۸ پاسخ

خب باهاش حرف بزن بگو از این موضوع ناراحتی شاید دلیلی داره

احتمال بچه وسطی شما.اومدم بگم که تنها نیستی منم مثل شمام🤗

بازم خوبه دخترت بزرگه می‌تونه کمکت کنه ولش واسه این چیزا خودت ناراحت نکن هرچند واقعا نمیشه ناراحت نشد ولی خب با ناراحتی هم چیزی حل نمیشه من ۲ تا پشت هم دارم ک ی جورایی مثل دوقلو هستن گاهی خواهرم مدارسش تعطیل میشه میاد کمک وگرنه دست تنهام

راستی با دخترت چند سال اختلاف سنی داری

صد در صدددد ب روشون میاوردم.این همه تبعیض اخه چرا

عزیزم همیشه همینه
اونیکه بیشتر خدمت رسانی کنه کمتر دیده میشه
شما هم لازم نیست همیشه دم دسشون باشید و کاراشون انجام بدید

کمک نکن وقتی هم چیزی گفت بگو مگه من بچت نبودم بین منو خواهرم فرق گذاشتی

شاید مادرتون مثلا فکرکرده شما ب تنهایی از پسش برمیاید و اما خواهرتون نمیتونه
ولی بنظرم اگه خیلی ناراحتی و بهش بگو که چرا سر زایمان من نمیومدی مگه دخترت نبودم؟؟؟

اون خواهرت ازت بزرگتره یا کوچیک تر؟

سوال های مرتبط

مامان NiL'ay مامان NiL'ay ۱۵ ماهگی
خانما من تقریبا پارسال برا دخترم تاب خریدم ک بتونه توش بخابه یکم ک دخترم بزرگتر شدترسیدم خودشو بندازه پایین جم کردم گفتم بزرگتر شه میذارم فقط بازی کنه باهاش تا اینکه
زنداداشم زایمان کرد و گفت عه منم میخام از ازاین تابا بخرم منم گفتم خب الان ک من استفاده نمیکنم برات ميفرستم تا هروقت خاستی پیشت بمونه
فرستادم تا اینکه چن روز بعد عکس دخترشو فرستاد دیدم گهواره ننو خریده منم دیگ چبزی نگفتم تا قبل عید ک میخاستن بیان گفتم اگ استفاده نمیکنی لطفن بیارش برام، گف نههه اصلا بازشم نکردم میارم، وسط جاده ک چن بار ماشین نگه داشتن و... در جعبه رو نبسته تاب افتاده تو جاده و بیابون بعد یک ساعت فهمیدن در باز بوده..
دیگه منم چن روز بعد اینکه رسیدن هی یادم میرفت بگم اگ اوردی بده ببرم
تا اینکه با مسج گفتم اوردی دیگه گفت ک اینطوری شده من خاستم یکی دیگه بخرم جاش اونو بدم بهت منم ی تعارف کردم گفت پولشو پست میدم سرچ کرده بود از دیجی کالا...
الان ک برگشتن خونشون پیام داده شماره کارت بفرست برات کارت کنیم من دوس دارم پس بگیرم چون دختر خودم لازم داره و برام سخته ک بخام بکی دیگه بخرم هم اینکه خجالت میکشم شماره کارت بدم 😑 لطفا بگید شما باشید چیکار میکنید
واقعیت اینکه خواهرم میگه زشته پولشو پس بگیری!
مامان آرتین مامان آرتین ۱۶ ماهگی
سلام خانومااا شبتون بخیر
سیزده بهتون خوش گذشته ؟
ما روستا بودیم برای ۱۳ از قبل اینقدر برنامه ریزی داشتیم
ولی واقعااا دیشب شب سختی بود تداکنه دیگه هیچوقت تکرار نشه
دیشب یکی از اقوام از کرج اومده بود من حدودا ساعت ۹ اینا بود ک متوجه شدم
ارتینو تنهاش گذاشتم پیش بابام و واقعااا چه اشتباهی کردم
ارتین یکم یبوست داره از شانس من وقتی میرم شروع میکنه به زور زدن ....
کلا عادت داره موقع زور زدن من بغلش میکنم و نازش میکنم ماساژش میدم
بلخره کارشو انجام میده زنگ همسرم میزنم ک برو دنبال ارتین و بشورشو اینا ( خانواده همسرم هم مهمون داشتن اونم پیش نبود ، و داشت با بابام بازی میکرد خودش همراه هیچکدوممکن نشد ماهم راحتش گذاشتیم ک بازیشو کنه )
بلخره همسرم میره دنبالش و کاراشو انجام میده منم حدود نیم ساعت بعدش رفتم پیششون
کلا ۱ ساعت بیرون بودم
واااای از وقتی ک منو دید اینقدر گریه کرد و جیغ کشیددد
تتهاش گذاشته بودم ناراحت شده بود نمیددنم اصلا واسه ی چی بود
بلخره از ۱۰ونیم شب تا ۱ شب مداااام گریه کرد جیغ میزدا
هرکااار کردم اروم نشد
ساعت ۱و ۲۰ دیقه بودم دیگه وسایلامونو جمع کردیم و برگشتیم خونه
حدودا ساعت ۳ بود رسیدیم
دیگه خداردشکر از وقتی نشستیم تو ماشین ک برگردیم اروم شد و خواب رفت
البته قبلش هم تو تایمی ک گریه میکرد ۲ بار بردمش بیرون ولی اروم نشد
و تاصبح حدود ۱۲ خواب بودیم و کلا خونه بودیم امروز ۱۳
خداردشکر گذشت خیلی شب سختی بود واسه هممون
بچم خیلی اذیت شد