چشمتون دیشب منو نبینه..میرال رو بردم دکتر..نشستیم..به شوهرم گفتم تو سرکار بودی برات غذا اوردم برو توو ماشین بخور تموم کردی بیا گفت میرال اذیتت میکنه گفتم نه برو خیالت راحت.. خلاصه یک دقیقه ی اول میرال خوب بود دورش همش بچه کوچیک بود .. هم سنش، کوچیک تر و بزرگتر..از صندلی رفت پایین رفت سراغ بچه کوچیکه که پستونک دهنشه پستونک رو از دهنش در میورد دوباره میزاشت دهنش یا به مامانش میگفت بچه رو بده بغلم هیچی اوردم پیش خودم دید بچه داره شیر میخوره رفت سراغش به مامانش میگفت بچه رو بخوابون من بهش شیر بدم.. تا پیش خودم میوردم گریه میکرد و جیغ زد که بزار برم.. به وسایل همه دست میزد.. از صندلی ها میرفت بالا و دونه دونه روشون راه میرفت.. رفت بالا میز منشی همه چیو بهم ریخت😔
اینقدر عصبی شدم ها ولی به روو خودم نمیوردم.. از کت و کول همه میرفت بالا..باباش اومد بردش توو راه رو یعنی اون طبقه رو گذاشت روو سرش ..منشی رو خواهش کردم که فقط ردم کن رفتیم داخل .. دکتر روو صندلی چرخشی نشسته بود گیر داد باید بچرخونمت و دورت بزنم با صندلی.. چوب برداشت میگفت باید مثل دکتر معاینه کنم دهنشو .اینا فقط جزئی از کاراش بود.. جالب اینجاست که همه ی بچه ها ساکت و آروم بغل خانواده هاشون بودن بجز دختر من عین چی اون وسط میچرخید و فضولی میکرد 😔 یعنی بچه ی من تشخیص نمیده و اونا مشکلی ندارن که آرومن؟؟
بعد یه خانمی با حالت شوخی بهم گفت بچت به کی رفته بیش فعالیش؟
گفتم بچم زیادی کنجکاو و هوشیاره حتی دکتر هم گفت

۲۸ پاسخ

فقد اونجا ک گفتی ب دکتر گفته باید صندلیشو بچرخونه🤣🤣

وای چقد خندم گرفت از کاراش🤣🤣🤣
حالا خوبه حساس نیستی رو مریضی و مطب اینا وگرنه خیلی سخت میشد برات

دختر منم همینه
همش مطب دکتر رو رو سرش میزاره اینطوری
به همه هم میخنده
و لوس می‌کنه خودشو
بعد اینکه همه میگن وای چه دختری فلان و اینطور چیزا
حالا تو اتاق دکتر میریم
شروع می‌کنه گریه
میگه ولم کن راه برم فقط
دکتر نباید دست بهش بزنه🙁
باز خوبه یه ادم غریبه اینطوری گفته بهت
من یه بار خواهرشوهرم گفت
بهم نکنه بیش فعال باشه خیلی جدی😐
تازه این خواهر شوهرم اینقدر دخترمو دوست داره
بازم این حرفو زد

🤣🤣توروخدا بگو پیش کدوم دکتر رفتی ؟؟

ماشالله عزیزم خیلی ام خوبه به نظرم

پسر منم همینجوره میرم جایی بچه ها ساکت عین ادم بزرگا نشستن هم سن پسرمم هستن ولی ارومن پسر من ابرو برام نمیذاره😃

اتفاقا خوشحال باش
طبع دخترت گرمه بخاطر همینه
زود به حرف زدن میفته دانا و باهوشه
وگرنه عین ماست مینشست رو صندلی

بچه های منم اینجورن😂😂😂😂

و ماشاءالله بهش اتفاقا زیاد حرف این کاراشو نزن جلو چشم نندازش
ماشاءالله باهوشن

عزیزم پسر منم همینه ، دیگه هر بچه ای شخصیتش ی جوریه، فقط باید صبر و حوصله خودمون رو ببریم بالا
اگ امروز رو برات توضیح بدم باید کتاب بنویسم
ی چیزی فقط سعی کن با طبیعت گردی خسته اش کنی خیلی خوبه خیلی

تصورش کردم 😂داره دکتر رو می چرخونه

ای جانم عزیزم فدای سرت بزرگ میشن فراموش میشه همه اینا

بخدا جفت بچه های منم همین کاری میکنن تمام بیمارا با دکتر که تو دوربین میبنه میگن دوقلو هارو برفست تموم شه برن 😄😄😄

لیام هم همینه متاسفانه 😢😞😞و من ناراحتم

اخي عزيزم چقد با نمكه
ولشون كن بچه سالم بايد اينطوري باشه شايد به اونا باهوش نيستن مثل ميرال😘🥰

دکتر چیگفت واسه ناخون دخترت؟ازمایش یکسالگی دادی

من فکر میکردم مال من پسره اینطوریه میگفتم دخترم اینطوری میشه ؟ترسوندیم دیگه بچه نمیخوام😂خدایی منم هرچی نگاه میکنم میبینم بقییه آروم تو بغل ماماناشونن مال من درحال کنجکاوی به قول شما🤣

وااای دقیقا دختر منم همین خیلی اذیتم میکنه و رو اعصابمه

دختر منم اینجوریه . حالا چرا نمیدونم . من قلبم درد میکنه دیگه

😂😂😂😂😂 اتفاقاً اینجوری خوبه

من فک میکردم دختر من فقط این مدلیه😅

خوب بچت زیر دوسال این رفتارا رو داره من بچه شش ساله دیدم هیجور کنترل نمیش

وای پسر منم اینطوریه آبرو نمیزاره برای آدم اینجور جاها

ماشالله بهش این حس کنجکاویش گل کرده

چه باحاله دخترت ماشالله فیلم سینماییه😂😂

عزیزم اجتماعی و نترسه درسته برات سخت میشه ولی در عوض در اینده خیلی مستقل میشه و از حق خودش دفاع میکنه

خب دهنت میگی بچه بچس دیگه بزرگ میشه یادش میره 😂
کاریش نداشته باشه

دقیقا دختر منم همینطور نمیتونم برم مهمونی فکر کردم فقط پناه اینجوریه😁
چند شب پیش رفتیم مهمونی گفتیم شبو بمونیم آقا نمیدونی چیکارکرد که مجبورشدیم دو شب برگردیم خونه
تازگیا خیلی جیغ جیغو هم شده نمیدونم باید چطور باهاش رفتار کنم که بزارش کنار

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟
مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱۷ ماهگی
من الآن یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم. و اون این که از همه ی مادرایی که تو تاپیک قبلی منو متهم و قضاوت کردن، توی این شرایط خیلی آروم تر و صبور تر بودم.
شما ها تحمل ضربه ی یواش برای بچه ای که خودش با اون هیکل چاق خیلی ها رو کتک زده نداشتین. ضربه ای که اصلا نه درد داشت نه کبودی و من فقط برای چند دقیقه ساکت نشوندنش سر نیمکت بکار می بردم.
حالا اگر یه نفر بچه ی آروم و مودب خودتون رو کتک بزنه، گریه اش رو بیاره، فحشای بد بهش بده و وقتی تو داری سعی می کنی دخترت رو خوب تربیت کنی اون حرفای بی تربیتی یادش بده، پدر مادر بچه هم عین خیالشون نباشه چی کار می کردین؟
به والله زمین و زمان رو بهم می ریختید. تا هفت جد و آباد اون بچه و ننه باباشو جلوی چشمش میارید ول کن نیستین.
یه نکته ی جالب هم که به ذهنم رسید اینه که چرا همه خودشون رو جای پدر مادر اون بچه ی بی ادب گذاشتن؟
چرا یه لحظه خودتون رو جای اون پدر مادری که بچه اش کلی از این دانش آموز آسیب دیده نذاشتین؟
شاید اگر جاتون رو عوض کنید و حال اون پدر مادرایی که بچه شون آسیب می دید و هر روز میومدن مدرسه برای دعوا شکایت درک کنید کمتر قضاوت کنید
مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۱۷ ماهگی
امروز قرار بود سری دوم جراحی محمد مهدی انجام بشه
فکر کن از دیشب بستری شد و از ۴ صبح ناشتا بود تا ده نیم یازده ظهر! این بچه دیگه لب هاش خشک شده بود و من به شدت از این قضیه عصبی شده بودن و ناراحت بودم و همزمان استرس هم داشتم. دکتر گفته بود ۴ ساعت ناشتایی کافیه و اینا ما رو کلی معطل کردن
اومدن بچه رو ازم گرفتن بردن توی اتاق عمل و چند دقیقه بعد صدام زدن بیا عمل کنسله!!!!! باید تاییده فلان دکتر هم باشه
یعنی کااااارد میزدی خونم در نمیومد گفتم یعنی چی؟! چرا اینو قبل عمل لهم نگفتید من کلی دوندگی کردم اینم روش چرا قبلش بهم نگفتید گفتن دیگه بالاخره نیازه بزار بیان ببرن بچه رو بخش اطفال تا مرخص بشه هیچی دیگه من شروع کردم😂
گفتم دست به بچه من نزدنید ها من از اینجا نمیبرمش برید دکتر و پزشک بیهوشی رو بگید بیان توضیح بدن این چه بی نظمی که این حجم از استرس رو من تحمل کردم بچم تا الان اذیت شده سره هیچی؟!
هیچی دیگه دکترا از وسط اتاق عمل اومدن بیرون کلی عذرخواهی کردن بعدش مجدد برای شنبه اول وقت بهمون نوبت داد 🤦 به هرکس میگفتیم برای شنبه بهمون نوبت داده تعجب میکرد میگفت این دکتر دیگه حداقل تا یک هفته الی دو هفته اینده اصلا وقت بعدی نمیده!
اینم از داستان دیشب تا امروز ما
خیلی خسته شدم به شدت کم خوابم و تنظیم همه چیزم بهم ریخته
به اینکه دوباره جمعه شب باید بستری بشیم و شنبه عمل هست فکر میکنم کهیر میزنم😩🥴