۷ پاسخ

چقد سختش میکنی تو مامانشی اونم باباشه طبیعی رفتار کن اونم در قبال تربیت بچش مسئوله

سلام درخواست میدهید ممنون

کلا واکنشتون اشتباهه حرف زشت زد بی محلی کنین حالا اگه دعوا کردین گریه کرد باز سریع بغل نکنین بوس کنین

چندشب پیش پسر منم سر سفره خیلی بهانه گرف گریه کرد شوهرم پاشد بلوزشو گرف بلندش کرد انداختش رو مبل یکی زد رو پاش بچم انقد ترسید منم شب خابید نشستم انقد گریه کردم ب شوهرمم کلی بد و بیراه گفتم

خب پدرسگ از کی یاد گرفت برید همونو بزنید نه بچه رو، بی محلی کنی درست میشه

نباید ب کارای پسرت عکس العمل نشون بدین کم کم یادش میرع
پسرمنم اینجوری بود کم کم یادش رفت

نباید ب کارای پسرت عکس العمل نشون بدین کم کم یادش میرع
پسرمنم اینجوری بود کم کم یادش رفت

سوال های مرتبط

مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
دخترا
دختر من یجوریه یا یجوری شده:
قبل عید رفتیم خونه مادرشوهرم و پسردایی شوهرم مجرده چهارشونه و هیکلی و قدبلند اونجا بود دخترم گریه کرد و تا اون یه روزی ک اون اونجا بود دخترم از اتاق بیرون نیومد. اگرم بزور میومد با بغض بود.
یا یروز دیگه یکی از خانم فامیل مادرشوهرم اونجا بود دخترم قشنگ باهاش اوکی بود و حرف و خنده و بازی اما بعد چن ماه ک همون خانم رو دید گریه کرد بحدیکه اونا رفتن از خونه مادرشوهر اگرم ساکت بشه از اتاق بیرون نمیاد. یا یروز دیگه دایی و زندایی شوهرم اومدن خونه مادرشوهر و اصرار داشتن ماهم بریم از قبل ب دخترم گفتم همش میگفت نه نمیام اما واس اینکه عادت نکنه با بدبختی بردیمش اولش بغض کرد بعدش ک دید اونا مهربون و باهاش بازی میکنن باهاشون خوب شد و موقع برگشت میگفت دایی و زندایی و دوس دارم اما چن هفته بعد گفتم بریم خونه مادرشوهرم دخترم میگفت اگه دایی زندایی اونجان نمیام و نریم.
یا چن روز پیش فرشامو نو دادیم قالیشویی کارگرا اومدن پشت در وایستاده بودن ک بیان فرشارو جمع کنن دخترم اونقد گریه کرد یعنی گریه کردا در بحدیکه کبود شد آخرش من با این کمرم با شوهرم تنها وسایل رو بلند کردیم و فرشارو جمع کردیم یعنی دخترم نذاشت اونا بیان داخل و کارشونو بکنن. یا تعمیرات داشتیم تو خونمون هرکاری کردیم دخترم از گریه کبود شد و اجازه نداد اوستا کار بیاد کار کنه مجبور شدم ببرمش بیرون تا اونا بیان کار کنن تو خونه. یا امروز ک قالی هامونو آوردن قبل اینکه بیان تماس گرفتن دخترم تا شنید یکی میخاد بیاد از گریه کبود شد و آخر بردمش بیرون و قالیها رو شوهرم تحویل گرفت هرچیم ازش دلیل میپرسم میگم چرا می‌ترسی گریه میکنی میگه آخه دوس ندارم هیچ دلیل قانع کننده ای نیست.