو جمع و جور کردم.
نشستم روی تخت برام امپول بی حسی زدن واصلااااا درد نداشت انگار یه امپول دگزا زدن بعد دراز شدم .ازتون خواهش میکنم تا ۱۲ ساعت نه سرتون تکون بدید نه دستتون مخصوصا سرتون .
من خودم سرمو تکون دادم و ۴ روزه زندگیم جهنم شده از سردرد.
تا ۳ شمردم و دیگه چیزی حس نکردم .البته تکون خوردن و کشیدن بچه به بیرون رو حس میکنی اما هیچ دردی نداری‌ و بعد صدای دختر نازمو شنیدم که به دنیا اومد.
وزنش ۲۶۶۰ بود و تغییر نکرده بود ولی خدا روشکر همه چی اکی بود و نزاشتن تو دستگاه .
بعد اوردن بچه رو گذاشتن رو سینم واولین تماس پوست به پوست با بچه ایجاد شد که مهر محبتش دوبرابر تو دلم رفت.
بعد بردنم اتاق ریکاوری همه چی اکی بود ۵ دقیقه اونجا بودم و بعد پرستارا اومدن و ماساژ رحمی دادن ولی من بی حس بودم و دردی نداشتم.
بعد بردنم بخش دیگه کم کم بچه رو گذاشتن رو سینم وشیرش دادم.
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 ۱ ماهگی
(پارت دوم )تجربه سزارین
پاهام بی حس شد و گز گز کرد اونجا ی استرسی افتاد تو جونم اینم بگم خیلی آدم ترسویی ام 😁پارچه سبز جلو روم زدن ...داخل سرمم یچیزایی زدن ..دو سه نفر هم بالا سرم بودن از جمله دکتر بی هوشی ...دیگه شروع کردن به عمل کردن .. ی فشارای ریزی به شکمم وارد میکردن که خوب برای اینکه بچه رو دربیارن طبیعی بود میشد تحمل کرد ...بعدش ی فشار از بالا دادن بچه رو کشیدن بیرون ...صدای گریه آریا دراومد بند دل منم پاره شده با گریه آریا گریه کردم 😭🥲همه ازش تعریف میکردن میگفتن نکا چه نازه چه سفیده مامانش 🥲
آریا رو آوردن کنار صورتم بهترین حس بود برا همه دعا کردم ❤
خلاصه آریا رو بردن همینطور که تو حال و هوای خودم بودم یهو حس کردم چهارتا دست با فشار زیاد از جای معدم محکم فشار دادن تا به پایین بچه ها نمیخوام بترسونم من اونجا مردمو زنده شدم از فشاری ‌که بهم وارد شد درسته بی حس بودم ولی از جای معدم که بی حس نبودم 🤦‍♀️🤦‍♀️سه بار قشنگ شکممو فشار دادن و تمیز خالی کردن ...بار سوم کم آوردم فقط داد زدم آیی معدمممم که اونجا سریع دکتر بیهوشی منو بی هوش کرد ...وقتی به خودم اومدم دیدم تو اتاق ریکاوری ام ....
ادامه پارت بعد :
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۳ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان جانان👼🏻🍼 مامان جانان👼🏻🍼 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین(اورژانسی)🚑🤱🏻
پارت3️⃣

دکتر و پرستار و۵ /۶نفری ک تو اتاق عمل بودن خندیدن و گفتن این اخیش ینی دیگه دردی ندارم و بیحس شدم پرده رو کشیدن و شروع کردن و من حس میکردم یکی رو شکمم داره راه میره هیچ دردی نداشتم ولی تکونارو متوجه میشدم از ۲:۳۵تا ۲:۵۵طول کشید تا بچه و جفت و اینا رو در اوردن صدای بچه رو که شنیدم فقط تند تند میگفتم سالمه چون مدفوع کرده بود میترسیدم اونام گفتن ظاهری که اره ولی باید چک بشه نخورده باشه ازش بعدشم بردنش خیلی صدای گریش قشنگ بود اشکم در اومده بود و تند تند میگفتم خدایا شکرت صورتشم چسبوندن به صورتم خییییییییلی حس خوبی بود چون گرم گرم بود من دیگه ازین لحظه به بعد لرز داشتم و دوندونام قفل شده بود به خاطر بی حسی بود جوری میلرزیدم که تخت تکون میخورد و خیلی حس بدی بود حدود ۴۰دیقه طول کشید بخیه زدن بعدشم منو روی یه تخت دیگه گذاشتن و گذاشتن تو اتاق ریکاوردی و من مث چی میلرزیدم حدود نیم ساعت ۴۰دیقه ای هم فک کنم موندم بعد بردنم تو راهرو مامانمو همسرمو دیدم و میلرزیدم و گریه میکردم شوهرمم همینطور چون خیلی شوک بدی خورده بودن میترسیدن اتفاقی بیوفته برامون مارو بردن بخش و کلی پد و زیر انداز گذاشتن و دوتا شیاف مسکن برای اینکه خیلی درد نداشته باشم بعد بی حسی بچه هم خودشون گذاشتن رو سینم یکم شیر دادن ولی من همچنان میلرزیدم ک کل تخت تکون میخورد

ادامه دارد.....
مامان امیرحسین.ویهان مامان امیرحسین.ویهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان 3
منو بردن تو اتاق عمل هیچکس نبود جز یه خانوم کمک داد رفتم رو تخت که دکتر بیهوشی اومد یه خانوم بود و یه اقا
سوند گذاشتن اصلا درد نداشت فقط چندش بود اما امپول تو کمر چون داشتم به خانوم دکتره مزگفتم تودوخدا منو ماساژ رحمی تو بیحسی بدین یدفعه با دعوا و داد که یعنی چی همه میگن این چرت و پرتو منم گفتم خانوم چرا کاری میکنی یا خاطره بد بشه برام یه امپول خیلی بد بدی زد تو کمرم که مردم اصلا نگفت چجوری بشین چجوری حالت بگیر فقط بتادین زد و امپول فرو کرد منم درد اومد دیگه دکتر بیهوشی که اقا بود اومد گفت شونه هات فلان کن چونه ببر پایین نفس عمیق بکش هیچی خلاصه از اون خانمه خوشم نیومد سریع هم رفت دیگه دکتر مدرس اومد و موزیک گذاشت و کلی شوخی و حال خوب پسرمو نشونم دادن و لباس پوشوندن و اوردن پیشم بوسش کردم و بردنش من عملم طول کشید بخاطر سرکلاژ چون باید باز میشد دیگه اونم باز شد و یه خانمه مسن بود همه بهش میگفتن مادر اومد ماساژ داد تو بیحسی که درد نکشم خدا خیرش بده بردن ریکاوری همون اقا دکتر بیهوشی اومد ریکاوری برام پمپ درد وصل کرد و چقد هوامو داشت برام پتو انداخت لرز نکنم دیگه یه نیم سالتی تو ریکاوری بودم بدونی پاهام به حس بیاد بردنم تو اتاق خصوصی که گرفته بودم اونجا هم پسرمو دیدم و شیرش دادم قبلش سوروم قندی فک کنم بهش وصل کرده بودن چون عملم طول کشیده بود.......
مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷


چشامو بسته بودم ک خانومه گفت خوابیدی؟ چشامو باز کردم دیدم نینیم رو اوردن 🥹لای یه پتو صورتی پیچیده بودنش اندازه یه نوخود بود 😭خدایا بهترین حس دنیا بود فقط صورتش مشخص بود حتی موهاشو ندیدم ماسک اکسیژن رو دهنم بود و فقط گونم بیرون بود صورتش رو چسبوندم ب گونم 🥹😭خیلی حس خوبی بود صورتش داااغ بود لباش غنچه بود گفتم خدای من تو چقد کوچولویی مامان 🥹پرستاره گفت همشونم فک میکنن قراره یل بزان 😂و نینی رو بردن و پنج دقیقه بعدش گذاشتن رو یه تخت دیگه و بردن ریکاوری کل تایمی ک تو ریکاوری بودم بیدار بودم و همه خواب بودن یه مانیتور بود رو ب روم شوهرمو میدیدم ک از جلوی در تکون نمبخورد و خیلی نگران بود 🥹یه ماما اومد ماساژ رحمی داد بیحس بودم و هیچی نفهمیدم هر پنج الی ده دقیقه میومد ماساژ میداد همه درد داشتن ولی من درد نداشتم با اینک پمپ درد نداشتم هنوز خلاصه ک من سه چهار ساعتتو ریکاوری بودم و خودم خواستم ک دیر برم بخش چون قبلش میدونستم ک نباید حرف بزنم و سرمو تکون بدم گفتم بهترین فرصته ک حداقل یکی دوساعت اول کسیو نبینم ک بتونم رعایت کنم
مامان شکلات 🩵 مامان شکلات 🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من❌❌
اول از همه بگم دکتر من خانم دکتر بنفشه خلیلی بود و من از مراقب های بارداری و زایمان پیششون خیلی راضی بودم وسعدی اصفهان سزارین اختیاری کردم و زایمان کردم
صبح رفتم پذیرش شدم و کارهای بستری کردم و صدام زدن رفتن زایشگاه و سوندو وصل کردن تا دکترم بیاد و سوند برای من خیلی دردم اومد دیگه تا یک ساعت که دکترم بیاد نه میتونستم بنشینم نه بخابم البته من اینطور بودم بچه های دیگه ک سوند وصل میکردن اینجوری نبود یکی عین من بود بعدم منو بردن سمت اتاق عمل و انتخابم بی حسی از کمر بود ولی از بس ترسیدم توی اتاق عمل گفتن بهتر بیهوش شی و منم قبول کردم و خیلی خوشحالم که بی هوش شدم دونفر بی حسی از کمر بود بعد خیلی درد داشتن و نمی تونستن بچه رو شیر بدن و بچه تاشون خیلی گریه میکردن چون باید ساعت طولانی صاف بخوابن و از این انتخابم راضی بودم و این که تا ۱۰روز خیلی درد داشتم با این که اصلا آدم کم طاقتی نیستم بعضی وقتا از درد زیاد تب و لرز شدید میکردم و دردش خیلی بد بود تا روز ۱۰ ام که بخیه کشیدم بهتر شدم ولی انتخابم بازم سزارین شاید چون بدن من خیلی ضعیفه بوده چنین واکنشی نشون میداد بدنم ولی دردش ۱۰روزه
حتما برای سزارین کاپیچینو و آب میوه طبیعی بردارید خیلی کمک میکنه
و خیلی مایعات بخورید بعد عمل خیلی خوبه
حتما چند روز قبل عمل سینه هاتون با کرم شقاق سینه هیدرودرم چرب کنید تا وقتی بچه میخاید شیر بدید سینه نرم بشه
‌اینکه حتما آموزش شیردهی بینید من اشتباه به بچه شیر میدادم سینه ام زخم شد و رفتم آموزش دیدم دیدم نه درد میاد نه دیه زخم میشه و اشتباه میدادم
اینم تجربه من
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۵ ماهگی
مامان کیانا مامان کیانا ۲ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۳
دکتر بیهوشی یه نگاه به موهام انداخت و گفت چه خوشگله و فلان و بیسار من فقط سر تکون دادم😂 یه خنده ریزی کرد بعد گفت من دکتر بیهوشی ام منم انقدر از سوند کلافه بودم فقط گفتم خوشبختم😂 امپول بی حسی اصلا درد نداشت با اینکه سه بار اون سوزن بی صاحابو کرد تو کمر من
خلااااصه پاهام داغ شد و بی حسیم شروع شد، من بعد از بی حسی حالم خیلی بد شد تنگی نفس گرفته بودم و حالت تهوع شدیدی داشتم خیلی بد بود واقعا، هی تند تند با صدای بلند نفس میکشیدم دکتره به جای اینکه دلداریم بده فقط گفت خانوم چیکارمیکنی حواسمون پرت میشه😐😂 میخواستم فحشش بدم که دیگه صدای گریه ی بچمو شنیدم و خیالم از بابت سالم بودنش راحت شد، متاسفانه حالم انقدر بد بود بچه رو نشونم ندادن وقتی رفتم ریکاوری اونجا اوردن گذاشتنش کنار سینم که مک بزنه بازم درست درمون نشونم ندادنش ولی ماشالله بین بچه های دیگه خیلی ساکت و اروم بود بچم، حدود دو ساعت تو ریکاوری بودم یه بار وقتی بی حس بودم اومدن شکممو ماساژ دادن فکرمیکردم همین یه باره ولی زکی🤣 دوبار دیگه هم وقتی داشتم از ریکاوری میومدم بیرون و بی حسیم تقریبا رفته بود ماساژ دادن که یه دور رفتم اون دنیا و برگشتم
موقع خروج از ریکاوری اومدن فشارمو چک کردن گفتن خیلی پایینه برش گردونید تو ریکاوری به پرستاره گفتم خانوم ماساژم دادید فشارم اومد پایین ولم کنید برم تروخدا حالم خوبه گفت نه مسئولیت داره و فلان، ولی بعد از یه ربع باز چک کردن فشارم یکم اومد بالا و راهی بخش شدم
بله و باز دوباره جا به جایی و این بار با درد جای بخیه
با کمک شوهرم و پرستار منو انداختن روی تخت بخش و سریع دکمه ی پمپ درد رو فشار دادم ولی تا اثر کنه دیگه دردامو کشیده بودم و تف بهش😂