۱۳ پاسخ

17 سال اختلاف سنی میشه؟
این اشتباه والا

ببین گلم‌حالا میگی تا ۱۰‌اما بیشتر از اون تو خیلی چیزا ب اختلاف میخورن بحث زن دوستی نیس
.بقول دوستمون ی دختر شاد و جوون و برادر شوهر شما جا افتاده تر و خیلی چیزا رو از دیدگاه دیگه نگاه میکنه ب لحاظ اقتضای سنی ،ک اینم طبیعی

اولش شاید همه چی اوکی باشه اما ب مرور ب مشکل میخورن
چون دیدم موارد اینچنینی رو

ان شاءالله ک هر چی خیره پیش بیاد

دختره کم سن و ساله خوشش اومده
تفاوت سنی شون زیاده خوب نیست

داداش من بامشکل اختلاف سنی جدا شدن،دختره یه دختر لوس و افاده ای و پرانرژی و هرروز میخواست بیرون باشه داداش منم یه پسر جا افتاده ی کاری ک دوست داشت یه زن فهمیده و پخته داشته باشه

سلام دوستان یه سوال
گهواره هر ماه ۲۹هزار موجودی میخواد ؟؟

خوشبخت بشن
ولی اختلاف سنیشون زیادی بالاست

امیدوارم هر چی قسمت همون بشه.وامیدوارم قدر بدونن که تو الان داری چه فشار و استرسی و می‌کشی.که حالا که من معرفی کردم خوب باشن و ...
آخه منم باعث شدم یکی از برادر شوهرم که ازدواج نمی‌کرد الان سر و سامون بگیره ولی فقط حرصشو خوردم دریق از یه تشکر

حالا برید چون قرار گذاشتید.خودشون سر صحبت باز میکنند بعد دیگه دست دختر با پسر که به توافق برسن یانه

به نظرم هیچ اصراری نکنید
تو این دوره زمونه نمیشه به کسی گفت ازدواج کن یا نکن
خواستگاری برید شرایط و بگید اگه خواستن ادامه بدن بگید خودتون چشم و گوشتونو باز کنید فردا چه خوب چه بد خودتون میدونید

اگه برادر شوهرت وضع مالیش توپ باشه قبول میکنه وگرنه ن... خونه و ماشین گذون قیمت داشته باسه. دهه هشتادیا اکثرا ب خونه و ماسین و پول میرن.... چ خوب که تو کارای برادرشوهرت شرکت میکنی خودت تنها عروس خانواده ای؟

انشالله هرچی خیره پیش بیاد ولی اختلاف خیلیی زیاده درست نیست اصلا ابدا

اختلاف سنی منو شوهرم ده سال هست وقتی اومد خواستگاریم من پونزده بودم اون 25 من فکرم بچگونه بود اون پخته بود بعد شانزده هفده شدم ازدواج کردم بچه دار شدم زود پخته شدم یعنی یه خانم سرسنکین و پخته شدم

هر چی خیره پیش بیاد براشون

سوال های مرتبط

مامان ❤جوجه کوچولو❤ مامان ❤جوجه کوچولو❤ ۵ سالگی
خیلی دلم گرفته ،هر کاری میکنم آروم نمیشم‌ 🥺
پسرم خیلی مهربونه و تنها شلوغیش اینه شاید ی موقع با باباش کشتی یا نشت بازی کنه و کلا با کسی کاری نداره و زود کنار میاد . به زور از کسی چیزی نمیگیره . بنظر من و شوهرم نمی تونه از خودش دفاع کنه . اگر بخواد بزنه دستش ماشاالله محکمه اما نمیزنه حتی اگر هولش بدن یا اذیت کنن . 🥺 ایراد بزرگی که داره اینه فکر می‌کنه باید همیشه ی چیزی بخره حتی اگر به دردش نخوره . دلم خیلی می سوزه اصلا سیاست نداره . بچه های فامیل یا همکلاسی‌اش رو میبینیم غصه بسرمو می خوریم . ما مقصریم همیشه گفتیم. لوس نباش ، نزن ، با دیگران با احترام رفتار کن ،تو کلاس اذیت نکن ،مهمونی شلوغ نکن و..... . کلا خودم و همسرم خیلی عاطفی هستیم و بنظرم پسرم رو خیلی عاطفی بار آوردیم . دختر خواهرم یا پسر برادر شوهرم و بقیه آنقدر مغرور و با سیاست هستن که اصلا غصه رفتار بد دیگران یا بازی نکردن و حرف نزدن و.. بقیه رو نمی خورن . اصلا به قول خواهر زادم میگه اهمیتی نداره کسی منو دوست داره یا نداره ،اینو می خره یا نمی خره و.. خیلی همشون زبون دارن اما پسر من اینجوری نیست . احساس خوبی ندارم به این که این همه با محبته و سعی می‌کنه سریع کنار بیاد و به دیگران احترام می‌ذاره ، جالبه اونا اتفاقا خیلی بیشتر دیده میشن از بس ماشاالله زبون درازن🥴 دروغ نگم تنها کسایی که عاشقانه پسرمو دوست دارن و اول پسرم براشون مهمه ، پدر و مادر شوهرم و یکی از عموهاشه که مجرده وگرنه مثلا خودم دیدم پدر و مادر خودم برای این که خواهر زادم ناراحت نشه هر کاری میکنن اما ممکنه سامیار ناراحت بشه بگن تو که لوس نیستی تو پسر خوبی هستی😔
مامان 👑 نازدونه 👑 مامان 👑 نازدونه 👑 ۵ سالگی
خانما ما خیلی خونواده کم جمعیتی هستیم خود من خاله ندارم داییم فوت کرده از بچگی هم با خونواده پدری قطع رابطه کردیم سالهاست ندیدمشون ادمای خوبی نیستن با پدر مادرمم سر بدی های بی حدواندازه شون قطع رابطه کردم
خونواده شوهرمم همینه شوهرم از ۱ سالگی مادر نداشته پدرش زن گرفته دوتا برادر ناتنی مجرد به درد نخور داره
هیچ دوست و اشنایی نداریم اونایی که داریم یا مجردن یا بچه هاشون خیلی از بچه من بزرگتره
این بچه من اینقدر تنهاست هروقت با کسی بریم بیرون یا کسی میاد خونمون یا جایی بچه ببینه بازی کنه بعد تموم شه بخواییم بریم با زور و دعوا و گریه میبریمش از اول همین بوده
کلاس ژیمناستیک هم میبردم متاسفانه چون سنش کمه هیچ کلاسی ثبت نامش نمیکنن مهد نخواستم ببرم از پاییز میره پیش دبستانی
چیکار کنم این عادتش رو ترک کنه هزار بار باهاش حرف زدم بعد تموم مهمونی یا بازی یا هرچیزی هرکسی باید بره خونه خودش تا دفعه بعد
این میگه باید اون بچه بیاد با ما زندگی کنه همش دم دستم باشه باهام بازی کنه خب این نمیشه که حتی مهمون داشتم دو سه روز مونده سیر سیر بازی کرده بعد که رفتن کلی گریه کرده به زور کنترلش کردیم
مرتب پارک و شهربازی میبرمش هفته ای یکی دو روز هم کوچه میبرمش بازی میکنه شاید تو هفته یکی دو روز اونم کار داشته باشم و مجبور شیم خونه بمونیم بقیه اش بیرونیم و میبرم با بچه ای بازی کنه ولی اینقدر زجه میزنه دلم خون میشه انگار قرنهاست این بچه رو جایی نبردیم
دیگه خسته شدم نمیدونم چه جوری این اخلاقشو ترک کنم