اینم واسه مامانای خسته مثل خودم:

مامان
ساعت ۴ صبحه،
همه خوابن جز ما دوتا.
دستات خستن،
چشمات سنگینن،
دلت گرفته‌.
گاهی اشک میریزی از این همه حس غم... .
انقدر خسته‌ای که حس میکنی دیگه هیچی تو وجودت نمونده که بهم ببخشی.
ولی من "تو" آغوش تو امنم، آرومم، سیرابم.
شاید حس کنی دیگه جونی برات نمونده که مامان خوبی باشی،
اما مامان؛
قلب من از عشق تو پُره... .
یه روز دوباره استراحت میکنی،
یه روز دوباره خودت میشی،
ولی الآن یادت نره که چه کار ارزشمندی برای "زندگی بخشیدن" به من میکنی.

۳ پاسخ

قشنگه🥺❤️

🥹🥹🥹

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭اخي جانم

مقالات مرتبط

حس شنوایی در کودکان شیرخوار
حس شنوایی در کودکان شیرخوار
حس بویایی در کودکان شیرخوار
حس بویایی در کودکان شیرخوار
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
روز اولی که بغلت کردم گفتم خدایا مگه میشه اینقد کوچیک ،اینقد نرم ،اینقد ظریف ولی کامل؟
خیلی حس عجیبیه وقتی ۹ ماه با یه انسان دیگه زندگی ميكني بعد از ٩ ماه كه بغلش ميكني تمامه اون لحظه ها از جلوی چشت میگذرن میرن تو خاطراتی میشینن که هیچوقت فراموش نمیشن.
چقد خلقت زیباس❤️
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
تجربه سزارین (3)
بعد که رو تخت نشسته بودم که دکتر بی هوشی اومد خیلی مرد خوبی بود فامیلیم رو پرسی و باهام صحبت می‌کرد بعد بهم‌گفت خم شو و تکون نخور یکم بتادین زد و گفت نترس آمپول رو که زد درد انچنانی نداشت مثل هم آمپول معمولی بود ولی همینکه به کمر میزنن احساس بدی داره .دیگه وقتی زد گفت دراز شو دراز که شدم یه پام داشت کم کم داغ میشد ولی بی حس نشدم هی گفت پاهاتو بیار بالا من هر دوتارو میتونستم بیارم بالا .گفت پاشو دوباره باید تزریق کنیم دوباره بتادین زدن و دوباره بی حسی ولی بازم من بی حس نشدم .رو شکمم چندتا سوزن زدن که من همه رو حس میکردم و میگفتم درد داره همشون تعجب کرده بودن چرا بی حس نمیشم .دکتر باهام صحبت می‌کرد میگفت تو همه مراحل عمل رو متوجه میشی دپس بهم بگو درد داری یا حس میکنی گفتم نه درد داره .که دکتر بی هوشی گفت باید کامل بیهوشش کنیم که یه آمپول تزریق کردن و من دیگه نفهمیدم چیشد و بعد انگار تو یه جایی بودم که همه چی سبز بود هرچی راه میرفتم تموم نمیشد مثل تونل بود هی تونل تند تر حرکت می‌کرد یه حس بدی داشتم میگفتم خدایا زندم یا مردم خدایا این چه حسیه من کجام کم کم داشتم چشمامو باز میکردم که تو همین حین صدای گریه بچه میومد میگفتم خدایا صدای گریه بچه برا چیه .دیگه کلا چشامو باز کردم و که یه چیزی رو دهنم بود همش داد میزدم و گریه میکردم مامان و مامان .یا حسین میگفتم پرستارا میگفتن گریه نکن خانوم من دست خودم نبود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فسقلی👼🏻🤍 مامان فسقلی👼🏻🤍 ۳ ماهگی
اگه بخوام از حال و روزای این روزام بگم میگم که له ترینم
چند روز اول زایمان خیلی سخته
یه موجود عجیب غریب ناشناخته که خیلی هم ظریفه وارد زندگیت میشه که هیچ شناختی ازش نداری
ولی در عین حال یه جوری حس میکنی که انگار قلبت دیگه تو سینت نیست بلکه بیرون از بدنت فقط پیش اون میتپه
حتی یه نق کوچولوش باعث میشه از نگرانی ضربان قلبت بره رو هزار
وای به روزی که مریض بشه و بره تو دستگاه اونم بخاطر نبودن شیرت هی خودتو مقصر میدونی و میگی من ناکافی بودم
خلاصه که دیگه زندگی به خاطر خودت معنی نداره همه چیزت میشه اون
خداروشکر میکنم بخاطر این هدیه زیباش امیدوارم همه ی کسایی که میخوان و نمیشه هم این حس هارو بچشن
برای فسقلی منم لطفا دعا کنید که زودی خوب بشه این چند روز خیلی اذیت شد بچم🫠❤️
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی💙 مامان امیرعلی💙 ۵ ماهگی
یک ماهگی البته با تاخیر چهار روزه
یه ماهه که تو اومدی عزیز قلبم
من چقدر تلاش میکنم که مامان خوبی برات باشم
هر بار که نگات میکنم از ته قلبم بابت وجودت از خدا تشکر میکنم
مادر بودن خیلی حس قشنگیه
امیر علی جانم یک ماهگیت مبارک مون باشه😇🤍
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان هانیل مامان هانیل ۱ ماهگی
سلام خانما من تا 35 روز لکه بینی داشتم بعد یک هفته پاک شدم الان 6 روزه که خونریزی خیلی شدید دارم چیکار کنمممم😭دیگه جونی تو بدنم نمونده ...
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۱ ماهگی
دلم‌میخواست پسرم دوباره سینم‌میگرفت ،نمیدونم من دارم سختش میکنم یا واقعا سخته،حس میکنم قشنگ ترین حس اینه که خودت به بچت شیر بدی اینی که خیالت راحت باشه یه چیز سالم وارد بدنش‌میشه و حس قوی مادر فرزندی که شکل میگیره،دیگه نا امید شدم از اینکه سینم بگیره ای کاش یسری اشتباهات نمیکردم تو بیمارستان شیردوش‌میبردم پماد شقاق از روز اول میزدم ،،،شاید اینطوری نمیشد
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۴ ماهگی
مامانایی که نی نی هاشون بغلشونه یه دقیقه بیاین🥹🫠
یه چیز میگم نخندینا😅من پس فردا صبح بستری میشم برا زایمان..
همش ذهنم درگیره .همش استرس دارم😮‍💨که سالمه؟ خوشگله؟ شبیه بقیه نی نی هاس؟؟؟و از اینجور حس ها.
بابام بهم میگه به اینا فک نکن فقط به این فکر کن زایمان میکنی میزارنش بغلت و تو بهش شیر و بهترین حس خوبی که میگیری🥹

شمام مثه من بودین؟ از حستون وقتی بار اول دیدینش بهم بگین
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان هانا😍 مامان هانا😍 ۴ ماهگی
فکر میکنم من مادر خوبی نیستم😭
از همه طرف سرزنشه ک تو همش اذیتش میکنی بچه داری بلد نیستی....🙂
آخه دخترم سرماخورده همه طلب کار هستن😭
خیلییییی دلم گرفته
عذاب وجدان گرفتم که من چقدرر مادر بدی هستم🥺😭
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان وروجک و توراهی مامان وروجک و توراهی ۲ ماهگی
خب بریم راجع به خود عمل سزارین که‌ چجوری بود.
اول دکتر بهم گفت ناحیه‌ی عمل رو با شامپو بچه بشورم (البته خب اینو لحاظ کنید که من سزارین اورژانسی بودم)

بعدش یه رضایت نامه گرفتن، پرسیدن چیزی خوردم یانه؟ رو تخت دراز کشیدم و اومدن و سوند گذاشتن، خود گذاشتن سوند دردی نداره چون یه عالمه بتادین ریختن و تو انگار یخی و شل میکنی خودت رو اما بعدش حس می‌کنی جیش داری انگار 😄
چند دیقه که بگذره خود ب خود سوند پر میشه و تو اصلا نمیفهمی
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
سلام خانومها یه سوال دارم .من تقریبا چند روز دیگه ۴۰ روز میشه و باید برم غسل کنم .
ببخشید بعد این ۴۰ روز که میشه رابطه داشت .میگن غسل جنابت نباید به گردنت باشه که بچه شیر بدی کثیفه انگار شیرت درسته ؟
و میگن تو خونه ای که بچه هست باید از بچه فاصله داشته باشی برا رابطه میگن بچه حس میکنه .مثلا ما تو اتاق باشیم بچه تو خال خوب خطرناک نیس ؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان گردو(کارن)🩵 مامان گردو(کارن)🩵 ۳ ماهگی
مامانایی که سزارین بودین
شما هم تو عمل همه چیو حس میکردین؟
مثلا من درد نداشتم ولی حس کردم دارن شکمم و میبرن و دست کردن تو رحمم همه چیو حس میکردم و عذاب آور بود برام
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان جانان وآیهان مامان جانان وآیهان ۴ ماهگی
پسر خوشگلم ، آیهان مامان دیگه چیزی به لحظه ی دیدار نمونده ، از همه بیشتر آبجی منتظرته و هر شب کلی اشک میریزه برات که چرا نمیای .....
منو بابا و آبجی بی صبرانه منتظریم روی ماهتو ببینیم ، انشاالله هر موقع اومدی صحیح و سالم بیای بغلمون قلب مادر❤️❤️
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فنچ🐤🐧 مامان فنچ🐤🐧 ۳ ماهگی
یعتی یبار که سرچ میکنی چی بخوریم تو شیردهی میبینی تقریبا همه چی نفخ داره چه مصیبتیه چی بخوریم اخرش 😐
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۴ ماهگی
این بچه داری چقد سخته خصوصا اگه دست تنها باشی منی که سزارین بودم بعد بیمارستان دو روز فقط خوابیدم بعد که بخاطر زردی پسرم تو بیمارستان بستری شد و تمیز کاریش اینا با خودم بود از اول الانم داشتم شام می‌پختم واسه خودم که پسرم گریه کرد اومدم بهش شیر میدم دوباره گوشیو ول کردم پسرمو دادم به شوهرم رفتم بقیه شامو درست کردم یکم ظرف شستم بعد پسرم دوباره گریه کرد الان اومدم پسرم بغلمه و الان دارم می‌نویسم با خودم فکر می‌کنم وای که چقد روز های سختی گذروندم نه این که تنها باشم نه اتفاقا خواهرم‌ طبقه پایین من زندگی میکنه ولی یه بار نیومده تو خونمون شام بپزه من بخورم فقط سه چهار بار تو خونشون سوپ پخته و آورده همین وسلام باور می‌کنی لباس‌های بیمارستانمو دیروز شستم انداخته بودم تو ایوون مونده بود خواهرم می‌دونستا لباس هست ولی مادرم و اینا نمی‌دونستن اونم نمی‌شست اگه شوهرم کمکم نمیکرد من الان خیلی وقت از پا در اومده بودم ان شاءالله خدا همیشه نگه دارش باشه
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان هدیه امام حسین مامان هدیه امام حسین ۱ ماهگی
سلام به مامانی عزیز
من ۱ فروردین ساعت ۱۲ و نیم سزارین شدم
و دختر کوچولوم بدنیا اومد
واقعا حس شیرینی بود
من میخواستم بیهوش بشم ولی دکتر گفت بی حسی بهتره و واقعا عالی بود
مخصوصا لحظه ای که بچه رو برمیدارن و تو همه چی رو فراموش میکنی
حتی دردی که داری
مشاهده ۷ پاسخ دیگر